درس کفایة الاصول - اوامر

جلسه ۱۲۳: اوامر ۴۹

 
۱

خطبه

۲

نکته

مقدمه داخلیه، دو معنا دارد:

۱. مقدمه داخلیه یعنی اجزاء واجب. مثلا مقدمه داخلیه نماز، نیت و تکبیر و رکوع و... همه با هم اجزاء واجب و مقدمه داخلیه است. لذا نماز یک مقدمه داخلیه دارد.

اجزاء واجب، دو ویژگی دارد:

اولا: مقدمه برای واجب است، واجب، همین اجزاء با قید اجتماع است و مقدمه، اجزاء تنها و بدون قید هستند. پس اول باید اجزائی باشد تا اتصال و اجتماع صورت بگیرد.

ثانیا: نزاع در مقدمه واجب، در مقدمه داخلیه نیست و الا اجتماع مثلین پیش می‌آید.

۲. مقدمه داخلیه یعنی هر جزئی از اجزاء واجب، مثلا نیت یک مقدمه داخلیه است، تکبیر، مقدمه دیگر داخلیه است و لذا نماز تعداد زیادی مقدمه داخلیه دارد.

برخی فرموده‌اند مقدمه داخلیه به این معنا، داخل در نزاع مقدمه واجب است. چون هر جزئی از اجزاء واجب را به دو نحو می‌توانیم در نظر بگیریم:

الف: به عنوان اینکه این جزء در ضمن کل است. مثلا صلات کل و مرکب است و جزء نیت است و این نیت در ضمن کل است.

در این صورت، جزء واجب به وجوب نفسی می‌شود، چون امر به کل، شامل جزء هم می‌شود.

ب: به عنوان اینکه مقدمه برای واجب است، در نظر گرفته می‌شود، واجب این جزء به ضمیمه اجزاء دیگر است.

در این صورت، این جزء واجب غیری است و مقدمه برای واجب مرکب است.

پس مقدمه داخلیه به این معنا، هم مقدمه است و هم داخل در محل نزاع است.

صاحب کفایه: در اینکه مراد این بعض چیست، دو احتمال است:

۱. احتمال دارد مراد این است که در هر یک از اجزاء دو وجوب نفسی و غیری جمع شده است.

در این صورت این حرف باطل است، چون لازمه این بیان اجتماع مثلین است که باطل است.

۲. احتمال دارد مراد این باشد که در هر یک از این اجزاء ملاک دو وجوب نفسی و غیری است (ملاک نفسی شدن: این جزء در ضمن کل است؛ ملاک غیری شدن: این جزء مقدمه برای کل است) اما از بین این دو وجوب، جزء یکی را پیدا می‌کند و آن وجوب نفسی است چون مقدم بر وجوب غیری است.

در این صورت این حرف واجب است، چون فقط یک واجب به فعلیت می‌رسد و اجتماع مثلین پیش نمی‌آید.

فتامل: اگر احتمال دوم مورد نظر باشد، در جزء ملاک غیری بودن نیست، چون جزء فقط یک وجود و عنوان دارد و زمانی که شارع گفت صل، از این صل، امری تولید می‌شود که روی جزء می‌رود نه روی مقدمیت. پس در جزء ملاک مقدمیت وجود ندارد و جزء فقط یک جهت دارد به نام در ضمن کل بودن.

فافهم: شما می‌گوئید اجزاء مقدمیت دارد و اینجا هم بگوئید جزء هم مقدمه دارد.

۳

مقدمه خارجیه

مقدمه خارجیه در بحث داخل است و چند قسم است:

۱. مقتضی

۲. سبب

۳. شرط

۴. عدم المانع

۵. معد

۶. علت تامه

و همه داخل در بحث است.

۴

جزوه جواب به اشکال جلسه قبل

جواب: قیاس، قیاس مع الفارق است.

توضیح: در باب اجتماع امر و نهی، دو جهت وجود دارد که احدهما متعلق امر و دیگری متعلق نهی است که این دو جهت منطبق در شیء واحد شده‌اند و به عبارت دیگر، موضوع وجوب، غیر از موضوع حرمت است. ولی در ما نحن فیه موضوع وجوب نفسی همان موضوع وجوب غیری است، یعنی امر غیری تولید شده از امر به صلات به خود اجزاء (که موضوع وجوب نفسی است) تعلق گرفته است نه به عنوان مقدمیت.

۵

جزوه نکته

مقدمه داخلیه، دو معنا دارد:

۱. مقدمه داخلیه به معنای اجزاء واجب (کما هو قول المصنف)، اجزاء واجب اولا برای واجب و مامور به مقدمیت دارند و ثانیا از محل نزاع، خارج هستند.

