عرض كرديم كه در پايان مسأله حجيّة ظاهر قرآن چهار تنبيه را مرحوم شيخ ذكر مىفرمايند. تنبيه اول بيان شد و فعلا بحث در تنبيه دوم است.
قبل از بيان تنبيه دوم ناچاريم مقدّمهاى را عرض كنيم.
مقدّمه: در بين قرّاء ـ كسانى كه قرآن را قرائت مىكنند ـ در قراءة قرآن اختلافاتى وجود دارد، حالا به هر دليلى مىخواهد باشد. فعلا هفت نوع قرائت و بنا به قولى ده نوع قرائت در رابطه با قرآن وجود دارد كه به آن قرّاء سبعه و يا قرّاء عشره مىگويند. مسائل مختلفى در اين زمينه فقهاً و أصولاً مطرح است كه فعلا ما به سه مطلب اشاره مىكنيم.
مطلب اول: اختلاف است آيا همه اين قرائتها از پيامبر متواترند يا نه، به اين معنا كه مثلا آن قارى كه آيه شريفه را (حتّى يَطْهُرْنَ) مىخواند به تواتر از پيامبر به او رسيده كه اينگونه قرائت كرده است، و قارى كه (حتّى يطَّهَّرنَ) مىخواند به تواتر برايش اين قرائت از پيامبر رسيده است يا نه. پس اختلاف اين است كه: كلّ قراءة متواترة عن النبي أم لا. در اين مسأله حداقل سه قول وجود دارد:
قول اول: هر قرائتى متواتر است.
قول دوم: قراءات متواتر نيستند مطلقا.
قول سوم: قائل به تفصيل است. مرحوم شيخ بهائى و عضدى ـ از علماى أهل سنّت ـ مىگويند اختلاف در قرائت هر جا به ماده برگردد ـ مثل يَطهُرْنَ و يَطَّهَّرنَ كه يكى مادهاش ثلاثى مجرد است و يكى ثلاثى مزيد فيه است ـ آنجا به تواتر ثابت شده است، يعنى مثلا ابن عاصم به تواتر به او رسيده كه پيامبر مىخوانده است (يَطْهُرنَ) و كسائى به تواتر به او رسيده كه پيامبر مىخوانده (يَطَّهَّرنَ) لذا اينها به يك نوع قرائت فتوى دادهاند. ولى اگر اختلاف در قرائت اختلاف در هيئت و اعراب باشد، مثلا يكى مىخواند (فَيُضاعِفُهُ) و ديگرى (فَيُضاعِفَه) مىخواند. تواتر در اختلاف در هيئت مطرح نيست و ممكن است خبر واحدى قائل شده باشد كه پيامبر اين كلمه را به رفع مىخواندند، چون زياد از نظر معنا فرقى ايجاد نمىكند فلان قارى بر طبق خبر واحد فتوى داده و گفته به اينگونه بخوان. خلاصه قول سوم اينگونه شد كه اگر اختلاف قرائت در ماده باشد آنجا حتما به تواتر ثابت شده است و اگر اختلاف قرائت در هيئت باشد لازم نيست به تواتر رسيده باشد.
مطلب دوم: على فرض اينكه هر قرائتى متواتر نباشد، آيا هر قرائتى حجّة هست يا حجّة نيست و مىتوانيم از هر قرائتى حكم شرعى استفاده كنيم مانند خبر واحد ثقه يا نمىتوانيم. اينجا هم اختلاف وجود دارد بعضى مىگويند هر قرائتى ولو متواتر نباشد حجّة است و مىتوانيم از آن حكم را استخراج كنيم ولى بعضى از علماء مىگويند كلّ قراءة حجّة نيست بلكه بايد آن قراءة واقعى احراز شود تا حجّة شود.
مطلب سوم: ما كارى به حجيّت و استنباط حكم شرعى نداريم، فقط سؤالمان اين است كه آيا در نماز مىشود با هر قرائتى نماز خواند و يا نمىشود. در اين مورد اجماع علماى شيعه و اهل سنّت قائل است بر اينكه « كلّ قراءة من القراءات السبعة يُجزي في الصلاة ». وقتى اين اجماع را داريم بنابراين حرفى را كه صاحب تفسير كشّاف در مورد اختلاف قراءات گفته كه همه قراءات مختلفه را بايد در نماز بخوانيم تا مجزى شود باطل است.
