بعد فرموده: ما يک سري ثمراتي براي ناقليت و کاشفيت بيان کرديم، بعضي از ثمرات را هم کاشف الغطاء (ره) بيان کرده چه بسا ثمرات ديگري هم بين کاشفيت و ناقليت وجود دارد، که مرحوم شيخ (ره) فقط اشاره کرده، اما اينها را ديگر مورد بحث قرار نداده و تنها به عنوان ربما يقال بيان کردهاند.
شش مورد ديگر را اشاره کرده، که به عنوان ثمره بين ناقليت و کاشفيت بيان کردهاند؛
۱ - مورد اول در تعلق خيارات است، که اگر بايع مالي را فضولتا به مشتري فروخت و در حين معامله اين مال معيب باشد، اما بعد که مالک اجازه ميکند، عيبش بر طرف شده و سالم شود، در اين صورت اگر بگوييم: اجازه کاشفيت دارد، چون کاشف از ملکيت و انتقال اين مال حين العقد به مشتري است و مال هم که حين العقد مال معيب بوده، لذا مشتري خيار عيب دارد.
اگر بگوييم: اجازه ناقليت دارد، چون حين اجازه، مال به مشتري منتقل ميشود و مال حين اجازه، سالم است و عيبي ندارد، پس مشتري ديگر خيار عيب ندارد.
در باب خيار غبن هم همين طور است، که اگر مالي را که فضولي به مشتري فروخت، در حين معامله مشتري مغبون باشد، ولي در حين اجازه قيمتها کم و زياد شده و مغبون نباشد، اگر بگوييم: اجازه کاشفيت دارد، مشتري خيار غبن دارد، اما اگر گفتيم: اجازه ناقليت دارد، مشتري خيار غبن ندارد.
۲ - مورد دومي که در اينجا بيان کرده، در باب حق شفعه است، که در حواشي، دو سه بيان براي آن داشتهاند، اما بيان معروف اين است که اگر زميني را که مشترک بين دو نفر باشد و فضولي حسه يکي از اين دو نفر را بفروشد، بعد شريک که مالک نصف ديگر است، حسهاش را به مشتري ديگري بفروشد و بعد از اين معامله دوم، مالک حسهاي که فضولي فروخته، عقد فضولي را امضاء کند، در اينجا اگر گفتيم: اجازه کاشفيت دارد، معلوم ميشود که مشتري اول، قبل از آن که مالک، نصف دوم را بفروشد، مالک نصفه ديگر شده، لذا زماني که مالک نصف دوم، حسهاش را ميفروشد، مشتري اول مالک بوده و حق شفعه دارد.
اما اگر گفتيم: اجازه ناقل است، مشتري دوم حق شفعه دارد، چون قبل از مشتري اول، مالک ميشود و با حق شفعهاش، ميتواند جلوي اجازه مالک را بگيرد، چون قبل از مشتري اول مالک شده است.
۳ - مورد سوم در احتساب مبدا خيارات است. مثلا در باب خيار حيوان، گفتهاند: خيار حيوان سه روز است، حال اگر بايع فضولتا حيواني را به مشتري فروخت و مالک بعد از پنج، شش روز اجازه کرد، در اينجا اگر گفتيم: اجازه کاشفه است، معنايش اين است که مبدا «ثلاثة ايام» از زمان عقد ميباشد، اما اگر گفتيم: اجازه ناقله است، بايد مبدا «ثلاثة ايام» از حين اجازه باشد.
۴ - مورد چهارم در مجلس عقد در باب بيع صرف و سلم است، که در بيع نقدين و بيع سلم، قبض در مجلس عقد شرط است، يعني اگر معامله نقدين روي طلا و نقره واقع شد، اين معامله در صورتي صحيح است، که در مجلس عقد قبض صورت گيرد، حال اگر کسي فضولتا طلايي را فروخت، مالک هم بعدا اجازه کرد، اگر گفتيم: اجازه کاشفه است بايد قبض حين العقد محقق شده باشد، يعني اگر اجازه را کاشفه دانستيم، مجلس عقد، همان مجلس عقد فضولي است، اما اگر اجازه را ناقله دانستيم، مجلس عقد، مجلس اجازه ميشود و قبض حين الاجازه معتبر ميشود.
۵ - مورد پنجم در باب قسم و نذر است، که اگر کسي قسم ياد کرد که همه اموالي که متعلق به او هست، در روز جمعه در راه خدا صدق دهد، حال روز پنجشنبه معامله فضولي واقع شده و روز شنبه مالک اجازه کرده، در اينجا اگر بگوييم: اجازه کاشفيت دارد، معلوم ميشود که اين فرش، در روز جمعه ملک مشتري بوده، لذا اين را هم بايد صدقه دهد. اما اگر بگوييم: اجازه ناقليت دارد، معلوم ميشود که اين فرش، در روز جمعه داخل در اموال مشتري نبوده، لذا صدقه دادنش واجب نيست.
۶ - مورد ششم -که توضيحش را نميدهيم، چون بحث مفصلي دارد، که شيخ (ره) بعدا بيان ميکند.- در باب عقود متعددهاي است که بر اين مال و يا عوض اين مال فضولي واقع ميشود.
اگر عبد کسي را فضولتا به يک درهم بفروشد و مشتري هم اين عبد را در مقابل يک کتاب بفروشد و اين مشتري در عقد بعدي هم، عبد را در مقابل يک عسل بفروشد و آن مشتري سوم هم، دوباره اين عبد را به يک شي ديگر ميفروشد و هکذا.
در اينجا سه صورت فرض ميشود؛ يا مالک عقد اول را اجازه ميدهد، يا عقد آخر و يا عقد وسط را، حال اگر مالک عقد وسط را اجازه داد، بنا بر ناقليت، تمام عقود لاحقه صحيح ميشود، که اين اجازه در فرضي است که عقد وسط روي مال خود مالک بوده باشد. اما بنا بر کاشفيت، عقود سابقه صحيح ميشود و نه عقود لاحقه.
اين را مرحوم شيخ (ره) بعدا به صورت خيلي مفصل بيان ميکنند، که طبق آنچه بعضي از بزرگان و اعاظم فرمودند و بلکه تعبيري که مرحوم محقق ناييني (ره) داشتهاند، مشکلترين بحث کتاب البيع است.