۲. مقدمه داخلیه به معنای هر جزئی از اجزاء واجب، برخی معتقدند که مقدمه داخلیه به این معنا داخل در محل نزاع است. دلیل:

هر جزئی از اجزاء واجب به دو نحو می‌توان ملاحظه نمود:

الف: به عنوان اینکه در ضمن کل است، جزء به این عنوان واجب به وجوب نفسی می‌شود.

ب: به عنوان اینکه مقدمیت برای کل دارد، جزء به این عنوان واجب به وجوب غیری می‌شود.

نتیجه اینکه جزء واجب اولا برای واجب و مامور به مقدمیت دارد و ثانیا داخل در محل نزاع است.

جواب مصنف: در اینکه مراد این بعض، چیست دو احتمال است:

۱. یحتمل مراد این باشد که در هر جزئی از اجزاء واجب، دو وجوب بالفعل بنا بر قول به ملازمه وجود دارد، اگر مراد این باشد، باطل است. چون این بیان لازمه‌اش اجتماع مثلین است و اللازم باطل، فالملزوم مثله.

۲. یحتمل مراد این باشد که در هر جزئی از اجزاء واجب، ملاک هر دو وجوب، وجود دارد (ملاک وجوب نفسی، در ضمن کل بودن و ملاک وجوب غیری مقدمیت) ولی هر جزء تنها یک وجوب فعلی دارد و آن وجوب نفسی است. اگر مراد این باشد، صحیح است چون اجتماع مثلین لازم نمی‌آید. فتامل.

۶

تطبیق ادامه اشکال و جواب جلسه قبل

 ضرورة أنّ الواجب بهذا الوجوب (وجوب غیری) ما كان بالحمل الشائع مقدّمة (مصداق مقدمه - اجزاء)، لأنّه (ما کان بالحمل الشایع مقدمة) المتوقّف (وجود واجب) عليه، لا عنوانَها (مقدمه). نعم، يكون هذا العنوان (عنوان مقدمه) علّة لترشّح الوجوب على المعنون (فرد مقدمه - اجزاء).

۷

تطبیق نکته

فانقدح بذلك (امتناع اجتماع مثلین) فساد توهّم اتّصاف كلّ جزء من أجزاء الواجب بالوجوب النفسيّ والغيريّ باعتبارين، فباعتبار كونه (کل جزء) في ضمن الكلّ واجب نفسيّ، وباعتبار كونه (کل جزء) ممّا يتوسّل به (ما) (مقدمیت) إلى الكلّ واجب غيريّ.

اللهمّ إلّا أن يريد أنّ فيه (کل جزء) ملاك الوجوبين، وإن كان (کل جزء) واجبا بوجوب (وجوب فعلی) واحد نفسيّ، لسبقه (نفسی)، فتأمّل.

هذا (دو صفحه) كلّه في المقدّمة الداخليّة.

۸

تطبیق مقدمه خارجیه

وأمّا المقدّمة الخارجيّة، فهي ما كان خارجا عن المأمور به (ماهیت مامور به) وكان له («ما») دخل في تحقّقه (مامور به)، لا يكاد يتحقّق بدونه (مقدمه خارجیه). وقد ذكر لها (مقدمه خارجیه) أقسام، واطيل الكلام في تحديدها (مقدمه خارجیه) بالنقض والإبرام، إلّا أنّه (ذکر و تحدید) غير مهمّ في المقام.

قيل بكفاية تعدّد الجهة وجواز اجتماع الأمر والنهي معه (١) ، لعدم تعدّدها هاهنا ، لأنّ الواجب بالوجوب الغيريّ ـ لو كان ـ إنّما هو نفس الأجزاء ، لا عنوان مقدّميّتها والتوسّل بها إلى المركّب المأمور به ، ضرورة أنّ الواجب بهذا الوجوب ما كان بالحمل الشائع مقدّمة ، لأنّه المتوقّف عليه ، لا عنوانها. نعم ، يكون هذا العنوان علّة لترشّح الوجوب على المعنون.

فانقدح بذلك فساد توهّم اتّصاف كلّ جزء من أجزاء الواجب بالوجوب النفسيّ والغيريّ باعتبارين ، فباعتبار كونه في ضمن الكلّ واجب نفسيّ ، وباعتبار كونه ممّا يتوسّل به إلى الكلّ واجب غيريّ.

اللهمّ إلّا أن يريد أنّ فيه ملاك الوجوبين ، وإن كان واجبا بوجوب واحد نفسيّ ، لسبقه ، فتأمّل (٢).

__________________

(١) إشارة إلى ما يمكن أن يذكر تفصّيا عن محذور اجتماع المثلين. وحاصله : أنّه قد تقرّر في مبحث اجتماع الأمر والنهي أنّ اختلاف الوجه والعنوان يجدي في رفع غائلة اجتماع الحكمين المتضادّين ، وهذا يجدي في رفع غائلة اجتماع المثلين في المقام ، لأنّ العنوان الّذي يثبت له الوجوب الغيريّ هو الأجزاء بعنوان المقدّميّة ، والعنوان الّذي يثبت له الوجوب النفسيّ هو الأجزاء بعنوان المركّب الخاصّ ، فيختلف العنوانان ويرتفع غائلة اجتماع المثلين.

