«إلّا أن يفسّر بما أبطلناه سابقاً: من أنّ كلّ عقد يضمن على فرض صحّته يضمن على فرض فساده، و لا ريب أنّ العقد فيما نحن فيه و في مثل المبيع بلا ثمن و الإجارة بلا اجرة إذا فرض صحيحاً لا يكون فيه ضمان...»
مرحوم شيخ (ره) فرمودهاند: در صورتي که مشتري علم دارد که بايع عنوان غاصب را دارد و ثمن را به بايع تسليم ميکند، چنانچه ثمن در يد بايع تلف شود، وجهي براي ضمان وجود ندارد و مشتري حق رجوع به بايع را ندارد، لکن کلمات فقهاء در بيان اين قاعده که «کل عقد يضمن بصحيحه يضمن بفاسده» اطلاق دارد.
شيخ (ره) فرموده: در اين قاعده سه احتمال وجود دارد، که بر طبق يک احتمال ضمان را استفاده مي کنيم و بر طبق دو احتمال ديگر عدم ضمان را استفاده ميکنيم.
در کلمه «عقد» در قاعده «کل عقد يضمن بصحيحه يضمن بفاسده»، سه احتمال وجود دارد؛ يک احتمال اين که مراد از عقد، «شخص العقد» باشد، احتمال دوم اين که مراد از عقد، «نوع العقد» باشد و احتمال سوم اين که مراد از عقد، مطلق معامله ماليه باشد.
احتمال اول: «شخص العقد»
«شخص العقد»، يعني همان عقد مشخص و معين، که داراي دو فرد و مصداق خارجي نيست، بلکه يک مصداق دارد، مثل بيع بلاثمن، که يک جنس داريم به عنوان معامله، يک نوع داريم به عنوان بيع و يک شخص يا صنف هم داريم، بيع بلاثمن در عالم خارج يک فرد است و يک عنوان کلي که داراي دو فرد باشد، که يک فردش اتصاف به صحت و فرد ديگرش اتصاف به فساد پيدا کند، ندارد، بلکه بيع بلاثمن، يا صحيح است و يا فاسد.
حال اگر در اين قاعده، عقد را به منزله «شخص العقد» گرفتيم، که «شخص العقد» هم دو فرد اين چنيني ندارد، بايد از راه فرض و تقدير وارد شويم، به اين معنا که شخص العقدي که اگر بر فرض صحت، در آن ضمان باشد، بر فرض بطلان هم در آن ضمان است و اگر در فرض صحت در آن ضمان نباشد، بر فرض بطلان هم در آن ضمان نيست.
مثلا در بيع بلاثمن اگر فرض کنيم خود اين بيع در شريعت ما بيع صحيحي است، آيا در آن ضمان وجود دارد يا نه؟ که روشن است که در بيع بلاثمن اگر فرض کنيم که در شريعت صحيح است، اصلا در خود مدلول اين بيع عدم ضمان وجود دارد، بيع بلاثمن يعني در مقابل مبيع چيزي تضمين نميشود.
لذا ميگوييم: بيع بلاثمن اگر در شريعت صحيح بود، ضمان در آن نبود. حالا هم که فاسد واقع شده، ضمان در آن وجود ندارد.
البته اين اشتباه با مصداق نشود، ممکن است که زيد بيع بلاثمني واقع کند، عمرو هم بيع بلاثمن ديگري واقع کند، که به تعداد مصداق متعدد ميشود منتها حقيقت بيع بلاثمن يکي است و لذا بايد به صورت فرض مساله را مطرح کنيم، منتها در بحث قاعده «ما يضمن» هم گفتيم که: اين معنا، يک معناي باطلي است.
اين يک معنا که طبق آن در ما نحن فيه حکم به عدم ضمان ميکنيم، چون در ما نحن فيه مشتري ثمن را به بايع داده و ميداند که بايع مالک نيست و غاصب است، شبيه بيع بلاثمن است و چون در صحيحش ضمان وجود ندارد، پس در فاسدش هم ضمان وجود ندارد.
احتمال دوم: «نوع العقد»
معناي دوم براي عقد «نوع العقد» است، يعني نوع عقد متعارف، که مراد از نوع متعارف، يعني نوعي که مسماي به يک اسم خاصي است. «کل عقد» يعني «کل بيع»، «کل اجارة»، «کل صلح» و... که بيع، صلح، اجاره و... همه نوع العقدي هستند، که در فقه ما مسماي به يک اسم خاصند.
حال اگر در صحيح آن ضمان باشد، بايد در فاسدش هم ضمان باشد، در بيع صحيح ميگوييم: مشتري پول را ميدهد و بايع هم جنس را و اين بيع صحيح ميشود. وقتي در نوعش، يکي از افراد، صحيح و در آن ضمان باشد، در فرد فاسدش هم ضمان است، مثلا در بيع، در فرد صحيحش ضمان است، پس در فاسدش هم بايد ضمان باشد.
لذا بنا بر اين معناي دوم، صحيح بيع مع الثمن است و فاسد هم بيع بلاثمن و ميگوييم: چون در بيع مع الثمن ضمان وجود دارد، پس در بيع بلاثمن هم بايد ضمان وجود داشته باشد و لذا طبق اين معنا بايد در ما نحن فيه هم بگوييم: ضمان وجود دارد، چون در بيع صحيح ضمان وجود دارد، پس بايد در اين بيع هم ضمان وجود داشته باشد، پس اگر ثمن را به بايع داد و در يدش تلف شد، بايع ضامن است.
احتمال سوم: مطلق معامله ماليه
معناي سوم اين است که مراد از عقد، مطلق معامله ماليه باشد، يعني اعم از نوع متعارف و غير متعارف، که نوع متعارف را معنا کرديم به عقدي که داراي اسم معيني هست و مطلق معامله ماليه معنايش اين است که حتي جنس را هم شامل ميشود، ولو اين که آن جنس يک معامله متعارف و داراي اسم معين است نباشد، مثل عنوان معامله تمليک بلاعوض، يک عنوان معامله مالي هست، اما عنوان متعارفي نيست و در فقه چنين عنواني نداريم.
حال در تمليک بلاعوض که به عنوان تمليک است، اگر گفتيم که: فرد صحيح آن در شريعت، هبه غير معوض است، نه اين که خودش تمليک بلاعوض باشد، فرد صحيحش هم هست و ما نحن فيه يعني بيع بلاثمن هم فرد فاسدش است، چون در فرد صحيحش، يعني هبه غير معوض ضمان معاملي و معاوضي وجود ندارد، پس در افراد فاسده تمليک بلا عوض هم ضمان نباشد، يعني در بيع بلاثمن نبايد ضمان باشد.
پس روشن شد که طبق اين سه معنا، بر طبق معناي اول که کل عقد يعني شخص العقد، نتيجه عدم ضمان شد، طبق معناي دوم که نوع متعارف بود، نتيجه ضمان شد و طبق معناي سوم هم نتيجه عدم ضمان شد. پس از ميان اين سه احتمال، طبق دو احتمال نتيجه عدم الضمان است و طبق يک احتمال نتيجه عبارت از ضمان است.