«و مما ذکرنا»، يعني از دليلي که براي منع تقديم قبول به لفظ «قبلت» آورديم، «يظهر الوجه في المنع»، دليل منع از تقديم قبول به لفظ امر روشن مي شود، «کما لو قال: بعني هذا بدرهم»، اگر گفت: اين را به يک درهم بفروش، «فقال: بعتک»، و بايع گفت: «بعتک» و مشتری حرفي نزد، قبولش با بعني اول محقق شده است. چرا اين هم صحيح نيست؟ «لأن غاية الامر دلالة طلب المعاوضة علي الرضا بها»، نهايت اين است که طلب معاوضه با «بعني»، دلالت بر رضایت به معاوضه دارد، ولي مجرد رضایت فايده ندارد.
«لکن لم يتحقق بمجرد الرضا بالمعاوضة المستقبلة»، به مجرد رضايت «بالمعاوضة المستقبلة لم يتحقق نقل في الحال للدرهم الي البائع»، نقل درهم به بايع در حال تکلم محقق نشده است، «کما لا يخفي». مرحوم شيخ در اینجا از قرينه مقابله استفاده میکند، به این بیان که: در عقد دو رکن داريم؛ يکي ايجاب و ديگري قبول. زماني که بايع ميگويد: «بعتک»، آيا انشاء نقل مبيع بعد از «قبلت» است يا نقل مبيع در حال تکلم است؟ همانطور که در ايجاب، انشاء نقل در حال تکلم است، در «قبلت» هم بايد انشاء نقل در حال تکلم باشد، در حالی که در «بعني»، انشاء نقل در حال تکلم وجود ندارد.
دو تا اشکال مقدر را بعد از این مطلب پاسخ مي دهند. اشکال اول اين است که با ظاهر عبارت شيخ طوسي که ادعای اجماع کرده است چه معاملهای کنیم؟ در جواب مي فرمايد: « اما ما يظهر من المبسوط»، که همان کلمه «عندنا» است، «من الاتفاق هنا»، يعني اجماع داريم که قبول به صيغه امر است، «علي الصّحة به ما يظهر و فموهون بما ستعرف من مصير الأکثر علي خلافه»، مي بينيد که اکثر بر خلاف نظر شيخ طوسي هستند و مسأله شديداً محل خلاف است.
اشکال دوم اين است که در باب نکاح دو روايت داريم که در يکي قبول به صيغه امر مقدم شده است و در ديگري به صيغه مضارع. يکي روايت سهل ساعدي است که مردی به پيامبر عرض مي کند: «زوجني» و پيامبر صيغه ايجاب را مي خواند. شيخ دو پاسخ مي دهد: «اما فحوي جوازه»، از این اولویت که اگر در نکاح قبول به صيغه امر مقدم شد، در بيع به طريق اولي مقدم میشود، دو پاسخ میدهد.
«ففيها بعد الإغماض عن حکم الأصل»، ما اصل این مطلب که قبول به صيغه امر واقع شده است را قبول نداریم، چرا که در روايت دو احتمال است: ۱. «بناءً علي منع دلالة رواية سهل علي کون لفظ الامر هو القبول»، قبول نداريم که زوجني در روايت سهل عنوان قبول را داشته باشد، «لاحتمال تحقق القبول بعد ايجاب النّبي»، چون احتمال دارد که مرد بعد از ايجاب پيامبر (ص)، «قبلت» گفته باشد. بر اين احتمال، مويد هم داريم. «أنّه لولاه»، اگر قبول بعد از ايجاب پيامبر (ص) نباشد، «يلزم الفصل الطويل بين الايجاب و القبول»، يک فصل طويل بين ايجاب و قبول لازم ميآيد.
ابتدا مرد گفته: «زوجني» و پيامبر (ص) از مرد پرسيده: صداق را چه چيزي مي گذاري، گفتگويي صورت گرفته و چند پيشنهاد داده شده است و پيامبر نپذيرفته و در نهایت پيامبر فرموده: از قرآن چيزي مي داني؟ و مرد گفته: بله و پيامبر تعليم آن را صداق زن قرار داده و ایجاب را خوانده، چنین فصل طويلي که بين ايجاب و قبول واقع شده است، به نظر فقها مبطل عقد است.
