درس مکاسب - بیع

جلسه ۱۲۲: بیع فضولی ۷

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

موید اول بر صحت بیع فضولی

نتیجه ما ذکرنا این شد که چهار دلیل برای صحّت بیع فضولی اقامه شده است:

دلیل اول عمومات بود.

دلیل دوم جریان عروه بود.

دلیل سوم صحیحه محمد بن قیس بود.

دلیل چهارم روایاتی که در نکاح فضولی وارد شده است.

فعلاً کلام در ذکر چند طائفه از روایات است که این طوایف علی تقدیر دلالت علی المدعا دارند وعلی تقدیر مؤید مدّعا می‌باشند.

مؤید اول جمله‌ای از روایات است که در باب مضاربه وارد شده است که یکی از آن روایات موثقه جمیل می‌باشد. در این موثقه از امام (علیه السلام) سؤال شده است که اگر عامل مضاربه تخلّف از قرارداد کرد چه حکمی دارد؟ امام (علیه السلام) فرمود: اگر آن تجارت خسارت کرد آن ضرر بر عهده عامل است و اگر آن تجارت استفاده کرد منفعت و ربح آن بین مالک و عامل تقسیم می‌شود. در حالی که این خرید و تجارت عامل بدون اذن او و برخلاف قرارداد بوده است، یعنی فضولی بوده است. اینکه امام (علیه السلام) فرموده (الربح بینهما) دو فرض دارد:

یکی اینکه وقتی که زید فهمید عامل سود کرده در آن وقت اجازه می‌کند چون جمع بین ادله این اقتضاء را دارد. بنابراین احتمال مورد این روایت بیع فضولی می‌باشد که امام (علیه السلام) فرموده این بیع فضولی با اجازه مالک صحیح خواهد بود غاية الأمر حکم صحّت به واسطه نصّ خاص بوده است.

احتمال دوم این است که گفته بشود اینکه امام (علیه السلام) فرموده است (الربح بینهما) مطلقاً بوده است یعنی أعم از اینکه مالک اجازه بکند یا نه؟ پس مورد روایت بیع فضولی نبوده است بنابراین استشمام صحّت از این روایت می‌شود چون اذن سابق لازم نیست قطعاً.

۳

موید دوم بر صحت بیع فضولی

مؤید دوم روایاتی است که در تجارت به مال یتیم وارد شده است. تجارت به مال یتیم تارة خود ولی به مال یتیم تجارت می‌کند؛ و أخری تجارت به مال یتیم از غیر ولی بدون اجازه ولی انجام شده است. مورد بحث همین قسم دوم است. در روایات آمده است در این فرض اگر ضرر کرده است این ضرر تجارت به عهده تاجر است و اگر تجارت به مال یتیم نفع داشته است این نفع و سود مال یتیم است. تبعاً توجّه دارید که این خرید ماشین بیع فضولی بوده است چون تاجر ولی یتیم که نبوده است و مأذون هم نبوده است. اینکه امام (علیه السلام) می‌فرماید: الربح للیتیم دو فرض دارد:

فرض اول این است ولی بچه بعد از آنکه دید این تجارت فایده داشته است بیع این تاجر را اجازه می‌کند. بنابراین احتمال این روایات دلیل بر صحّت بیع فضولی است.

فرض دوم این است که بگوییم ربح و سود برای یتیم است ولو اینکه ولی اجازه نکرده است بنابراین احتمال این روایات مؤید ما ذکرنا است چون مورد این روایات بیع فضولی نمی‌باشد مع ذلک مؤیّد است که اذن سابق مالک در صحّت دخالت ندارد.

