درس مکاسب - بیع

جلسه ۲۹: الفاظ عقد ۴

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

مقصود علامه و کلام مرحوم شیخ در مورد مقصود ایشان

نتیجه این شد که در کلام علامه در باب کنایات که می‌گوید: (إنّ المخاطب لا یدری بم خوطب به) دو احتمال وجود دارد:

احتمال اول: این بود که وقتی زید می‌گوید (سلّطتک علی کتابی) مخاطب معنای این لفظ را تا آخر عمرو نمی‌فهمد و برای او مجهول است و بیان شد که به دو دلیل این احتمال ناتمام است.

احتمال دوم: این بود که مخاطب مقصود گوینده را از این کلام که بیع می‌باشد استفاده نمی‌کند بلکه مخاطب استفادۀ بیع را از این کلام به واسطۀ قرائن حالیه یا مقالیه می‌کند.

مرحوم شیخ ادّعا می‌کند که مقصود علامه احتمال دوم بوده است. توضیح این مدّعا متوقّف بر بیان دو مطلب است:

مطلب اول این است در جمله (سلطتک علی الکتاب) اگر انشاء مسلّط بودن مخاطب بر کتاب شده است این تسلّط فرض کنید لازم سه ماهیت است، مسلّط شدن عمرو بر کتاب لازمّ ماهیت بیع و صلح و هبه است. در نتیجه سه ملزوم داریم و یک لازم که این لازم واحد است می‌تواند با هر یک از این ملزومات تحقق پیدا کند.

و لکن تحقق این لازم با هر ملزومی احتیاج به قصد آن ملزوم دارد چون لازم أعم است لذا در حین الانشاء باید قصد هر کدام از ملزومات مقصود را بکند. مثلاً اگر قصد تحقق بیع دارد باید در حین الانشاء تسلّط قصد تحقق بیع را کند.

مطلب دوم این است: وقتی گوینده می‌گوید (سلطتک علی کتابی) منشأ چه بوده است؟ اگر مقصود تحقق بیع است آیا با انشاء لازم، ملزوم ایجاد می‌شود، یعنی لفظی که برای لازم وضع شده است در انشاء ملزوم به کار رفته است و در حقیقت تملیک العین بالعوض انشاء شده است در نتیجه دائماً کنایات مجاز در کلمه می‌شوند.

یا اینکه به وسیله این الفاظ انشاء لازم شده است منتها انشاء لازم مقصود بالاصالة نبوده است و این انشاء لازم وسیله‌ای برای انتقال ذهن مخاطب به انشاء ملزوم بوده است. یعنی اولاً و بالذات لازم انشاء شده است و ثانیاً و بالعرض ملزوم که بیع است محقق شده است.

پس دو نظریه در این زمینه وجود دارد که محققین از ادبا و اصولیین همین نظریه دوم را انتخاب کرده‌اند.

و علی کل تقدیر انشاء مقصود به وسیلۀ الفاظ کنایی احتیاج به ذکر قرینه دارد، همچنین فهمیده شده اگر قرائن در باب کنایات قرائن لفظیه باشد انشاء به وسیلۀ کنایات صحیح است و اگر قرائن حالیه و مقالیه باشد انشاء به وسیلۀ کنایات صحیح نمی‌باشد. چون دلالت مستند به لفظ نبوده است.

۳

انشاء به الفاظ مجازی

نکته: بعضی از محققین می‌گویند الفاظی که در مقام انشاء به کار می‌روند باید الفاظی باشند که در موضوع له استعمال شده‌اند یعنی انشاء به وسیلۀ الفاظ مجازیه صحیح نمی‌باشد. دلیل آن این است که می‌گویند الفاظ عقود و اسباب مملّکه توقیفیّه می‌باشند و قدر متیقن آنها زمانی است که استعمال در موضع له بشود و در استعمال فی غیر موضوع له شک داریم، اصل عدم صحّت جاری می‌شود.

مرحوم شیخ می‌فرمایند: اینکه می‌گویند الفاظ عقود توقیفیّه می‌باشد سه احتمال دارد:

۱. مراد این باشد که این الفاظ باید از جانب شارع رسیده باشد. این احتمال غلط است چون شارع چنین دستوری نداده است.

۲. مراد این باشد هر کاری که مردم می‌کنند همان طور عمل کنیم و این احتمال نیز غلط است چون اثبات مدعا نمی‌کند. گاهی مردم با الفاظ مجازی انشاء می‌کنند و ثانیاً معنا ندارد اتباع از مردم.