مرحوم شيخ نظير اين مطلب را در باب فضولي هم بيان کردهاند، در آنجا بعضيها مي گويند: اگر فضولي در نکاح جريان داشته باشد، در بيع به طريق اولي است. شيخ نه آنجا این اولویت را پذیرفته، نه در اینجا، زیرا؛ در نکاح توسعه اي وجود دارد که در بيع وجود ندارد. توسعه اين است که زن در باب نکاح استحیاء مي کند و سکوت در باب نکاح علامت رضا است، ولي در باب بيع، چنین توسعهای نيست.
به شيخ عرض مي کنيم: از روايت سهل ساعدي اين دو پاسخ را داديد، با روايت أبان بن تغلب چه میکنيد؟ تفاوتي بين این دو روايت است، در روايت سهل ساعدي، سائل در مقام سوال از کيفيت اجراي صيغه عقد نيست، اما در روايت أبان، سائل میپرسد: من اگر صيغه نکاح را اينطور بخوانم: «اتزوجک متعة علي کتاب الله و سنة النبي (ص)» و زن بگويد: «نعم»، آيا صحيح است؟ حضرت فرمود بله.
شاهد اين است که در نکاح، قبول به صيغه مضارع مقدم بر ايجاب شده است و اگر به صيغه مضارع مقدم باشد، از آن جهت که بين مضارع و امر تفاوتي نيست، به صيغه امر هم بايد مقدم شود و اگر در نکاح به صيغه امر مقدم شود، در بيع هم مانعي ندارد.
شيخ از روایت أبان هم چنین پاسخ مي دهد که «و قصور دلالة روايت أبان»، روايت أبان، دلالتش قاصر است، «من حيث اشتمالها»، چرا که مشتمل بر مطلبي است که هيچ فقيهي قبول ندارد. «من حيث اشتمالها علي کفاية قول المرأة: «نعم» في الإيجاب»، در روايت مي گويد: اگر زن گفت: «نعم»، به منزله ايجاب است، در حالی که هيچ فقيهي بدان ملتزم نیست.
دقت کنيد که در ذهن خيليها اين سؤالها است که فقها باید تابع روایت باشند و طبق آن فتوی دهند، پس چرا در اینجا چنین کاری نمیکنند؟
پاسخ اين است که فقها، طبق قواعدي که از همين روايات و سائر روايات ديگر استفاده کردهاند ميگويند: «نعم» به منزله ايجاب نمي شود. در نتيجه؛ اگر به روايتي در مورد خودش عمل نشد، دلالتش قاصر است.
«ثم أعلم»، از اينجا ثم شروع مي کنند به بيان نظريات فقها در اينکه آيا تقديم قبول به صيغه أمر در بيع صحيح است يا خير؟ «أنّ في صحة تقديم القبول بلفظ الأمر اختلافاً کثيراً بين کلمات الأصحاب، فقال الشيخ في المبسوط إن قال: بعنيها بألف»، اگر مشتري بگويد: به هزار درهم بفروش. «فقال بعتک»، بايع بگويد: فروختم، «صحّ والأقوي»، يعني صحيح است، ولي خلاف در آن وجود دارد. بعد مي فرمايد: «والأقوي عندي»، از اين عبارت مي فهميم كه بايد «صحّ» را «صحّ علي خلاف»، بخوانيم، اگر «صح علي خلاف»، معنا نکنيم، درست نمي شود.
«والأقوي عندي أنّه لا يصحّ»، اقوي در نزد من شيخ طوسي، «أنّه لا يصحّ»، اين تقديم به لفظ امر صحيح نيست، «حتي يقول المشتري بعد ذلک اشتريت»، تا اينکه مشتري بگويد: «اشتريت»، تا اينجا تمامش عبارات مبسوط بود. «و اختار»، شيخ طوسي همين نظر را در خلاف، «و صرّح»، به اين نظر ابن زهره در غنيه، «فقال»: ابن زهره «واعتبرنا حصول الإيجاب من البائع و القبول من المشتري»، بايع بايد ايجاب را بخواند و قبول براي مشتري است.