۴

موید سوم بر صحت بیع فضولی

مؤیّد سوم روایت ابن أشیم است. در این روایت ابتدا مضمون آن توضیح داده می‌شود فرض کنید زید عبدی دارد به نام بکر این بکر پدری دارد به نام حسین، این حسن عبد حسین می‌باشد. این بکر که عبد زید است زید به بکر اجازه داد است که بکر برای خود زید و مردم تجارت بکند. به بکر در این مثال عبد مأذون در تجارت گفته می‌شود. به زید مولای عبد مأذون می‌گوییم. حسن پدر عبد مأذون است. حسین مولای پدر عبد مأذون است. عمری هم در اینجا وجود دارد. این عمرو به بکر گفته است این هزار درهم را به شما می‌دهم شما عبدی بخرید و آزاد کنید بقیه هزار درهم را برای پدر من مکّه بروید. این عمرو دو فرزند دارد: یکی تقی و یکی نقی بعد از آنکه عمرو پول را به بکر داده است مرده است. بکر حسن را می‌خرد پدرش را خریده است پس از خرید بکر حسن را آزاد می‌کند پس از آزادی بکر بقیه پول را به حسن می‌دهد که به مکه برود در نتیجه عبد مأذون پدر خودش را خریده است و آزاد کرده است و به مکه فرستاده است. بعد از این بین مولای عبد مأذون و مولای پدر عبد مأذون و ورثه دافع اختلاف شده است. یعنی بین زید و حسن و تقی و نقی اختلاف شده است. زید می‌گوید عبد من که بکر باشد پولی از من داشته که برای من تجارت بکند و پدرش را برای من خریده است. پس حسن عبد من است. حسین می‌گوید بکر سر من کلاه گذاشته است او با پول من عبد خودم را برای خودم خریده است و این بیع باطل است. تقی و نقی می‌گویند این عبد مأذون با پول عمرو که پدر ما است حسن را خریده است و آزاد کرده و به مکّه فرستاده است.

از امام (علیه السلام) این جریان سؤال شده است، امام (علیه السلام) فرموده است حجّی که انجام شده صحیح است. این حسن در زمینه اختلاف عبد حسین است به استصحاب رقیّت و هر یک از طوائف بیّنه اقامه کردند که حسن با پول آنها خریده شده است حسن عبد صاحب بیّنه خواهد بود.

مورد استشهاد این است که با مردن عمرو پول انتقال به تقی و نقی پیدا کرده است بکر مجاز در خرید عبد با این پول نبوده است، پس خرید بکر حسن را با این پول فضولی بوده است. اگر ما قائل شدیم بیع الفضول مع الاجازة صحیح است حکم امام (علیه السلام) علی القاعده می‌باشد و اگر گفتیم بیع الفضول باطل است مجرّد اقامه بیّنه فایده‌ای ندارد چون بکر از طرف تقی و نقی مجاز در خرید حسن نبوده است. پس اینکه امام (علیه السلام) فرموده هر کس بیّنه اقامه کند العبد له مراد صحّت اجازه از طرف ورثه دافع می‌باشد. بناء علی هذا این روایت مؤیّد ما ذکرنا است که بیع فضولی مع الاجازة صحیح می‌باشد.

۵

تطبیق موید اول بر صحت بیع فضولی

هذا، ثمّ إنّه ربما يؤيّد صحّة الفضولي، بل يستدلّ عليها (صحت فصولی): بروايات كثيرةٍ وردت في مقامات خاصّة، مثل موثّقة جميل عن أبي عبد الله عليه‌السلام: «في رجل دفع إلى رجلٍ مالاً ليشتري به ضرباً من المتاع مضاربة، فاشترى غير الذي أمره، قال: هو (عامل) ضامن، والربح بينهما على ما شرطه». ونحوها غيرها (روایت) الواردة في هذا الباب.

فإنّها (روایت جمیل) إن أُبقيت على ظاهرها من عدم توقّف ملك الربح على الإجازة كما نسب إلى ظاهر الأصحاب، وعدّ هذا خارجاً عن بيع الفضولي بالنصّ، كما في المسالك وغيره كان فيها (روایت) استئناس لحكم المسألة (فضولی)؛ من حيث عدم اعتبار إذن المالك سابقاً في نقل مال المالك إلى غيره.

