مسئله پنجم: مبدأ خیار مجلس
مرحوم شیخ (ره) در مسئله قبل اثبات کردهاند که خیار مجلس إختصاص به بیع دارد و در عقود لازمهی دیگر جریان ندارد، حال در این مسئله بحث در مبدأ خیار مجلس است، که آیا مبدأ خیار مجلس از حین عقد است یا از زمان حصول ملکیت؟
ثمرهی این بحث هم در بیع صرف و سلم ظاهر میشود، که در آنها به مجرد عقد ملکیت حاصل نمیشود، بلکه باید قبض و تقابض در مجلس محقق شود، تا ملکیت حاصل شود، لذا اگر گفتیم که مبدأ ثبوت خیار مجلس از حین عقد است، در بیع صرف و سلم هم، و لو اینکه هنوز تقابض و قبض و إقباض أنجام نشده، به مجرد خواندن عقد خیار مجلس تحقق پیدا میکند، اما اگر گفتیم: از حین ملکیت است، بعد از تقابض خیار مجلس تحقق پیدا میکند.
مرحوم شیخ (ره) فرمودهاند: به نظر ما مبدأ خیار مجلس از حین عقد است و دلیل هم، همان دلیل خیار مجلس است که «البیعان بالخیار ما لم یفترقا»، که خیار را روی عنوان بیع آورده، که ظهور در این دارد که به مجرد بیع خیار محقق میشود.
قاعده «تعلیق الحکم علی الوصف مشعر بالعلیه» را داریم، در اینجا هم حکم خیار معلق بر عنوان بیع است، که این إشعار دارد به اینکه این عنوان محقق و ایجاد کننده خیار است، پس روایت و دلیل خیار مجلس ظهور دارد در اینکه خود عنوان بیع علت محققه خیار مجلس است.
اشکال بر وجود خیار از حین عقد در بیع صرف و سلم
بعد فرموده: مقتضای نصّ مانند فتاوای فقهاء این است که خیار مجلس در بیع صرف و سلم هم به مجرد عقد محقق میشود.
بعد بحث ثمرهی خیار مجلس در بیع صرف و سلم را بیان کرده، چون در اینجا این مشکله وجود دارد که در بیع صرف و سلم تا قبل از قبض و إقباض ملکیتی واقع نشده، لذا بودن خیار و نبودن خیار یکسان است، پس چه اثری دارد که بگوییم: از حین عقد خیار وجود دارد؟
نقد و بررسی این اشکال
بعد این اشکال را با بیان مفصلی جواب داده فرمودهاند: در باب تقابض در بیع صرف و سلم بعضی قائلاند که وجوب تقابض یک وجوب تکلیفی است و برخی هم قائلاند که وجوب تقابض یک وجوب وضعی است، که بنا بر هر دو قول باید در اینجا صحبت کنیم.
جواب از اشکال بنا بر حکم تکلیفی بودن وجوب تقابض
اگر گفتیم که: وجوب تقابض یک وجوب تکلیفی است، یعنی شرط برای ملکیت نیست، بلکه تقابض در مجلس عقد تکلیفاً واجب است، به این معنا که اگر در مجلس عقد تقابض نشود، عصیان شده است، اما عقد و ملکیت آمده است.
پس نتیجه این میشود که اگر گفتیم: وجود تقابض یک وجوب تکلیفی است، ثمرهی خیار خیلی روشن است، که اگر گفتیم: خیار از حین عقد و قبل از تقابض هست، اگر گفت: «فسخت» این وجوب تکلیفی از بین میرود و اگر از خیار استفاده نکرد، وجوب تکلیفی به حال خودش باقی میماند.
ادله وجوب تکیفی بودن تقابض در بیع صرف و سلم
بعد شیخ (ره) در اینجا اشاره به دلیلش هم کرده، -و لو اینکه نیازی نبود که این بحث را مطرح کنند- فرمودهاند: کسانی که میگویند: وجوب تقابض یک وجوب تکلیفی است، دو دلیل داشتهاند؛ یکی اینکه گفتهاند: اگر تقابض در مجلس عقد واقع نشود، این مستلزم رباء است.
مراد از رباء در اینجا ربای در زیادهی عینیه نیست، بلکه ربای در زیادهی حکمیه است. در محل خودش بیان شده که در باب رباء زیاده عینیه به این میگویند که: یک کیلو گندم را به یک کیلو نیم گندم میفروشم، اما زیاده حکمیه به این میگویند که: یک کیلو گندم را به یک کیلو گندم میفروشم، منتهی الآن نقد میدهم و تو یک ماه دیگر گندمت را بده، که به آن زیادهی حکمیه میگویند.
