مویدات بر عدم شرطیت رضایت دو طرف در سقوط خیار مجلس
در بحث امروز دو سه مطلب دیگر به عنوان مؤید برای اصل مسئله، یعنی اینکه در باب خیار مجلس، رضایت هر دو دخالتی در سقوط خیار مجلس ندارد و اگر رضایت احدهما هم باشد کافی است، بیام کردهاند.
موید اول: اجماع
مؤید اول اجماعی است که سید عمید الدین (ره) آن را ادعا کرده، که فقها ادعا دارند که اگر بیعی واقع شد و احدهما به اختیار خودش از مجلس عقد بیرون رفت، یعنی اگر به لزوم بیع رضایت داد و از مجلس بیرون رفت، اجماع داریم به اینکه با افتراق احدهما خیار هر دو ساقط میشود.
مؤید دوم: انحصار مبانی مسئله در دو نزاع توسط فخر المحققین (ره)
مؤید دوم این است که از آن مبنایی که از فخر المحققین (ره) بیان کردیم، که فرموده: نزاع در مسئله مبتنی بر این است که آیا اکوان اربعه را باقی میدانیم یا نه؟ آیا افتراق را یک امر ثبوتی میدانیم یا اعم از ثبوتی و عدمی؟ که فخر المحققین (ره) مبانی مسئله را منحصر در این دو نزاع قرار دادهاند، که از این معلوم میشود که در افتراق رضایت احدهما کفایت میکند و در این اختلاف وجود ندارد، برای اینکه اگر در این مسئله هم اختلاف وجود داشت، باید فخر المحققین (ره) بگوید: یکی از مبانی مسئله در افتراق مثبت خیار مجلس این است که آیا رضایت هر دو به لزوم معتبر است یا رضایت احدهما کافی است؟ در حالی که میبینیم که فخر المحققین (ره) چنین چیزی را مطرح نکرده است.
پس این مطلب کاشف از این است که این مطلب در بین فقهاء مسلم بوده است، که در افتراق مسقط خیارین، یعنی خیار هر دو، هم خیار مکره هم خیار مختار، رضایت احدهما کافی است.
مؤید سوم: تفریع مرحوم علامه (ره)
مؤید سوم تفریع مرحوم علامه (ره) است، که بعد از اینکه مسئله را عنوان کرده، فرموده: «فالاقرب ثبوتُ خیار الباقی»، این آدمی که به اختیار خودش در مجلس عقد نشسته، خیارش ساقط است، بعد تفریع کرده و فرموده: «فیسقط خیار الاول»، خیار اولی، یعنی مکره هم که به اکراه از مجلس عقد خارج شده، ساقط میشود.
این تفریع مشروط بر این است که رضایت احدهما در افتراق مسقط خیار مجلس کافی باشد، والاّ اگر رضایت احدهما کافی نباشد، به چه دلیل مرحوم علامه (ره) این تفریع را بیان کردهاند.
به عبارت دیگر مرحوم علامه (ره) تفریع را به صورت یک امر مسلم ذکر کرده و فرموده: خیار باقی ساقط است، «فیسقط خیار الاول»، در حالی که اگر در مسئله اعتبار رضایت احدهما، در بین فقهاء اختلاف باشد، باید در این تفریع هم به آن خلاف و اختلاف اشاره میشد، یعنی مرحوم علامه (ره) میفرمود: اگر رضایت احدهما کافی باشد، «فیسقط خیار الاول» و اگر رضایت هر دو لازم باشد، خیار خودش ساقط است، اما خیار مکره که رضایت باطنی ندارد ساقط نیست. اما مرحوم علامه (ره) در تفریع اشاره به چنین خلافی نکرده، که این کاشف از این است که چنین خلافی در بین فقهاء وجود ندارد.
اشکال بر مطلب با توجه به کلام شیخ طوسی (ره)
مرحوم شیخ طوسی (ره) در خلاف فرموده: «لو اکرههما او احدهما علی التفرّق بالابدان»، اگر هر دو یا احدهما را بر تفرق به ابدان مکره کردند، اما ممنوع از تخیر نیستند و میتوانند «فسخت» بگویند، «بطل خیارهما او خیار من تمکن من ذلک» خیار هر دو یا خیار کسی که تمکن از تخایر دارد ساقط است.
مستشکل به شیخ (ره) گفته: اگر رضایت احدهما را در سقوط خیارین، یعنی خیار مکره و مختار، در ما نحن فیه کافی باشد، در جایی که مختار قدرت دارد بر اینکه فسخت بگوید، اما نگفت، معلوم میشود که راضی به لزوم است، پس باید خیار هر دو ساقط شود، در حالی که شیخ طوسی (ره) فرموده: ممکن است که قائل شویم که «خیار مَن تمکّنَ مِن ذلک» ساقط است، یعنی شیخ طوسی (ره) بین خیار متمکن که همان مختار است و خیار مکره تفکیک کرده است.
اشکال مستشکل این است که این تفکیک بین خیار متمکن و مکره، قرینه بر این است که رضایت متمکن در سقوط خیار خودش مؤثر است و دخلی در ساقط کردن خیار مکره ندارد.
پس این اشکال بر شیخ (ره) میشود که فرموده: ظاهر عبارات فقهاء این است که خلافی در این مسئله وجود ندارد، در حالی که از عبارت شیخ (ره) تفکیک بین الخیارین را استفاده کردیم، که دلیل بر این هست که بعضی قائلاند که رضایت احدهما در سقوط خیارین کفایت نمیکند.
