بحث در تنبيهات أربعه در رابطه با حجيّة ظاهر قرآن بود. سه تنبيه را مطرح كرديم، حالا تنبيه چهارم را ذكر مىكنيم.
تنبيه چهارم: در اين تنبيه مرحوم شيخ انصارى دو توهم را در حجيّة ظواهر قرآن بيان مىكند و اين دو توهم را رد مىكند.
توهم اوّل: مرحوم صاحب قوانين فرموده است كه شما ـ اشاره به بقيه اصوليين ـ اثبات كرديد كه ظواهر از باب اجماع عقلاء ـ بناء عقلاء ـ مطلقا ـ چه ظواهر قرآن و چه ظواهر غير قرآن ـ حجة است، اگر ظواهر قرآن حجّة باشد لازمهاش عدم حجيّة ظواهر قرآن است، يعنى از وجود يك شيء عدم آن شيء لازم مىآيد و اين محال است.
بيان مطلب اين است كه: اگر گفتيم ظاهر قرآن حجة است معنايش اين است كه آيات شريفهاى كه در قرآن وجود دارد كه مفاد آن آيات اين است كه عمل به ظنون حرام است و ظنون حجة نيستند، حجّة باشند. اين آيات واجب الاتباع مىشوند و بايد از آنها متابعت كنيم چون ظاهر قرآن است و ظاهر قرآن حجّة است. اگر از اينها متابعت كرديم لازمهاش اين است كه ظاهر قرآن حجة نباشد چون ظاهر قرآن ظنى است و اين آيات مىگويند ظنون حجة نمىباشند. خلاصه اينكه اگر گفتيم ظاهر قرآن حجة است لازمهاش اين است كه ظاهر قرآن حجة نباشد و اين محال است.
مرحوم شيخ انصارى به اين توهم دو جواب مىدهند:
جواب اول مرحوم شيخ انصارى: در ما نحن فيه از باب عام و خاص است، چگونه اگر ما يك دليل داشتيم عام بود مثلا مولى فرموده « أكرم العلماء » و دليل ديگر خاص بود مثلا مولى مىفرمايد « لا تكرم الفساق » دليل خاص دليل عام را محدود مىكند و هيچ مشكلى به وجود نمىآورد. اينجا هم مسأله همان است، يك دليل داريم آيات قرآن است كه مىفرمايد « الظنّ ليس بحجّة » و بناء عقلاء عام را تخصيص مىزند و مىگويد « إلّا الظواهر » يعنى ظواهر حجتند چه ظاهر قرآن و چه غير قرآن. پس اين كلام شما يك مغالطه بيشتر نخواهد بود.
توهم دوم: شما مىگوييد اين آيات شريفه از مانع عمل به ظاهر قرآن مىشوند و گفتيد كه اين آيات گفته كه به ظاهر قرآن عمل نكنيد، حالا سؤال ما اين است كه خود اين آيات ظاهر قرآنند يا نه؟ شكى نيست اينها ظاهر قرآنند پس خود اين آيات مىگويند ما حجّة نيستيم چون اين آيات مىگويند به ظاهر عمل نكنيد در صورتيكه خود اين آيات ظاهر هستند، پس خود اين آيات مىگويند كه به خودشان عمل نكنيد. پس معلوم شد كه اين آيات ظاهر قرآن را شامل نمىشوند.
اگر كسى اشكال كند و بگويد هر دليلى به حكم تبادر شامل خودش نمىشود و چون شامل خودش نمىشود پس اين آيات كه مىگويند ظاهر حجّة نيست شامل خودشان نمىشوند چون هيچ دليلى به حكم تبادر شامل خودش نمىشود. مثلا اگر كسى گفت « كلُّ خبري كاذبٌ » خود اين جمله هم يك خبر است، ولى اينجا اين حكم شامل خود اين خبر نمىشود. اينجا هم بگوييم اين آيات شامل خودشان نمىشوند و دلالت بر عدم حجيّة خودشان نمىكنند بلكه بقيه قرآن را مىگويند حجة نيست.
مرحوم شيخ جواب مىدهند و مىفرمايند: تبادر دلالت لفظيه را از بين مىبرد، اين آيات لفظا شامل خودشان نمىشوند و ما اين را قبول مىكنيم ولى ما اينجا غير از دلالت لفظيه، دليل عقلى داريم و آن تنقيح مناط است. ما كارى به دلالت لفظى نداريم بلكه مىگوييم ملاكى كه خداوند فرموده است كه به ظواهر عمل نكنيد اين است كه ظواهر مفيد علم نيستند بلكه مفيد ظنند و هر جا اين مناط و ملاك باشد در هر لفظى كه اين علت باشد آن لفظ حجة نيست. اين ملاك در خود اين آيات وجود دارد يعنى اين آيات فقط مفيد ظن هستند و مفيد علم نيستند پس ملاك عدم حجيّة را دارند، بنابراين حجّة نخواهند بود.
خلاصه كلام اين شد كه ما بايد بگوييم اين آيات عام هستند و تخصيص خوردهاند يعنى شامل ظواهر قرآن نمىشوند و الا اگر بگوييم شامل ظاهر قرآن مىشوند حجيّة خودشان هم از بين مىرود.
توهم دوم: بعضى از ديگر از علماء در باب ظواهر قرآن خيلى تفريط كردهاند و گفتهاند ظواهر قرآن اصلا ظنى نيست بلكه علمى و قطعى است زيرا دليل حجيّة اين ظواهر يقينى و علمى است. بناء عقلاء و اخبار متواتر يقينى هستند و يقينا مىگويند ظاهر قرآن حجة هستند وقتى دليلشان يقينى بود خود ظواهر قرآن علمى و يقينى مىشوند. پس ظواهر قرآن تخصصا از تحت آن آياتى كه مىگويند عمل به ظن حرام است خارج مىشوند چون ظواهر قرآن ظنى نيستند بلكه يقينى هستند و ربطى به آن آيات ظنون ندارند.
مرحوم شيخ در جواب مىفرمايند: « فيه ما لا يخفى » يعنى اين توهم نياز به جواب ندارد و معلوم است كه واضح الفساد است به خاطر اينكه درست است كه دليل حجيّة قرآن يقينى و قطعى است ولى مگر باعث مىشود كه ظاهر قرآن يقينى و علمى شود، اين دو ربطى به هم ندارند درست مانند خبر واحد كه دليل قطعى بر حجيّتش داريم ولى آيا خبر واحد مفيد علم است؟ بنابراين توهم دوم هم كلام باطلى خواهد بود