وأجاب عنه المصنّف بقوله : «لعدم تعدّدها هاهنا ...». وحاصله : أنّ الوجوب الغيريّ لم يعرض عنوان المقدّميّة ، بل يعرض على ذات المقدّمة ـ أي ما هو بالحمل الشائع مقدّمة ـ ، وليست ذات المقدّمة إلّا الأجزاء الّتي متعلّقة للوجوب ، فالمحذور باق على حاله.

(٢) وجهه أنّه لا يكون فيه أيضا ملاك الوجوب الغيريّ حيث إنّه لا وجود له غير وجوده في ضمن الكلّ ، يتوقّف على وجوده ، وبدونه لا وجه لكونه مقدّمة كي يجب بوجوبه أصلا ، كما لا يخفى.

وبالجملة : لا يكاد يجدي تعدّد الاعتبار الموجب للمغايرة بين الأجزاء والكلّ في هذا الباب وحصول ملاك الوجوب الغيريّ المترشّح من وجوب ذي المقدّمة عليها لو قيل بوجوبها ، فافهم. منه رحمه‌الله.

بقي شيء :

وهو ثمرة دخول الأجزاء الداخليّة وعدمه في محلّ النزاع. وقد ذكر المحقّق العراقيّ أنّ الثمرة بين القولين تظهر في مسألة الأقلّ والأكثر الارتباطيّين ، فإنّه على القول بدخول الأجزاء في محلّ النزاع وثبوت الملازمة يرجع إلى الاشتغال من جهة عدم انحلال العلم ـ

هذا كلّه في المقدّمة الداخليّة.

وأمّا المقدّمة الخارجيّة ، فهي ما كان خارجا عن المأمور به وكان له دخل في تحقّقه ، لا يكاد يتحقّق بدونه. وقد ذكر لها أقسام (١) ، واطيل الكلام في تحديدها بالنقض والإبرام ، إلّا أنّه غير مهمّ في المقام (٢).

[٢ ـ تقسيمها إلى العقليّة والشرعيّة والعاديّة]

ومنها : تقسيمها إلى العقليّة والشرعيّة والعاديّة.

فالعقليّة : هي ما استحيل واقعا وجود ذي المقدّمة بدونه.

والشرعيّة ـ على ما قيل (٣) ـ : ما استحيل وجوده بدونه شرعا. ولكنّه لا يخفى رجوع الشرعيّة إلى العقليّة (٤) ، ضرورة أنّه لا يكاد يكون مستحيلا ذلك شرعا إلّا إذا اخذ فيه شرطا وقيدا ، واستحالة المشروط والمقيّد بدون شرطه وقيده يكون عقليّا.

وأمّا العاديّة : فإن كانت بمعنى أن يكون التوقّف عليها بحسب العادة ـ بحيث يمكن تحقّق ذيها بدونها إلّا أنّ العادة جرت على الإتيان به بواسطتها (٥) ـ فهي وإن كانت غير راجعة إلى العقليّة إلّا أنّه لا ينبغي توهّم دخولها في محلّ النزاع (٦).

__________________

ـ الاجماليّ بوجوب أحدهما إلى العلم التفصيليّ بوجوب الأقلّ الأعمّ من النفسيّ والغيريّ.

وعلى القول بعدم دخولها في محلّ النزاع وعدم ثبوت الملازمة يرجع إلى البراءة من جهة انحلال العلم الاجماليّ بوجوب أحدهما إلى العلم التفصيليّ بوجوب نفسيّ متعلّق بذات الأقلّ والشكّ البدويّ في اعتبار أمر زائد. نهاية الأفكار ١ : ٢٦٩.

(١) من العلّة والمقتضي والسبب والشرط وعدم المانع.

(٢) وإن شئت فراجع قوانين الاصول ١ : ١٠٠ ، والفصول الغرويّة : ٨٣.

(٣) لم أجد من فسّرها بهذه العبارة. نعم ، يظهر هذا التفسير من عبارة تقريرات درس الشيخ الأعظم الأنصاريّ ، فراجع مطارح الأنظار : ٤٠.

(٤) هكذا أفاد الشيخ الأنصاريّ على ما في مطارح الأنظار : ٤٠. وأرجعه المحقّق النائينيّ إلى المقدّمة الداخليّة بالمعنى الأعمّ. فراجع فوائد الاصول ١ : ٢٧١.

(٥) نظير لبس الرداء عند الخروج إلى السوق.

(٦) لأنّها لا تكون مقدّمة حقيقة ، فإنّ المقدّميّة مساوقة للتوقّف ، والمفروض أنّه لا توقّف هنا.