وإن حملناها (روایت) على صورة رضا المالك بالمعاملة بعد ظهور الربح كما هو الغالب، ومقتضى الجمع بين هذه الأخبار، وبين ما دلّ على اعتبار رضا المالك في نقل ماله (مالک) والنهي عن أكل المال بالباطل اندرجت المعاملة في الفضولي. وصحّتها (معامله) في خصوص المورد وإن احتمل كونها (صحت معامله) للنصّ الخاصّ، إلاّ أنّها (روایت) لا تخلو عن تأييدٍ للمطلب (صحت بیع فضولی).

۶

تطبیق موید دوم بر صحت بیع فضولی

ومن هذا القبيل: الأخبار الواردة في اتّجار غير الوليّ في مال اليتيم، وأنّ الربح لليتيم، فإنّها (اخبار) إن حملت على صورة إجازة الوليّ كما هو صريح جماعة تبعاً للشهيد كان من أفراد المسألة، وإن عمل بإطلاقها (اخبار) كما عن جماعة ممّن تقدّمهم خرجت عن مسألة الفضولي، لكن يستأنس بها لها بالتقريب المتقدّم. وربما احتمل دخولها (اخبار) في المسألة من حيث إنّ الحكم بالمضيّ إجازة إلهية لاحقة للمعاملة، فتأمّل.

۷

تطبیق موید سوم بر صحت بیع فضولی

وربما يؤيّد المطلب أيضاً ـ : برواية ابن أشيم الواردة في العبد المأذون الذي دفع إليه (عبد) مال ليشتري به (مال) نسمة ويعتقها (نسمة)، ويُحِجَّه عن أبيه، فاشترى أباه وأعتقه، ثمّ تنازع مولى المأذون ومولى الأب وورثة الدافع، وادّعى كلّ منهم أنّه اشتراه بماله، فقال أبو جعفر عليه‌السلام: «يُردّ المملوك رِقّاً لمولاه، وأيّ الفريقين أقاموا البيّنة بعد ذلك على أنّه اشتراه بماله كان رقّاً له.. الخبر»؛ بناءً على أنّه لولا كفاية الاشتراء بعين المال في تملّك المبيع بعد مطالبته المتضمّنة لإجازة البيع، لم يكن مجرّد دعوى الشراء بالمال ولا إقامة البيّنة عليها (شراء) كافية في تملّك المبيع.

ويمكن أن يكون الوجه في ذلك : أنّ إبطال النكاح في مقام الإشكال والاشتباه يستلزم التفريق بين الزوجين على تقدير الصحّة واقعاً ، فتتزوّج المرأة ويحصل الزنا بذات البعل ، بخلاف إبقائه ؛ فإنّه على تقدير بطلان النكاح لا يلزم منه إلاّ وطء المرأة الخالية عن المانع ، وهذا أهون من وطء ذات البعل.

فالمراد بالأحوط هو الأشدّ احتياطاً.

وكيف كان ، فمقتضى هذه الصحيحة : أنّه إذا حكم بصحّة النكاح الواقع من الفضولي ، لم يوجب (١) ذلك التعدّي إلى الحكم بصحّة بيع الفضولي. نعم ، لو ورد الحكم بصحّة البيع أمكن الحكم بصحّة النكاح ؛ لأنّ النكاح أولى بعدم الإبطال ، كما هو نصّ الرواية.

ثمّ إنّ الرواية وإن لم يكن لها دخل بمسألة الفضولي ، إلاّ أنّ المستفاد منها قاعدة كليّة ، هي : أنّ إمضاء العقود الماليّة يستلزم إمضاء النكاح ، من دون العكس الذي هو مبنى الاستدلال في مسألة الفضولي.