۳. مراد این است الفاظی که به وسیلۀ آنها ماهیات انشاء می‌شوند این الفاظ باید مشتمل بر عناوینی که در کتاب و سنّت آمده است باشد و لکن این ثبات مدّعا را نمی‌کند چون اشتمال بر عنوان کتاب و سنّت می‌تواند علی نحو الحقيقة یا مجاز باشد.

۴

کلام فخر المحققین

نکته: فخر المحققین در ایضاح فرموده‌اند که برای هر یک از عقود صیغۀ مخصوصه‌ای در نظر گرفته شده است. این کلام دو احتمال دارد:

احتمال اول این است که مراد از صیغۀ مخصوصه این است که در عقد بیع خصوصیّتی معتبر است و آن خصوصیّت این است لفظی که با او انشاء بیع می‌شود و باید استعمال در معنای موضوع له و حقیقی شده باشد و این استعمال در معنای حقیقی خصوصیه من الخصوصیات.

احتمال دوم این است که مراد این می‌باشد که الفاظ عقود باید مشتمل بر عناوین کتاب و سنّت باشد و این اشتمال بر عناوین مأخوذه از کتاب و سنّت می‌تواند علی نحو الحقیقة باشد یا علی نحو المجاز. لذا کلام ایشان موافق با گفتار ما می‌باشد.

۵

تطبیق مقصود علامه و کلام مرحوم شیخ در مورد مقصود ایشان

ويمكن أن ينطبق على ما ذكرنا الاستدلال المتقدّم في عبارة التذكرة بقوله قدس‌سره: «لأنّ المخاطب لا يدري بِمَ خوطب»؛ إذ ليس المراد: أنّ المخاطب لا يفهم منها المطلب ولو بالقرائن الخارجية، بل المراد أنّ الخطاب بالكناية (مثل سلطتک علیه) لمّا لم يدلّ على المعنى المنشأ (تملیک عین به عوض) ما لم يقصد (متکلم) الملزوم؛ لأنّ اللازم (انشاء سلطنت) الأعمّ (اعم از بیع و صلح و هبه و... است)، كما هو الغالب بل المطّرد في الكنايات، لا يدلّ على الملزوم ما لم يقصد المتكلّم خصوص الفرد المجامع مع الملزوم الخاص فالخطاب في نفسه محتمل (که بیع را قصد کرده یا صلح را یا هبه را)، لا يدري المخاطب بِمَ خوطب، وإنّما يفهم المراد بالقرائن الخارجية الكاشفة عن قصد المتكلّم.

والمفروض على ما تقرّر في مسألة المعاطاة أنّ النيّة بنفسها أو مع انكشافها (نیت) بغير الأقوال لا تؤثّر في النقل والانتقال، فلم يحصل هنا عقدٌ لفظيٌّ يقع التفاهم به، لكن هذا الوجه لا يجري في جميع ما ذكروه من أمثلة الكناية.

۶

تطبیق انشاء به الفاظ مجازی

ثمّ إنّه ربما يدّعى: أنّ العقود المؤثّرة في النقل والانتقال أسباب شرعيّة توقيفيّة، كما حكي عن الإيضاح من أنّ كلّ عقدٍ لازم وضع له الشارع صيغة مخصوصة بالاستقراء، فلا بدّ من الاقتصار على المتيقّن.

وهو كلام لا محصّل له عند مَن لاحظ فتاوى العلماء، فضلاً عن الروايات المتكثّرة الآتية بعضها.

۷

تطبیق کلام فخر المحققین

تفسير كلام الفخر: «أنّ لكلّ عقد لازم صيغة تخصّه شرعاً»

وأمّا ما ذكره الفخر قدس‌سره، فلعلّ المراد فيه من الخصوصيّة المأخوذة في الصيغة شرعاً، هي: اشتمالها (صیغه) على العنوان المعبّر عن تلك المعاملة به في كلام الشارع، فإذا كانت العلاقة الحادثة بين الرجل والمرأة معبّراً عنها في كلام الشارع بالنكاح، أو الزوجيّة، أو المتعة، فلا بدّ من اشتمال عقدها على هذه العناوين، فلا يجوز بلفظ الهبة أو البيع أو الإجارة أو نحو ذلك، وهكذا الكلام في العقود المنشأة للمقاصد الأُخر كالبيع والإجارة ونحوهما.

فخصوصيّة اللفظ من حيث اعتبار اشتمالها على هذه العنوانات الدائرة في لسان الشارع، أو ما يرادفها لغةً أو عرفاً؛ لأنّها بهذه العنوانات موارد للأحكام الشرعية التي لا تحصى.

