مسأله اولی این است که مکره هر دو عبد را بفروشد. مثلاً فرض کنید عمرو دو عبد دارد، أحد العبدین بکر و دیگری خالد است. زید مکرِه به عمرو میگوید باید بکر را بفروشی یا خالد را بفروشی. در این فرض میگوییم که مکرَه اکراه شده است به بیع أحد العبدین لا بعینه. در این مثال عمرو مکره هر دو عبد را میفروشد. آیا هر دو بیع صحیح است یا هر دو باطل است یا تفصیل بینهما؟
مرحوم شیخ دو صورت میکند:
صورت اولی این است که این دو عبد تدریجاً فروخته شده است. بکر در ساعت ۸ فروخته شده است و خالد در ساعت ۹ فروخته شده است. در این صورت دو نظریه وجود دارد:
نظریه اولی این است که بیع اولی باطل باشد و بیع دومی صحیح باشد.
مرحوم شیخ همین نظریه را قبول کرده است.
نظریه دوم این است که بیع أحد العبدین صحیح باشد و بیع دیگری باطل باشد و اینکه که اولی صحیح یا دومی صحیح مراجعه به مکره بشود. مثلاً به عمرو میگوییم در فروش کدامیک طیب نفس نداشتی؟
صورت دوم این است که هر دو بیع دفعتاً انجام شده است. در همین مثال مکره به بیع واحد گفته است (بعتک هذین العبدین). در این صورت دو نظریه وجود دارد:
نظریه اولی این است که هر دو بیع صحیح میباشد و این نظریه را مرحوم شیخ قبول کرده است.
دلیل این است: آنچه که مکره علیه بوده است انجام نگرفته است، آنچه که انجام شده است مکره علیه نبوده است. مکره علیه أحد العبدین بوده است، آنچه که فروخته شده است دو عبد بوده است، پس هر دو بیع صحیح میباشد.
نظریه دوم این است که هر دو بیع باطل باشد.
دلیل بر این نظریه این است که بیع أحدهما قطعاً مکره علیه بوده است، پس بیع أحدهما باطل میباشد. آن بیع باطل کدام بیع است، مرجّحی وجود ندارد چون که ما هو الواقع مشخص نیست، پس بیع هر دو باطل باشد.
مسأله دوم در این فرض این است که زید خالد را اکراه به فروش أحد العبدین معیناً کرده است و مکره عبد دوم را ضمیمه به فروش مکره علیه کرده است. در این زمینه چه باید گفت؟ تبعاً بیع مکره علیه باطل است و بیع ضمیمه صحیح است.
مسأله سوم این است که زید عمرو را اکراه کرده است که عبد خودش که خالد است بفروشد. عمرو مکره نصف از خالد را فروخته است. آیا بیع نصف از خالد صحیح است یا نه؟
مرحوم شیخ این مسأله را دو فرض میکند:
فرض اول این است که عمرو که در ساعت ۸ نصف از خالد را میفروشد به این قصد است که نصف دیگر آن را در ساعت ۱۰ بفروشد به حیثی که فروش نصف از خالد به داعی اکراه زید بوده است.
فرض دوم این است: عمرو که نصف از خالد را میفروشد به این امید است که شاید سر مکره کلاه بگذارد به همین مقدار مکره قانع بشود تا عمرو نصف دیگر از خالد را نفروشد.
در هر دو فرض مرحوم شیخ میفرماید: به حسب ثبوت و واقع هر دو بیع باطل است چون فروش نصف خالد عن اکراه بوده است.