ما يؤيد لصحة بيع الفضولي

١ ـ ما ورد في المضاربة

هذا ، ثمّ إنّه ربما يؤيّد صحّة الفضولي ، بل يستدلّ عليها : بروايات كثيرةٍ وردت في مقامات خاصّة ، مثل موثّقة جميل عن أبي عبد الله عليه‌السلام : «في رجل دفع إلى رجلٍ مالاً ليشتري به ضرباً من المتاع مضاربة ، فاشترى غير الذي أمره ، قال : هو ضامن ، والربح بينهما على ما شرطه» (٢). ونحوها غيرها الواردة في هذا الباب.

__________________

(١) في «ن» ، «خ» و «م» ونسخة بدل «ص» : «لا يوجب» ، وصحّح في «ن» بما أثبتناه في المتن.

(٢) الوسائل ١٣ : ١٨٢ ، الباب الأوّل من كتاب المضاربة ، الحديث ٩.

فإنّها إن أُبقيت على ظاهرها من عدم توقّف ملك (١) الربح على الإجازة كما نسب إلى ظاهر الأصحاب (٢) ، وعدّ هذا خارجاً عن بيع الفضولي بالنصّ ، كما في المسالك (٣) وغيره (٤) كان فيها استئناس لحكم المسألة ؛ من حيث عدم اعتبار إذن المالك سابقاً في نقل مال المالك إلى غيره.

وإن حملناها على صورة رضا المالك بالمعاملة بعد ظهور الربح كما هو الغالب ، ومقتضى (٥) الجمع بين هذه الأخبار ، وبين ما دلّ على اعتبار رضا المالك في نقل ماله (٦) والنهي عن أكل المال بالباطل (٧) اندرجت المعاملة في الفضولي. وصحّتها في خصوص‌

__________________

(١) في «ن» ، «خ» ، «م» و «ع» : تلك ، وصحّح في «ن» بما أثبتناه.

(٢) لم نقف عليه بعينه ، نعم قال السيّد الطباطبائي قدس‌سره في الرياض ١ : ٦٠٧ ، بعد أن ذكر النصوص ـ : «وهذه النصوص مع اعتبار أسانيدها واستفاضتها واعتضادها بعمل الأصحاب ..» وقال ولده السيّد المجاهد في المناهل (الصفحة ٢٠٧) : ولهم وجوه منها : ظهور الاتّفاق عليه.

(٣) انظر المسالك ٤ : ٣٤٥ و ٣٥٢ ٣٥٣.

(٤) انظر الحدائق ٢١ : ٢٠٧ ، والمناهل : ٢٠٧.

(٥) كذا في مصحّحة «ن» ، وفي سائر النسخ : وبمقتضى.

(٦) مثل قوله تعالى ﴿إِلاّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ ، وقوله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : «لا يحلّ مال امرئ مسلم إلاّ عن طيب نفسه» ، وغيرهما ممّا تقدّم في الصفحة ٣٠٧ وما بعدها.

(٧) يدلّ عليه قوله تعالى ﴿لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ البقرة : ١٨٨ ، والنساء : ٢٩.

المورد وإن احتمل كونها للنصّ الخاصّ ، إلاّ أنّها لا تخلو عن تأييدٍ للمطلب.

٢ ـ ما ورد في اتجار غير الولي في مال اليتيم

ومن هذا القبيل : الأخبار الواردة في اتّجار غير الوليّ في مال اليتيم ، وأنّ الربح لليتيم (١) ، فإنّها إن حملت على صورة إجازة الوليّ كما هو صريح جماعة (٢) تبعاً للشهيد (٣) كان من أفراد المسألة ، وإن عمل بإطلاقها كما عن جماعة (٤) ممّن تقدّمهم خرجت عن مسألة الفضولي ، لكن يستأنس بها لها (٥) بالتقريب المتقدّم. وربما احتمل دخولها في المسألة من حيث إنّ الحكم بالمضيّ إجازة إلهية لاحقة للمعاملة ، فتأمّل.

