روايتي هست از پيامبر اکرم (صلوات الله و سلامه عليه) در محجة البيضاء، جلد هفتم، صفحه ۳۷۹، که «مَنِ انْقَطَعَ إِلَى اللهِ كَفَاهُ اللهُ مَئُونَتَهُ وَ رَزَقَهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنِ انْقَطَعَ إِلَى الدُّنْيَا وَكَلَهُ إِلَيْهَا».
اين روايتي است که گرچه براي همه مفيد است، اما براي ما روحانيون، توجه به اين روايت، آن هم توجه دائم، بسيار لازم است.
پيامبر (صل الله عليه و آله) فرموده است: کسي که انقطاع به خدا پيدا کند، که انقطاع به خدا، اولا معناي بسيار دقيق و مشکي دارد، که از بيان آن عاجزيم.
خيلي روشن عرض ميکنم که نميتوانيم بگوييم: انقطاع به خدا يعني چه؟ يک سري الفاظ هستند که انسان معنايش را نميفهمد، مگر اين که خودش آن معنا را تحصيل کند.
الفاظي داريم که درک معنايش خيلي روشن است، مانند: آب، آتش، زمين، آسمان، انسان، بشر، حيوان و....، که درک معاني اين الفاظ، خيلي آسان و تصورش بسيار روشن است.
اما يک سري الفاظ هست که انسان، معناي لغوي اش را هم ميتواند پيدا کند، اما درک اين معنا برايش ميسور نيست، مگر اينکه خودش واجد آن معنا شود، که مثلا سرطان و مرض از اين الفاظ است، که وقتي کسي ميگويد: من مريضم، انسان اجمالا ميتواند چيزي بفهمد، اما تا اين مرض در خود انسان به وجود نيايد، نميتواند واقعيتش را بفهمد.
واقعيت انقطاع به خدا هم چنين چيزي است و بايد سراغ کساني رفت که واقعا به مراحلي از اين انقطاع رسيدند، تا انسان از کلمات آنها استفاده کند.
لذا معناي انقطاع و هم مراتب انقطاع خيلي مشکل است، که به تبع معنايش مراتب زيادي دارد، تا جايي که در مناجات شعبانيه به کمال الانقطاع ميرسد.
معناي انقطاع به خدا، يعني انسان اميدش را از هرچه هست جدا کند، از خود دنيا و ما فيها و حتي از خود آخرت و ما فيها، کساني که انقطاع را معنا ميکنند، يک چنين معناي وسيعي را براي انقطاع در نظر گرفتهاند.
مراحل ابتدايي انقطاع، يعني اين که انسان از اموري که مردم به آن چنگ ميزنند و آن را حبل محکم خودشان قرار ميدهند، دل بکند.
واقعا اگر گاهي در ذهن ما بيايد که به جاي اين که اين همه زحمت بکشيم و درس بخوانيم، اگر کار ميکرديم، چه ثروتهايي را ميتوانستيم به دست آوريم، همين که انسان، حسرتٌ مّا يي در درونش باشد، اين انقطاع الي الدنيا و جدا شدن از خداوند است.
انقطاع الي الله يعني اين که انسان سر سوزني حسرت دنيا را نخورد، آيا رسيديم به اين و مقدماتش را فراهم کرديم يا نه؟ براي فراهم کردن مقدماتش، زحمت بسياري لازم است، تا چه رسد به رسيدن به خودش.
اگر انسان بخواهد مقدماتش را فراهم کند، يک مقدمهاش اين است که انسان حقيقت دنيا را ببيند، که براي رسيدن به اين، چقدر مقدمات لازم است، که اگر بخواهم مقدمات انقطاع را برايتان عرض کنم، مقدمات عديده اي دارد و هر مقدمهاش هم، شايد صدها مقدمه دارد، ولي بايد شروع کنيم، که چه بسا به يک آن، خداوند اين کمال را به یک انسان ميدهد.
فيض خداوند دائمي است و محدوديتي در فيضش ندارد، مثل نوري است که افاضه ميکند، بايد پنجره هاي درونمان را باز کنيم، که اين نور در آن تابيده شود.
اگر کسي در ذهنش اين بيايد، که مردم بعدا به او ميگويند: مجتهد، يا بگويند: موحد به اقسام توحيد، اين کمال دنياست.
البته انسان بايد در جهت تفقه تلاش کند، -واقعا خيلي هم لذت دارد- که خدايا ميخواهم حکم تو را بفهمم و عمل کنم؛ دنبال اين هم بايد باشيم، اما اين که ديگران هم به ما بگويند: مجتهد، اين کمال دنيا ميشود.
چرا انساني مثل مرحوم حاج محمد حسين اصفهاني (اعلي الله مقامه الشريف) به حسب آنچه که مرحوم ميلاني (ره) که از شاگردان خوب ايشان بوده نقل کرده، يک گوني کتاب نوشت و آن را به دجله انداخت؟ اين نه براي اين بود که فکر ميکرد اينها ارزش ندارد، بلکه خودش ميدانست که چقدر زحمت کشيده، براي اين که يک خرده انقطاعش را به خدا زياد کند، چون احساس کرده که اميدي به اين کتابها بسته و همين باعث شده که اينها را دور بريزد.
بزرگان ما براي اين که اين کمالات را در خودشان به وجود آورند، چنين کارهايي انجام ميدادند، اما ما چه ميکنيم؟ اگر يک خط هم چيزي بنويسيم و کسي پاره کند، ميخواهيم زمين و زمان را زير و رو کنيم.
لحظه به لحظه بايد انسان انقطاعش را به خدا زياد کند. بايد آنچه را که دلبستگي به آن داريد دور بريزيد و دور بريزيم و بندهاي وابستگي را پاره کنيم، که همه اين چيزها امور دنيوياند و زائل ميشوند.
گاهي بعضي توجه به مردم پيدا ميکنند، که حالا مردم يک روزي تعريف انسان ميکنند، يک روزي هم تکذيب ميکنند، يک روزي هم مدح انسان ميکنند، بعضي ميگويند: رشتهمان رشتهاي است که بعضي از مردم خيلي احترام نميکنند، مگر براي احترام مردم، انسان بيست سال زحمت ميکشد؟ اگر چنین باشد، اين بسيار انسان پستي است.
اگر انسان نتواند اين مشکل را بين خودش و خدا حل کند، که احترام مردم را بر احترام خدا، محبت مردم را بر محبت خدا ترجيح دهد، بايد گفت: خاک بر سر اين انسان، محبت مردم چيست؟ آنچه که بايد بدن انسان بلرزاند، اين است که حب خدا تبديل به سخط خدا شود.
لذا بايد راه انقطاع به خدا را شروع کنيم و به حسب اين روايتي که پيامبر (صل الله عليه و آله) فرمودند: «مَنِ انْقَطَعَ إِلَى اللهِ»، کسي که به مقام انقطاع رسيد، حال به هر مرتبه اي از انقطاع و لازم نيست به کمالش هم برسد، «كَفَاهُ اللهُ مَئُونَتَهُ»، خدا هر احتياجي که دارد بر طرف ميکند، «وَ رَزَقَهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ» و از راهي که گمان هم نميکند، خداوند او را روزي ميدهد. ان شاء الله خداوند نصيب همه ما بفرمايد.