رجوع استدلال التذكرة إلى ما ذكرناه

ويمكن أن ينطبق على ما ذكرنا الاستدلال المتقدّم في عبارة التذكرة بقوله قدس‌سره : «لأنّ المخاطب لا يدري بِمَ خوطب» (١) ؛ إذ ليس المراد : أنّ المخاطب لا يفهم منها المطلب ولو بالقرائن الخارجية ، بل المراد أنّ الخطاب بالكناية لمّا لم يدلّ على المعنى المنشأ ما لم يقصد الملزوم ؛ لأنّ اللازم الأعمّ ، كما هو الغالب بل المطّرد في الكنايات ، لا يدلّ على الملزوم ما لم يقصد المتكلّم خصوص الفرد المجامع (٢) مع الملزوم الخاص فالخطاب في نفسه محتمل ، لا يدري المخاطب بِمَ خوطب ، وإنّما يفهم المراد بالقرائن الخارجية الكاشفة عن قصد المتكلّم.

والمفروض على ما تقرّر في مسألة المعاطاة (٣) أنّ النيّة بنفسها أو مع انكشافها بغير الأقوال لا تؤثّر في النقل والانتقال ، فلم يحصل هنا عقدٌ لفظيٌّ يقع التفاهم به ، لكن هذا الوجه (٤) لا يجري في جميع ما ذكروه من أمثلة الكناية.

دعوى أن العقود أسباب شرعية توقيفية

ثمّ إنّه ربما يدّعى : أنّ العقود المؤثّرة في النقل والانتقال أسباب شرعيّة توقيفيّة ، كما حكي عن الإيضاح من أنّ كلّ عقدٍ لازم وضع له الشارع صيغة مخصوصة بالاستقراء (٥) ، فلا بدّ من الاقتصار على المتيقّن.

__________________

(١) تقدّم في الصفحة ١١٩.

(٢) في «خ» ، «م» و «ش» : الجامع.

(٣) تقدّم في الوجه الأوّل من الوجوه الأربعة في معنى قوله عليه‌السلام : «إنّما يحلّل الكلام ويحرّم الكلام» في الصفحة ٦١.

(٤) شطب في «ف» على «الوجه» وكتب فوقه : التوجيه.

(٥) إيضاح الفوائد ٣ : ١٢.

وهو كلام لا محصّل له عند مَن لاحظ فتاوى العلماء ، فضلاً عن الروايات المتكثّرة الآتية (١) بعضها.

تفسير كلام الفخر : «أنّ لكلّ عقد لازم صيغة تخصّه شرعاً»

وأمّا ما ذكره الفخر قدس‌سره ، فلعلّ المراد فيه من الخصوصيّة المأخوذة في الصيغة شرعاً ، هي : اشتمالها على العنوان المعبّر عن تلك المعاملة به في كلام الشارع ، فإذا كانت (٢) العلاقة الحادثة بين الرجل والمرأة معبّراً عنها في كلام الشارع بالنكاح ، أو الزوجيّة ، أو المتعة ، فلا بدّ من اشتمال عقدها على هذه العناوين ، فلا يجوز بلفظ الهبة أو البيع أو الإجارة أو نحو ذلك ، وهكذا الكلام في العقود المنشأة للمقاصد الأُخر كالبيع والإجارة ونحوهما.

فخصوصيّة اللفظ من حيث اعتبار اشتمالها على هذه العنوانات الدائرة في لسان الشارع ، أو ما يرادفها (٣) لغةً أو عرفاً ؛ لأنّها بهذه العنوانات موارد للأحكام (٤) الشرعية التي لا تحصى.

وجوب إيقاع العقد بالعناوين الدائرة في لسان الشارع

وعلى هذا ، فالضابط : وجوب إيقاع العقد بإنشاء العناوين الدائرة في لسان الشارع ؛ إذ لو وقع بإنشاء غيرها ، فإن كان (٥) لا مع قصد تلك العناوين كما لو لم تقصد المرأة إلاّ هبة نفسها أو إجارة نفسها مدّة للاستمتاع (٦) لم يترتّب عليه الآثار المحمولة في الشريعة على الزوجيّة‌

__________________

(١) في «ص» ومصحّحة «خ» : الآتي.

(٢) في غير «ش» : كان.

(٣) في «ف» : أو بما يرادفها.

(٤) كذا في «ف» و «ش» ، وفي غيرهما : الأحكام.

(٥) كذا في «ن» ، وفي غيرها كانت.

(٦) كذا في «ف» ، وفي غيرها : مدّة الاستمتاع.