مطلب سوم در تنبيه چهارم در اين است كه آيا علم اجمالى مثبت تكليف است يا نه؟ آيا علم اجمالى تكليف را به گردن انسان مى اندازد يا نه؟
در اول بحث گفتيم در اين عنوان دو بحث وجود دارد: بحث اول اينكه علم اجمالى تكليف شديد مىآورد يا نه، يعنى موافقت قطعيّة با علم اجمالى لازم است يا نه. محور اين بحث اينجا نيست و مربوط به بحث براءة و اشتغال است. مورد دوم اين است كه علم اجمالى تكليف ضعيف مى آورد يا نه، به اين معنا كه اگر جايى علم اجمالى بود آيا مخالفت قطعيّة با علم اجمالى حرام است يا نه و آيا انسان مىتواند نه نماز ظهر بخواند و نه نماز جمعه كه اين مطلب محل بحث ماست.
در اين بحث مرحوم شيخ انصارى سه مطلب را ذكر مىفرمايند:
مطلب اول: علم اجمالى علمى است كه در آن علم، ابهام و اجمال وجود دارد.
علم اجمالى در رابطه با وجود ابهام و اجمال بر سه قسم است:
قسم اول: متعلّق حكم اجمال ندارد بلكه اجمال در خود حكم است يعنى اجمال در حكم مولى است. مثلا نمىدانيم روزه گرفتن در روز عيد غدير واجب است يا حرام، اينجا اجمال در حكم است.
قسم دوم: اجمال در متعلق حكم است، خود حكم معلوم است ولى متعلق حكم مبهم است و حكم وجوب در اين قسم معلوم و مشخص است. مثلا ما مىدانيم يك واجب داريم ولى نمىدانيم اين واجب متعلقش ظهر است يا جمعه.
قسم سوم: اجمال هم در حكم است و هم در متعلّق. مثلا مىدانيم مولى يك امر دارد و يك نهى، يك وجوب دارد و يك حرمت و همچنين مىدانيم دو متعلق داريم روزه عيد قربان و روزه عيد غدير، ولى نمىدانيم به روزه عيد غدير وجوب تعلق گرفته يا به روزه عيد قربان و همينطور از اينطرف نمىدانيم به روزه عيد غدير حرمت تعلق گرفته يا به روزه عيد قربان. هر دو مجهولند و هم حكم، مجمل و مبهم است و هم متعلق حكم.
اگر خوب دقت كنيد مىبينيد در هر سه قسم اجمال و اهمال تارة سببش خطاب و دستور مولى است يعنى دستور و حكم مولى مبهم است و باعث ابهام اين قضيه شده است و تارة حكم مولى ابهام ندارد بلكه ابهام به خاطر موضوع و مصداق خاصى است.
اگر ابهام به خاطر خطاب مولى باشد به آن شبهه حكميّه مىگويند و اگر ابهام در مصداق و موضوع باشد به آن شبهه موضوعيّه مىگويند. مثلا حكم معلوم است و آن هم حرمت خمر، من نمىدانم اين حرمة به ظرف شماره ۱ تعلق گرفته يا ظرف شماره ۲، اينجا اشكال در مصداق است و حكم مولى هيچ ابهامى ندارد.
در همين صورت كه شبهه موضوعيه باشد دوباره سه قسم داريم:
تارة اجمال در مكلف به است، همان عملى است كه انسان انجام مىدهد. مثلا نمىدانم شرب اين كاسه مباح است و آن كاسه حرام يا برعكس، اينجا اجمال در مكلف به است يعنى در عمل انسان كه همان شرب است.
تارة اجمال در خود مكلف است يعنى خود انسان مكلف مجمل است، كه اين هم دو قسم است:
تارة يك مكلف است و دو احتمال مثل خنثى ـ خنثى مكلفى است كه مجمل است ـ. آيا خنثى مكلف به وظائف مرد است يا وظائف زن. اجمال در مكلف است و هر دو احتمال هم به يك نفر برمىگردد.
تارة اجمال در مكلف است و مكلف هم دو نفر است. مثلا دو نفرند كه يك لباس مشترك دارند در اين لباس مشترك منى مشاهده مىشود، اينجا محتمل است منى از زيد باشد پس زيد جُنب است و محتمل است منى از عمرو باشد و عمرو جُنب باشد.
اين خلاصه تقسيمى است كه از علم اجمالى متصور است. اين تقسيم بندى علم اجمالى في نفسه است يعنى علم اجمالى نسبت به آن اجمالى كه وجود دارد به اين اقسام تقسيم مىشود.