درس مکاسب - بیع

جلسه ۳۰: الفاظ عقد ۵

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

ایجاب به کلمه بعت

تبعاً بحث در دو مرحله قرار می‌گیرد:

مرحلۀ اولی: در بررسی الفاظی که در ایجاب به کار برده می‌شوند.

مرحوم شیخ در این مرحله چهار لفظ را مورد بررسی قرار می‌دهد:

بعتُ: مثل اینکه زید صاحب کتاب در مقام ایجاب بگوید (بعتک هذا الکتاب بمائة تومان). آیا به وسیلۀ کلمۀ (بعت) ایجاب محقّق می‌شود؟

مرحوم شیخ می‌فرمایند: بدون تردید با کلمۀ (بعت) ایجاب محقّق می‌شود چون گر چه کلمۀ (بعت) مشترک لفظی بین فروش و خرید می‌باشد و از کلماتی است که وضع برای ضدّین شده است و با الفاظ مشترکه ایجاب بیع صحیح نمی‌باشد و لکن در خصوص (بعت) خصوصیّتی وجود دارد که به برکت آن خصوصیّت استعمال کلمۀ (بعت) در فروش قطعاً صحیح می‌باشد و آن اینکه این کلمه به قدری در فروش کثرت استعمال پیدا کرده است که متعیّن در فروش شده است.

۳

ایجاب به کلمه شریت

شریتُ: مثل اینکه زید صاحب کتاب می‌گوید: (شریت هذا الکتاب بمائة تومان) آیا با صیغۀ مذکوره ایجاب بیع محقّق می‌شود یا خیر؟ دو احتمال وجود دارد:

احتمال اول این است که با این صیغه ایجاب بیع محقّق می‌شود دلیل بر این احتمال این است که کلمۀ (شراء) وضع برای فروش شده است، پس استعمال آن در مقام فروش استعمال حقیقی می‌باشد. شاهد آن این است که این کلمه در هر جای قرآن که استعمال شده است در معنای فروش استعمال گشته است، مثلاً در رابطه با حضرت یوسف (علیه السلام) قرآن می‌فرماید: [وشروه بثمن بخس دراهم معدوده].

احتمال دوم این است که با صیغۀ مذکوره انشاء بیع محقّق نمی‌شود. دلیل آن این است گرچه کلمۀ (شراء) حقیقت در فروش شده است و لکن کثرت استعمال در معنای خرید پیدا کرده است به طوری که هرگاه بخواهد در معنای فروش به کار برود احتیاج به قرینه دارد و الذی یشهد لذلک کلمه (شراء) در کلمات قدما و روایات اسلامی در مقام فروش استعمال نشده است.

۴

ایجاب به کلمه ملکت

ملّکتُ: زید صاحب کتاب می‌گوید (ملّکتُ هذا الکتاب بمائة تومان) آیا با صیغۀ مذکوره انشاء بیع محقق شده است یا خیر؟

مرحوم شیخ می‌فرماید: با صیغۀ مذکوره انشاء بیع صحیح می‌باشد و الوجه فی ذلک:

اولاً اکثر علما فرموده‌اند که با صیغۀ مذکوره بیع محقق شده است.

و ثانیاً کما تقدّم در صفحۀ اول کتاب بیع کلمۀ (ملّکت) به قول فخر المحققین به معنای تملیک العین بالعوض و به معنای (بعتُ) می‌باشد و موضوع له آن تملیک العین بالعوض است.

در ما نحن فیه اشکالی شده است، حاصل آن اشکال این است که: با کلمۀ (ملّکتُ) ایجاب بیع واقع نمی‌شود جهت آن این است که کلمۀ (ملّکتُ) حقیقت در هبه می‌باشد.

مرحوم شیخ جواب می‌دهند که: کلمۀ (ملّکتُ) مشترک معنوی بین باب هبه و بیع می‌باشد. غاية الأمر این کلمه اگر بدون ذکر عوض استعمال شود استفادۀ هبه از آن می‌شود و این استفاده هبه از (ملّکت) به ضمیمۀ عدم ذکر عوض است و اگر با عوض استعمال شود استفادۀ بیع از آن می‌شود. فعلیه اشکال وارد نمی‌باشد.

۵

ایجاب به کلمه اشتریت

اشتریتُ: مثلاً زید مالک کتاب می‌گوید (اشتریت هذا الکتاب بمائة تومان) آیا با صیغۀ مذکوره انشاء بیع محقّق شده است یا خیر؟ دو احتمال وجود دارد:

احتمال اول این است که با صیغۀ مذکوره انشاء بیع محقّق می‌شود دلیل آن این است که کلمۀ (اشتری) وضع برای فروش شده است، پس استعمال این صیغه در مقام انشاء، استعمال در موضوع له خودش می‌باشد.

