«و أمّا رجوع المشتري مع اعتقاد المتبايعين لمالكيّة البائع للمثمن عند انكشاف الخطأ مع أنّه إنّما ضمّنه بمال الغير فلعدم طيب نفسه على تصرّف البائع فيه من دون ضمان...»
خلاصه مطالب گذشته
شيخ (ره) فرمودهاند: در صورتي که مشتري عالم است به اين که اين بايع فضولي است، اگر ثمن را به بايع تحويل داد، و مالک معامله را اجازه نکرد، چنانچه ثمن در يد بايع تلف شود، بايع ضامن نيست و مشتري حق رجوع به بايع را ندارد.
بعد فرموده: عمده دليل بر عدم ضمان بايع اين است که نه قاعده «علي اليد» در اينجا جريان دارد و نه قاعده اقدام، که دو طريق مهم براي اثبات ضمان هستند.
مثال نقضي براي عدم ضمان در فرض جهل مرکب
در بحث امروز جواب از اين فرض را بيان کردهاند که در جايي که مشتري و بايع اعتقاد دارند که بايع مالک مثمن است، منتها بعد کشف خلاف شده و روشن ميشود که بايع مالک مثمن نبوده، اما در حين معامله، هم بايع خيال ميکرده مالک مثمن است و هم مشتري اعتقاد داشته به اين که بايع مالک مثمن است، که در چنين موردي شيخ (ره) فرموده: اگر ثمن در يد بايع تلف شد، مساله ضمان وجود دارد.
اشکال اين است که چرا در اينجا حکم به ضمان کرده، اما در ما نحن فيه حکم به عدم ضمان؟ با اين که از نظر ظاهر ملاک هر دو يکيست.
در ما نحن فيه ضمان نيست، به خاطر اين که بايع ثمن را در مقابل مالي تضمين کرده، که مال بايع فضولي نيست و انسان نميتواند با مال غير، نسبت به چيزي تضمين کند، که اين ملاک در فرضي هم که بايع و مشتري هر دو اعتقاد دارند که مثمن ملک بايع است وجود دارد.
اين دو معاملهاي را انجام داده و بعد از معامله روشن ميشود که مثمن، ملک بايع نبوده است، که در اين فرض هم بايع، واقعا ثمن را به شيئي که مال خودش نبوده، تضمين کرده است. پس چرا در ما نحن فيه ميگوييد: ضمان نيست، اما در اينجا با اين که همان ملاک وجود دارد، قائل به ضمانيد؟
پاسخ شيخ (ره) از اين نقض
مرحوم شيخ (ره) فرموده: فرقش اين است که درست است که از نظر مضمونبه اتحاد دارند و در هر دو مورد، مضمونبه ملک ضامن نيست، ولکن در ما نحن فيه مشتري، با علم به فضولي بودن و غاصب بودن بايع، ثمن را در اختيار وي ميگذاشت، يعني مال خودش را با طيب نفس در اختيار بايع گذاشته، اما در اين فرض که بايع و مشتري معاملهاي انجام ميدهند، اين چنين نيست که مشتري ثمن را با طيب نفس و بدون هيچ مقابلي در اختيار بايع گذارد، بلکه ثمن را در اختيار بايع گذاشته، در مقابل اين که چيزي هم داخل در ملک خود مشتري شود.
لذا طيب نفسي به تصرف مطلق بايع در اين فرض وجود ندارد، اما در ما نحن فيه اين طيب نفس وجود دارد، چون همين که اين مشتري ميداند که بايع غاصب است و ثمن را در اختيارش ميگذارد، معنايش اين است که چه مثمن داخل در ملک من شود و چه نشود، ميتواني در اين ثمن تصرف کني.
مثال نقضي ديگر به معامله فاسد
برخي از فقهاء اين فتوي را مورد مناقشه قرار داده و گفتهاند: در جايي که معامله، معامله فاسديست و بايع، يا مشتري و يا هر دو علم به فساد معامله دارند نقض ميشود. مثلا در جايي که مبيع يا ثمن مجهول است، اگر بايع و مشتري که هر دو عنوان مالک را دارند، کسي که خودش مالک حقيقي مثمن است، با مالک حقيقي ثمن معامله کند و در معاملهشان هم فساد وجود دارد و بايع يا مشتري و يا هر دو هم علم به فساد دارند، در اينجا با فرض علم به فساد، فقهاء فتوي دادهاند که اگر مثمن در يد مشتري تلف شد، مشتري ضامن است و اگر ثمن هم در يد بايع تلف شد، بايع ضامن است.
شيخ (ره) فرموده: با اين فتوي، حکم ما نحن فيه در بيع فضولي را که مشتري با اين که علم دارد که بايع غاصب است، اگر ثمن را به او داد، چنانچه در يد بايع تلف شود، ضامن نيست، نقض کردهاند.
پاسخ شيخ (ره) از اين نقض
مرحوم شيخ (ره) فرموده: اين نقض فاسد است و اين که بخواهند با اين مورد، مطلب ما نحن فيه را مورد مناقضه قرار دهند باطل است، براي اين که در اينجا مضمونبه مال ضامن است، يعني ثمن در مقابل مثمن مضمونبه است و مثمن هم در مقابل ثمن مضمونبه است.
بايع مثمن و مبيع را در مقابل ثمن به مشتري ميدهد و مثمن هم ملک واقعي بايع است، اما معاملهشان بنا بر جهتي فاسد شده، ولي همين مقدار که مضمونبه مال واقعي ضامن باشد کفايت ميکند، چون در هر معاملهاي، بايع نسبت به ثمن و مشتري هم نسبت به مثمن ضامن است.
در اينجا چون مضمونبه در هر طرف، چه در طرف بايع و چه مشتري، ملک هر کدام از اينها و ملک ضامن است، تضمين حقيقي تحقق پيدا ميکند.
بله از نظر نوع ضمان، در اينجا ديگر ضمان المسمي و ضمان معاوضي کنار ميرود، اما ضمان ديگري در اينجا موجود است، يعني در معامله صحيح ضمان معاوضي هست، يعني در مقابل اين صد تومان پولي که بايع از مشتري ميگيرد، اين جنس معين را ضامن است که به مشتري بدهد و بالعکس، اما در اينجا که معامله فاسد است، شيخ (ره) فرموده: شارع اين ضمان معاوضي خاص را امضا نکرده و لذا اين معامله باطل است، يعني اين مبيع معين در مقابل ثمن نيست و اين ثمن معين هم در مقابل مبيع نيست.
اما همين مقدار که با چيزي است که مال خودش بوده، اصل ضمان در اينجا مسلم است، ولو اين که اين نوع خاص از ضمان، که ضمان معاوضي باشد نيست، يعني وقتي معامله فاسد شد، بايع ضامن نيست که عين همان مثمن معين را به مشتري بدهد و مشتري هم ضامن نيست که عين همان ثمني را که در معامله معين کرده، به بايع بدهد.
اما چون اصل ضمان وجود دارد، بنا بر قاعده اقدام و قاعده «علي اليد» بايد مثل يا قيمتش را بپردازد، يعني اگر مثمن در يد مشتري تلف شد، مشتري بايد مثل يا قيمت اين مثمن، يعني ضمان المثل يا ضمان القيمه را بپردازد، که چه بسا قيمت اين مثمن از صد تومان کمتر يا بيشتر باشد.
بنابراين شيخ (ره) فرموده: نقض به بيع فاسد، موجب نقض کلام ما نميشود و اين نقض فاسد است.