پاسخ شیخ (ره) از این اشکال
مرحوم شیخ (ره) فرموده: در اینجا باید عبارت مرحوم شیخ (ره) را توجیه کرده، تا اینکه گرفتار این اشکال مستشکل نشویم، که معنایی را برای عبارت شیخ طوسی (ره) بیان کرده و بعد مؤیدی هم برای این معنا ذکر میکنند.
معنای کلام شیخ طوسی (ره)
مرحوم شیخ طوسی (ره) فرموده: «بطل خیارهما او خیار مَن تمکّن مِن ذلک»، که شیخ انصاری (ره) فرموده: اگر «خیارُ مَن تمکّنَ مِن ذلک» را به خیار متمکّن به تنهایی معنا کنیم، این اشکال مستشکل پیش میآید، یعنی اگر بگوییم: شیخ طوسی (ره) خواسته بگوید: «خیارُ مَن تمکّنَ مِن ذلک»، یعنی خیار خصوص متمکن ساقط است، مفهومش این است که خیار مطرَح ساقط نیست.
اما یک معنای دیگری برای آن بیان میکنیم که «خیارُ مَن تمکّنَ مِن ذلک»، یعنی به نحو لا به شرط نسبت به خصوص متمکن، یعنی میگوییم: در اینجا در مسئله دو حیث است؛ یکی حیث تمکن و اکراه است و یکی هم حیث تلازم، که این «خیارُ مَن تمکّنَ مِن ذلک»، یعنی خیار متمکن از حیث تمکن ساقط است، اما خیار غیر متمکن، یعنی خیار مکره از نظر تمکن ساقط نیست، ولی از نظر ملازمه ساقط است.
در اینجا بایع مکره و مشتری متمکن از تخایر است، که میگوییم: اینکه شیخ طوسی (ره) فرموده: خیار متمکن ساقط است، مفهومش این است خیار غیر متمکن از حیث تمکن ساقط نیست، چون او مکره هست، اما چون بین خیار مکره و خیار متمکن تلازم وجود دارد، از حیث تلازم خیار مکره هم ساقط است.
مثل اینکه بگویید: دو خیار در این معامله است، که بایع از نظر خیار اول، خیار ساقط نیست، اما از نظر خیار دوم خیارش ساقط است، که در اینجا هم همین طور است و دو حیثیت داریم؛ یکی حیثیت تمکن و عدم تمکّن و دوم حیثیت ملازمه، اما اینکه خیار مکره به خاطر عدم تمکن ساقط نیست، منافات ندارد که به خاطر تلازم ساقط باشد.
ما ملازمه را به عنوان اصل موضوعی گرفته و میگوییم: چون در سقوط خیار این ملازمه هست، که مرحوم شیخ (ره) هم ملازمه را از باب غایت استفاده کرده و فرموده: اینکه در روایت خیار مجلس آمده، «اذ افترقا فلا خیار بینهما» این افترق غایت برای خیارین است، که اگر غایت محقق شود، هر دو خیار ساقط است، لذا مرحوم شیخ (ره) از همین که این غایت برای هر دو است، ملازمه را استفاده کردهاند.
مؤیدی بر تعین این معنی
بعد مؤیدی آوردهاند که اگر کلام شیخ طوسی (ره) را این چنین معنا نکنیم، لازمهاش تخصیص در کلام شیخ طوسی (ره) است به دلیل این که کلام شیخ طوسی (ره) که فرموده: «او خیار من تمکّن من ذلک»، عمومیت دارد، یعنی چه در جایی که هر دو نفر غافل از خیار مجلس باشند و چه غافل نباشند، در حالی که همه فقهاء، از جمله شیخ طوسی این فتوا را دادهاند که در جایی که هر دو نفر نسبت به خیار مجلس غافل یا جاهلند، در اینجا دیگر تمکن و عدم تمکن دخالت ندارد و بین متمکن و مکره فرقی وجود ندارد و هر دو خیارشان ساقط میشود.
اگر از فقهاء از جمله شیخ طوسی (ره) سؤال کنیم که مثلا بایع و مشتری معامله کردند، بعد بایع به اکراه از مجلس عقد خارج شد، ولی مشتری مختار است، اما هر دو نسبت به خیار مجلس جاهل یا غافلند، به طوری که اگر اکراهی هم در کار نبود، نمیتوانست از خیار مجلس استفاده کند، چون نسبت به خیار مجلس جاهل یا غافل بوده است.
در اینجا اگر از شیخ طوسی (ره) سؤال کنیم، دیگر نمیفرماید: خیار متمکن خیار ساقط است، بلکه میگوید: خیار هر دو ساقط است.
شیخ (ره) فرموده: اگر بخواهیم کلام شیخ طوسی (ره) را بر ظاهرش باقی بگذاریم و بگوییم: «خیارُ مَن تمکّنَ مِن ذلک فقط»، ظاهرش این است که خیار متمکن فقط ساقط میشود، نتیجهاش این است که کلام ایشان را به این مورد تخصیص بزنیم.
بعد شیخ (ره) فرموده: در ما نحن فیه دوَران بین تخصیص و رفع ید از ظاهر است، که رفع ید از ظاهر، یعنی این معنایی که برای کلام شیخ طوسی (ره) بیان کردیم، اولی است از این که کلام را تخصیص بزنیم.