__________________

(١) انظر الوسائل ٦ : ٥٧ ٥٨ ، الباب ٢ من أبواب من تجب عليه الزكاة ، الحديث ٢ و ٧ و ٨ ، و ١٢ : ١٩١ ، الباب ٧٥ من أبواب ما يكتسب به ، الحديث ٢ و ٣.

(٢) منهم المحقّق الثاني في جامع المقاصد ٣ : ٥ ، والشهيد الثاني في المسالك ١ : ٣٥٧ ، والسيّد العاملي في المدارك ٥ : ٢٠ ، والمحدّث البحراني في الحدائق ١٢ : ٢٦.

(٣) راجع الدروس ١ : ٢٢٩.

(٤) مثل الشيخ في النهاية : ١٧٥ ، والمحقّق في الشرائع ١ : ١٤٠ وغيرها ، والعلاّمة في القواعد ١ : ٥١ وغيرها ، وقال السيّد الطباطبائي في الرياض (٥ : ٣٨) : وأطلق الماتن وكثير أنّ الربح لليتيم.

(٥) كذا في «ف» ومصحّحة «ن» ، وفي «ش» : «يستأنس لها» ، وفي مصحّحة «ص» : «يستأنس بها للمسألة» ، وفي سائر النسخ : يستأنس بها المسألة.

٣ ـ رواية ابن أشيم

وربما يؤيّد المطلب أيضاً ـ : برواية ابن أشيم الواردة في العبد المأذون الذي دفع إليه مال ليشتري به نسمة ويعتقها ، ويُحِجَّه عن أبيه (١) ، فاشترى أباه وأعتقه ، ثمّ تنازع مولى المأذون ومولى الأب وورثة الدافع ، وادّعى كلّ منهم أنّه اشتراه بماله ، فقال أبو جعفر عليه‌السلام : «يُردّ المملوك رِقّاً لمولاه ، وأيّ الفريقين أقاموا البيّنة بعد ذلك على أنّه اشتراه بماله كان رقّاً له .. الخبر» (٢) ؛ بناءً على أنّه لولا كفاية الاشتراء بعين المال في تملّك المبيع بعد مطالبته المتضمّنة لإجازة البيع ، لم يكن مجرّد دعوى الشراء بالمال ولا إقامة البيّنة عليها كافية في تملّك المبيع.

٤ ـ صحيحة الحلبي

وممّا يؤيّد المطلب أيضاً : صحيحة الحلبي عن الرجل يشتري ثوباً ولم يشترط على صاحبه شيئاً ، فكرهه ثمّ ردّه على صاحبه ، فأبى أن يقبله إلاّ بوضيعة ، قال : لا يصلح له أن يأخذ بوضيعة ، فإن جهل فأخذه فباعه بأكثر من ثمنه ، ردّ (٣) على صاحبه الأوّل ما زاد» (٤) ؛

__________________

(١) كذا في النسخ ، لكنّ الموجود في الرواية وهي عن أبي جعفر عليه‌السلام ـ : «عن عبدٍ لقومٍ ، مأذون له في التجارة ، دفع إليه رجل ألف درهم ، فقال : اشترِ بها نسمة وأعتقها عنّي وحجّ عنّي بالباقي ، ثمّ مات صاحب الألف ، فانطلق العبد فاشترى أباه فأعتقه عن الميّت ودفع إليه الباقي يحجّ عن الميّت ، فحجّ عنه ، فبلغ ذلك موالي أبيه ومواليه وورثة الميّت ، فاختصموا جميعاً في الألف ..».

(٢) الوسائل ١٣ : ٥٣ ، الباب ٢٥ من أبواب بيع الحيوان.

(٣) في «ص» و «ش» : يردّ.

(٤) الوسائل ١٢ : ٣٩٢ ، الباب ١٧ من أبواب أحكام العقود.