«حذراً عن القول بانعقاده بالإستدعاء من المشتري»، اعتبار ايجاب و قبول براي اين است که از تحقق عقد بواسطه استدعاء از مشتري اجتناب کنيم. «صرّح به أيضاً في السرائر»، به عدم جواز تقديم قبول به لفظ أمر در بيع، ابن ادريس در کتاب سرائر و ابن حمزه در کتاب وسيله و «عن جامع المقاصد أنّ ظاهرهم»، محقق ثاني فرموده: ظاهر کلمات فقها اين است كه: «أنّ هذا الحکم إتّفاقي»، عدم جواز تقديم قبول به صيغه امر، اجماعي است. اين اجماع محقق ثاني درست در مقابل شيخ در مبسوط است.
«و حکي الإجماع عن ظاهر الغنية أيضاً أو صريحها»، بعضي گفتهاند: ظاهر يا صريح عبارت غنيه اين است که اجماع از آن استفاده مي شود براي عدم تقديم قبول به لفظ امر. «و عن المسالك المشهور»، مسالک گفته: مسأله اجماعي نيست، ولي مشهور است؛ «بل قيل»، قائلش، مرحوم عاملي در مفتاح الکرامه است، «إنّ هذا الحکم»، -اگر زماني خواستيد در مسئله اي اقوالي را به دست آوريد بهترين کتاب در بيان اقوال مفتاح الکرامه است-، «إنّ هذا الحکم ظاهر کلّ من اشترط الإيجاب و القبول»، اينکه تقديم قبول به لفظ امر صحيح نيست، ظاهر هر کسي است که گفته: در بيع ايجاب و قبول شرط است، يعني هر فقيهي گفته است: بايد بايع ايجاب را بخواند و مشتري قبول را، براي اعتراض به بيع اشتراکي است.
«مع ذلک کلّه»، با وجود اين نقل اجماعها بر عدم جواز تقديم، «فقد صرّح الشيخ»، در مبسوط در باب نکاح به جواز تقديم به لفظ امر در بيع، «و نسبته إلينا»، شيخ در مبسوط گفته است: اين صحيح است «عندنا». شيخ انصاري مي فرمايد: اين «عندنا»، نسبت به اماميه است و اين نسبت «مشعر بقرينة السياق»، به قرينه سياق كه فرموده «عندنا»، مشعر به اين است كه مسأله در اماميه اختلافي نيست.
«فقال: اذا تعاقدا»، اين عبارت شيخ در نکاح مبسوط است، «فإن تقدّم الايجاب علي القبول»، اگر ايجاب مقدم شود، «فقال»، زوج بگويد: «زوجت فقال»، وکيل زن بگويد: «قبلت التزويج صحّ و کذا اذا تقدّم الإيجاب علي القبول في البيع صحّ بلا خلاف و اما إنّ تأخر الايجاب و سبق القبول» و اگر ايجاب موخر و قبول مقدم شود، شيخ بين بيع و نکاح تفاوت قائل شده است.
«فإن کان في النکاح فقال الزوج: زوّجنيها، فقال: زوجتکها»، اگر زوج بگويد: اين زن را به ازدواج من در بياور و وکيل زن بگويد: «زوجتکها صحّ»، ولو زوج قبول را اعاده نکند، يعني بعد از «زوجتکها»، نگويد: «قبلت»، «بلا خلاف لخبر الساعدي»، در نکاح چرا تقديم به لفظ امر صحيح است؟ به خاطر خبر ساعدي، «قال الرجل زوجنيها يا رسول الله (ص) فقال زوجتکها بما معک من القران فتقدم القبول و تأخّر الإيجاب»، قبول مقدم شد و ايجاب مؤخر شد، اين در نکاح بود.
«و إن کان هذا في البيع»، اگر قبول به لفظ امر در بيع مقدم باشد، «فقال بعنيها فقال بعتکها صحّ عندنا و عند قوم من المخالفين و قال قومٌ منهم لا يصح حتي يسبق الايجاب»، اين قبول نيست مگر اينکه ايجاب بر قبول مقدم باشد. «انتهي»، كلام شيخ طوسي در کتاب مبسوط. «و حکي جواز التقديم بهذا اللفظ»، يعني حکايت شده به لفظ «بعني»، از قاضي در کتاب کامل.