بعد از اين مقدّمه وارد ذكر تنبيه دوم مىشويم.
تنبيه دوم: اگر بين قرّاء اختلاف در قرائت شد و از هر قرائتى يك حكم شرعى استفاده مىشد اينجا وظيفه چيست. مثلا آيه شريفه داريم كه در ايام حيض از زنها دورى كنيد، (حتّى يَطْهُرْنَ) اينجا دو گونه خوانده شده است، بعضى به تخصيص خواندهاند يعنى بدون تشديد و ثلاثى مجرّد يعنى تا اينكه پاك شوند و حصول الطهارة و اينكه ايام عادت كه تمام شد ولو غسل نكردهاند مباشرت جايز است، ولى بعضى آيه را به تشديد خواندهاند (حتّى يطَّهَّرنَ) يعنى از زنها دورى كنيد تا اينكه طهارة تحصيل كنند يعنى تا غسل كنند، پس در ايّام نقاء ـ ايّامى كه زن از خون پاك است ولى هنوز غسل نكرده ـ مباشرت جايز نيست. اينجا دو قرائت است و حكم هم مختلف است، اينجا بايد چه كنيم.
مرحوم شيخ مىفرمايند: اينجا مبناها مختلف است:
طبق مبناى اول اگر قائل به تواتر قرائات شديم يعنى هر قرائتى متواتر است لازمهاش اين است كه هر قرائتى آيه شريفه و حجّة مىشود. در اينصورت دو حجّة و دليل تعارض كردند، وظيفه اين است كه بين اين دو جمع كنيم و ظاهر را حمل كنيم بر أظهر يا ظاهر را حمل كنيم بر نصّ و به عبارت ديگر هر كدام از اين دو قرائت ظهورش قويتر بود آن را اخذ كنيم و قرائت ديگرى را توجيه كنيم. و اگر ظهور هر دو قرائت مساوى بود، اينجا دو دليل تعارض كردهاند هر دو مساويند. در اين صورت ما توقف مىكنيم و به هيچ كدام عمل نمىكنيم و به دنبال دليل ثالث مىرويم.
اما طبق مبناى دوم قائل به اينكه كلّ قراءة متواتر نيست ولى حجّة هست، باز همين حرفها پيش مىآيد. دو حجّة تعارض كردند يا بينشان جمع مىكنيم و اگر مساوى بودند رجوع به دليل سوم مىكنيم.
و اما طبق مبناى سوم بگوييم كلّ قراءة حجّة نيست، در اين صورت قول مشهور اين است كه توقف مىكنيم چون هيچكدام حجّة نيستند و به دنبال دليل سوم مىرويم. البته در همين مورد هم بعضى از علماء گفتهاند ما دنبال مرجّح مىگرديم چون ولو كلّ قراءة حجّة نيست ولى يك قرائت واقعى اينجا داريم كه با مرجّح ممكن است آن قرائت واقعى را كشف كنيم و مرجّح دليل بر قرائت واقعى شود و به آن قرائت واقعى عمل كنيم.
حالا سؤال اين است كه در اين مثال ما اگر بخواهيم به دليل ثالث مراجعه كنيم، اينجا دليل ثالث چيست. اينجا اختلاف است، بعضى از علماء فرمودهاند دليل ثالث عبارت است از استصحاب حرمت يعنى روز قبلش زن پاك نبوده و مباشرت حرام بوده الآن هم حرمت را استصحاب مىكنيم. بعضى از علماء فرمودهاند اينجا نبايد به استصحاب تمسك كنيم بلكه دليل لفظى داريم. آيه شريفه ديگرى هست (نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّىٰ شِئْتُمْ) يعنى هر زمان مباشرت با زن جايز است. أيّام حيض يقيناً استثناء شده است بقيه أيام مثل زمانيكه زن پاك شده امّا غسل نكرده داخل در عموم آيه است و مباشرت اشكال ندارد.