مطلب چهارم این است که حدیث رفع دلالت بر بطلان در ما نحن فیه ندارد. خلاصه آنچه که در (إلا أن یقال) گفته شده است دو کلمه است:
کلمه اولی این است که اطلاقات دلالت بر صحّت در مورد بحث دارد.
کلمه دوم این است که حدیث رفع حکومت بر این اطلاقات ندارد.
توضیح ذلک: اولاً شما سه قسم دلیل در ما نحن فیه دارید:
قسم اول عبارت از اطلاقات و عمومات است که عبارت از (أحل الله البیع) و (أوفوا بالعقود) و... میباشد، اعم از اینکه در آن عقد رضایت باشد یا نباشد. رضایت قبل عقد باشد، مقارن باشد یا متأخر باشد، هر چهار فرض مشمول عمومات و اطلاقات است.
قسم دوم عبارت است از مخصصات و مقیّدات شما که این قسم روایات (لا یحل مال امرئ إلا عن طیب نفسه) آیات و اجماع و عقل میباشد.
این قسم دوم، قسم اول را تخصیص و تقیید میزند. نتیجه تخصیص و تقیید این میشود: هر عقدی که فاقد رضایت باشد موجب ملکیّت نمیباشد، هر عقدی که واجد رضایت باشد موجب ملکیّت میباشد.
تبعاً از صور اربعه یک قسم خارجی میشود: یعنی آن عقدی که مطلقاً رضایت مالک را ندارد اثر بر آن عقد بار نمیشود. نتیجه بعد از تقیید این میشود هر عقدی که رضایت مالک را دارد موجب ملکیّت میشود که این سه صورت دارد: رضای مقدّم و مقارن و متأخر.
یا اینکه بگویید یک فرض از فروض اربعه خارج است و سه فرض از فروض اربعه داخل در اطلاقات است.
در این استنتاج از قسم سوم ادله که حدیث رفع باشد چشم پوشی باید کرد. قسم اول و دوم را نسبت سنجی کنید، جمع بین قسم اول و دوم کنید تا به این نتیجه برسیم.
پس سه قسم دارید: عمومات و مقیّدات و حدیث رفع.
از ما ذکرنا کلمه اولی روشن شد که عمومات و اطلاقات دلالت بر صحّت در مورد بحث دارند. پس دلیل بر صحّت داریم، نیازی به رجوع به اصل عملی نمیباشد.
توضیح کلمه دوم این است که هر فعلی سه اثر دارد: مثلاً شرب خمر سه اثر دارد: یک اثر عقلی دارد، یک اثر عادی دارد و یک اثر شرعی دارد. اثر عقلی شرب خمر این است که مکانی را اشغال میکند، جایی را پر میکند. اثر عادی شرب خمر اسکار و جنون آن است، و اثر شرعی دارد که عقاب و معصیت میباشد.
اگر شرب خمر عن اکراه یا اضطرار انجام شده است، کدام آثار مترتّب بر شرب خمر به حدیث رفع برداشته میشود. تبعاً حدیث رفع فقط آثار شرعیه را برمیدارد، چون شارع با امور تکوینیه کاری ندارد.
در نتیجه حدیث رفع حکومت بر اطلاقات ندارد.
توضیح ذلک: چهار فرض وجود داشت: فرض اول این بود عقدی که فاقد رضای مالک باشد حدیث رفع نمیتواند این فرد را از اطلاقات خارج کند، چون این فرد را دلیل اول از اطلاقات گرفته است. این فرد را اطلاقات حکم به صحّت نکرده است. پس حدیث رفع حکومت به اطلاقات نسبت به این فرد نمیتواند داشته باشد، چون داخل در اطلاقات نبوده است.
اگر مقصود شما از حکومت حدیث رفع فرض دوم باشد یعنی موردی که عقد مسبوق به رضای مالک بوده است شما میخواهید به وسیله حکومت حدیث رفع این فرد را از تحت اطلاقات بگیرید این هم غیر ممکن است چون تناقض است، حدیث رفع در مورد عدم رضایت حکم دارد این فرد عقد با رضایت موضوعاً خارج است. خروج تخصّصی از عقد اکراهی دارد.
و اگر مقصود شما از حکومت حدیث رفع بر اطلاقات اخراج قسم سوم باشد یعنی عقدی که با رضایت مقارن بوده است به وسیله حدیث رفع از تحت اطلاقات خارج بشود. این هم امکان ندارد لعین ما ذکرنا.
پس در این فروض ثلاثه حکومت غلط است.
باقی میماند فرض چهارم یعنی عقدی که با رضای متأخر بوده است به وسیله حدیث رفع از تحت اطلاقات خارج بشود نتیجه حکومت حدیث رفع بر اطلاقات اخراج فرض چهارم از تحت اطلاقات باشد.
حدیث رفع برای اخراج این فرض از تحت اطلاقات به واسطه دو دلیل امکان ندارد:
دلیل اول این است که حکم به صحّت در فرض چهارم روی فعل عن کره آمده است و کل آثاری که موضوع آن فعل عن کره بوده است حدیث رفع آنها را نمیتواند بردارد.
دلیل دوم این است نتیجه جمع بین دلیل اول و دوم این شد که شارع مقدّس مجموع عقد و رضای مالک را سبب برای ملکیّت مشتری قرار داده است.
مجموع این دو علّت است این کار شارع به عقل ارائه میشودعقل حکمی دارد و آن حکم این است چون که شارع مجموع را علّت قرار داده است پس عقد جزء العله است جزئیت برای عقد به حکم عقل ثابت میشود.
در ما نحن فیه اکراه به ذات العقد خورده است ذات العقد جزئیت برای او به حکم عقل است. تقدّم الکلام که حدیث رفع به آثار عقلیه کاری ندارد.
در نتیجه حدیث رفع حکومت بر اطلاقات نمیتواند داشته باشد. پس باید گفت عقد المکره إذا تعقبه القبول صحیح میباشد.