احتمال دوم این است که با صیغۀ مذکوره انشاء بیع محقّق نشده است دلیل آن این است که کلمۀ (اشتریت) کثرت استعمال در معنای خرید پیدا کرده است به جوری که استفادۀ معنای حقیقی که فروش باشد احتیاج به قرینه دارد.

و می‌توان گفت که اشکال بر (اشتریت) اقوی و آکد از اشکال بر (شریت) است چون کلمۀ (شریت) در قرآن همه جا در فروش استعمال شده است مع ذلک دلالت آن بر ایجاب بیع را نپذیرفتیم بر خلاف (اشتریت) که اصلاً در قرآن استعمال در فروش نشده است.

ان قلت: این اشکال قابل جواب می‌باشد حاصل آن جواب این است وقتی که صاحب کتاب می‌گوید (اشتریت هذا الکتاب بعشرین تومان) خود این که ابتدا به گفتن کرده است قرینه است که کلمۀ (اشتریت) در مقام ایجاب بیع استعمال شده است بناء علی هذا دائماً قرینۀ معیّنه با (اشتریت) می‌باشد.

مرحوم شیخ جواب می‌دهند اگر چه ابتداء به صیغه، قرینه معیّنه می‌باشد و لکن اگر قرینه معیّنه از مقولۀ الفاظ نباشد کفایت در تحقّق انشاء به وسیلۀ لفظ نمی‌کند لذا ابتدا در انشاء که از مقولۀ الفاظ نیست کفایت نمی‌کند.

إلا أن یقال که بگوییم کفایت می‌کند و با بیانات گذشته منافات نداشته باشد. جهت آن این است که در گفتار گذشته دو احتمال وجود دارد:

یک احتمال این است لفظی که در مقام ایجاب به کار برده می‌شود باید صراحت داشته باشد یعنی به قرینۀ غیر لفظیه نباشد.

احتمال دوم این است که اشتمال الفاظ بر عنوان معامله بالصراحه باشد أعم از اینکه قرینۀ آن لفظ باشد یا غیر لفظ.

در ما نحن فیه لفظ بالصراحه دلالت بر انشاء می‌کند اختلاف در تعیین موجب و قابل است لذا طبق احتمال دوم منافات وجود ندارد.

بعد مرحوم شیخ می‌فرماید: در مقام قبول الفاظ زیادی همچون (قبلت، رضیت، اشتریت، شریت، ابتعت، ملکت، تملّکت) به کار می‌روند، و ادّعا شده است که اصل در الفاظ قبول کلمۀ (قبلت) است و سایر کلمات بدل از (قبلت) می‌باشند.

چون قبول به معنای (تقبل الله) گفتن است باید فعلی از غیر صادر شود تا انسان (تقبل الله) بگوید، لذا باید از موجب فعلی صادر شود تا مشتری قبول آن را بکند.

۶

تطبیق ایجاب به کلمه بعت

إذا عرفت هذا (دلالت الفاظ در مقام انشاء باید حقیقت باشد)، فلنذكر ألفاظ الإيجاب والقبول:

منها: لفظ «بعت» في الإيجاب، ولا خلاف فيه فتوًى ونصّاً، وهو وإن كان (لفظ بعت) من الأضداد بالنسبة إلى البيع والشراء، لكن كثرة استعماله في وقوع البيع تعيّنه (لفظ بعتُ در انشاء بیع).

۷

تطبیق ایجاب به کلمه شریت

ومنها: لفظ «شريت» لوضعه (شریت) له (بیع)، كما يظهر من المحكي عن بعض أهل اللغة، بل قيل: لم يستعمل في القرآن الكريم إلاّ في البيع.

وعن القاموس: شراه يشريه: ملكه بالبيع وباعه، كاشترى فيهما ضدّ. وعنه (صاحب قاموس) أيضاً: كلّ من ترك شيئاً وتمسّك بغيره فقد اشتراه (این تعریف هم شامل خرید و هم شامل فروش می‌شود پس وضع برای ضدین شده است).

وربما يستشكل فيه (لفظ شریت): بقلّة استعماله عرفاً في البيع، وكونه (استعمال این لفظ در بیع) محتاجاً إلى القرينة المعيِّنة، وعدم نقل الإيجاب به (لفظ شریت) في الأخبار وكلام القدماء.

ولا يخلو عن وجه.

۸

ایجاب به کلمه ملّکت

ومنها: لفظ «ملّكت» بالتشديد والأكثر على وقوع البيع به، بل ظاهر نكت الإرشاد الاتّفاق؛ حيث قال: إنّه لا يقع البيع بغير اللفظ المتّفق عليه ك‍ «بعت» و «ملّكت».