مرحوم شيخ انصاري مي فرمايد: مي توانيم يک حرف کلي بزنيم بگوييم هر فقيهي که تقديم قبول بر ايجاب را جايز مي داند، اما به صورت مطلق فتوا داده است و نگفته است اين قبول به چه لفظي باشد، حتماً به صيغه امر هم جايز ميداند، البته در صورتي که مستند فتوايش روايت سهل ساعدي باشد؛ «بل يمکن نسبة هذا الحکم»، يعني جواز تقديم قبول به صيغه امر بر ايجاب را نسبت دهيم، «الي کل من جوّز تقديم القبول علي الايجاب»، به هر کسي که تقديم قبول بر ايجاب را به طور مطلق تجويز مي کند و نگفته: قبولش به چه لفظي باشد؛ بلكه فقط گفته: «يجوز تقديم القبول علي الايجاب».
البته زماني که «تمسک له»، فاعلش همان «من جوّز» است، تمسک يافته باشد براي جواز تقديم در نکاح، «برواية سهل الساعدي المعبّر فيها»، تعبير شده است در اين روايت «بطلب التجويز»، که «زوجني» باشد. شيخ چنين ادعاي کلي را مي كند، منتهي مي فرمايد: دو نفر هستند که با وجود اينکه تقديم قبول بر ايجاب را جايز ميدانند، اما قبول تقديم قبول به لفظ امر را جايز نمي دانند. «الا»، استدراک از «يمکن نسبة هذا الحکم»، است.
«إلّا أنّ المحقّق (رحمه اللّه) مع تصريحه في البيع بعدم كفاية الاستيجاب و الإيجاب»، در كتاب بيع فرموده: استيجاب و ايجاب صحيح نيست. استيجاب قبول به لفظ امر که مقدم بر ايجاب شود. با وجود اينکه فرموده صحيح نيست، «صرّح بجواز تقديم القبول علي الايجاب»، تصريح کرده است که قبول بر ايجاب مقدم مي شود، يعني شايد محقق بگويد: در بيع تقديم قبول به لفظ قبلت درست است ولي به صيغه امر درست نيست.
نفر دوم علامه است، «ذكر العلامة (قدس سره) الاستيجاب و الإيجاب»، يعني اين مسئله را مطرح کرده است، «و جعله خارجا عن قيد اعتبار الإيجاب و القبول»، فرموده است: استيجاب و ايجاب، آن ايجاب و قبولي که در بيع مي خواهيم نيست. «خارجاً»، يعني در حکم عدم استيجاب و ايجاب در حکم ايجاب و قبول متعارف در بيع نيست، «كالمعاطاة»، همانطوري که معاطات ايجاب و قبول ندارد، استيجاب و ايجاب هم به منزله اين است که ايجاب و قبول ندارد.
«و جزم» علامه، «بعدم کفايته»، فرموده اين کافي نيست، «مع أنّه تردّد في اعتبار تقديم القبول»، از آن طرف با اينکه جزم دارد كه استيجاب درست نيست، در جواز تقديم قبول بر ايجاب فرموده است: «فيه تردد»، يعني معلوم مي شود كه مرحوم علامه احتمال جواز تقديم قبول به غير لفظ «بعني» را داده است.
«فکيف كان فقد عرفت أن الأقوى المنع في البيع»، فتواي ما اين شد که در بيع تقديم قبول به لفظ امر صحيح نيست. «لما عرفت»، كه در قبول انشاء نقل در حال تکلم مي خواهيم و در «بعني»، انشاء نقل در حال تکلم وجود ندارد؛ «بل لو قلنا بکفاية التقديم بلفظ قبلت»، حتي اگر صورت اول را قبول کرديم که تقديم به لفظ قبلت صحيح است، «يمکن المنع هنا»، يعني به لفظ امر را قبول نمي کنيم، «بناءً علي اعتبار الماضوية»، بنابراين که همانطور که ايجاب بايد ماضي باشد، قبول هم بايد ماضي باشد و چون «قبلت» ماضي است، تقديمش اشکالي ندارد، ولي در «بعني»، دو اشکال است؛ ۱. مقدم شده ۲. ماضي نيست.