اینکه یک طرف ثمن و یا مثمن به عنوان نقد باشد و طرف دیگر به عنوان نسیه، معنایش این است که یک مدت زمانی بگذرد و چون «للاجل قسط من الثمن»، یعنی خود مدت و زمان بهره و جزئی از ثمن است، لذا در بازار میبینید که جنسی را نقداً میفروشند، اما نسیتاً گرانتر میفروشند، به خاطر اینکه خود مدت مقداری ثمن را اضافه میکند.
حال در بیع صرف و سلم، اگر أحدهما بیاید جنس یا ثمنش را بدهد، اما دیگری بگوید که: یک ماه دیگر مثمن را میدهم، این مستلزم ربا است و برای اینکه رباء به وجود نیاید میگویند: در مجلس عقد باید تقابض و قبض و إقباض محقق شود.
دلیل دوم *أَوْفُوا بِالْعُقُودِ* و ادله وجوب وفای به عقد است، که دو نفر که با هم عقدی را منعقد کردند، *أَوْفُوا بِالْعُقُودِ* میگوید: وفا به این عقد واجب است، یعنی اولاً حق به هم زدن و کم و زیادی ثمن و مثمن را نداری و ثانیا *أَوْفُوا بِالْعُقُودِ* میگوید: اگر عقد خوانده شود، اما قبض و إقباض واقع نشود، نه این ثمن را بدهد و نه آن مثمن را، یا أحدهما ندهد، عرف در اینجا میگوید: اینها به عقد وفا نکردهاند.
پس یکی از آثار وجوب وفای به عقد این است که قبض و إقباض واجب است.
لذابنا بر این دو دلیل گفتهاند که: وجوب قبض و إقباض یک وجوب تکلیفی است، لذا اگر این خیار در زمان عقد محقق شد و آن را اعمال کرد، وجوب تکلیفی را از بین میبرد و اگر از خیارش استفده نکرد، وجوب تکلیفی به حال خودش باقی است.
(سؤال و پاسخ استاد محترم) حال در صرف و بعضی از معاملات تقابض معتبر است، و در بعضی هم تنها قبض معتبر است، یعنی یک طرفش لازم است، که در بحث فرقی نمیکند، چه در معاملاتی که وجوب تقابض، یعنی طرفینی هست و چه در معاملاتی که قبض فقط واجب است.
جواب از اشکال بنا بر حکم وضعی بودن وجوب تقابض
اما اگر گفتیم: این وجوب تقابض، فقط یک وجوب شرطی است، یعنی اگر تقابض باشد ملکیت میآید و اگر تقابض نباشد ملکیت نمیآید، اما چنین نیست که اگر تقابض نکنند، عصیان هم محقق شده باشد، شیخ (ره) فرموده: «و فی أثر الخیار خفاء»، در اینکه خیار در اینجا اثر داشته باشد، وجه و أثر روشنی نمیتوانیم برای خیار بگوییم، چون قبل از تقابض هنوز ملکیتی واقع نشده، لذا بودن و نبودن خیار علی السویه است.
بله تنها میتوانیم یک اثر خیلی جزئی بر آن مترتب کنیم، که اگر قائل به وجود خیار از حین عقد شدیم و فسخ کرد، دیگر این عقد، از قابلیت لحوق قبض ساقط میشود، یعنی آن قبضی که اثر مملکیت دارد و میتواند مملک باشد، دیگر قابلیت لحوق به این عقد را ندارد و چنین اثری را میتوانیم برایش بیان کنیم.
شواهدی بر وجود خیار مجلس از حین عقد
بعد در آخر سه عبارت؛ یکی از مرحوم علامه (ره) در تذکره، دوم از مرحوم شهید (ره) در دروس و سوم از شیخ طوسی (ره) در مبسوط نقل کردهاند، که از این سه عبارت، دو مطلب استفاده میشود؛ یک مطلب اینکه این فقهاء قائلاند به اینکه خیار مجلس در بیع صرف هم وجود دارد و به نفس عقد هم خیار مجلس میآید، که این شاهدی بر مدعای شیخ (ره) میشود.
دوم این که از برخی از این عبارات استفاده میشود که اینها قائل به وجوب تکلیفی قبض هستند، حتی برخی تصریح کردهاند که اگر أحدهما از مجلس فرار کند و قبض و إقباض واقع نشود، عقد به هم میخورد و عصیان هم واقع شده است.
نکتهای که در اینجا هست این است که مرحوم شیخ (ره) یک ظاهری دارد که در باب تقابض در بیع صرف عدهای قائل به وجوب تکلیفی محض هستند، در حالی که در محل خودش تصریح کردهاند که همهی فقهاء برای تقابض وجوب شرطی قائلاند، منتهی برخی علاوه بر وجوب شرطی، وجوب تکلیفی هم قائلاند، اما برخی تنها همان وجوب شرطی را قائلاند.