ويدلّ عليه: ما سبق في تعريف البيع، من أنّ التمليك بالعوض المنحلّ إلى مبادلة العين بالمال هو (تعریف) المرادف للبيع عرفاً ولغةً، كما صرّح به (مرادف بودن) فخر الدين، حيث قال: إنّ معنى «بعت» في لغة العرب: ملّكت غيري.

وما قيل: من أنّ التمليك يستعمل في الهبة بحيث لا يتبادر عند الإطلاق (ملّکت) غيرها (هبه). فيه (ما قیل): أنّ الهبة إنّما يفهم من تجريد اللفظ عن العوض، لا من مادّة التمليك، فهي (ملکتُ) مشتركة معنىً بين ما يتضمّن المقابلة وبين المجرّد عنها (مقابله)، فإن اتّصل بالكلام ذِكر العوض أفاد المجموع المركّب بمقتضى الوضع التركيبي البيع، وإن تجرّد (کلمه ملکت) عن ذكر العوض اقتضى تجريده الملكيّة المجانيّة.

وقد عرفت سابقاً: أنّ تعريف البيع بذلك تعريف بمفهومه الحقيقي، فلو أراد منه (ملکتُ) الهبة المعوّضة أو قصد المصالحة، بنى صحّة العقد به (ملکتُ) على صحّة عقد بلفظ غيره مع النيّة.

ويشهد لما ذكرنا قول فخر الدين في شرح الإرشاد: إنّ معنى «بعت» في لغة العرب ملّكت غيري.

۹

ایجاب به کلمه اشریتُ

وأمّا الإيجاب ب «اشتريت»، ففي مفتاح الكرامة: أنّه قد يقال بصحّته، كما هو الموجود في بعض نسخ التذكرة، والمنقول عنها في نسختين من تعليق الإرشاد.

أقول: وقد يستظهر ذلك (اکتفاء به کلمه اشتریتُ) من عبارة كلِّ من عطف على «بعت» و «ملّكت»، شبههما (بعت و ملکت) أو ما يقوم مقامهما؛ إذ إرادة خصوص لفظ «شريت» من هذا بعيد جدّاً، وحمله على إرادة ما يقوم مقامهما في اللّغات الأُخر (غیر از عربی) للعاجز عن العربية أبعد، فيتعيّن إرادة ما يرادفهما لغةً أو عرفاً، فيشمل «شريت» و «اشتريت»، لكنّ الإشكال المتقدّم في «شريت» أولى بالجريان هنا؛ لأنّ «شريت» استعمل في القرآن الكريم في البيع، بل لم يستعمل (شریت) فيه (قرآن) إلاّ فيه (بیع)، بخلاف «اشتريت».

ولا يخفى أنّ تعليله هذا كالصريح فيما ذكرناه (١) : من تفسير (٢) توقيفيّة العقود ، وأنّها متلقّاة من الشارع ، ووجوب الاقتصار على المتيقّن.

ومن هذا الضابط تقدر على تمييز (٣) الصريح المنقول شرعاً المعهود لغةً من الألفاظ المتقدّمة في أبواب العقود المذكورة من غيره. وأنّ الإجارة بلفظ العارية غير جائزة ، وبلفظ بيع المنفعة أو السكنى مثلاً لا يبعد جوازه ، وهكذا.

ألفاظ الإيجاب

إذا عرفت هذا ، فلنذكر ألفاظ الإيجاب والقبول :

الإيجاب بلفظ «بعت»

منها : لفظ «بعت» في الإيجاب ، ولا خلاف فيه فتوًى ونصّاً ، وهو وإن كان من الأضداد بالنسبة إلى البيع والشراء ، لكن كثرة استعماله في وقوع البيع تعيّنه (٤).

الإيجاب بلفظ «شريت»

ومنها (٥) : لفظ «شريت» (٦) ‌لوضعه له ، كما يظهر من المحكي عن بعض أهل اللغة (٧) ، بل قيل : لم يستعمل في القرآن الكريم إلاّ في البيع (٨).

__________________

(١) انظر الصفحة ١٢٧ ١٢٩.

(٢) لم ترد «تفسير» في «خ» ، «م» ، «ع» و «ص».

(٣) في «ف» ، «خ» ، «م» و «ع» : تميّز.

(٤) كذا في «ف» ومصحّحة «ن» ، وكذا في «ش» مع زيادة «به» بعد «البيع» ؛ وفي سائر النسخ : لكن كثرة استعماله في البيع وصلت إلى حدّ تغنيها عن القرينة.

(٥) كذا في «ف» و «ش» ومصحّحة «ن» ، وفي سائر النسخ : وأمّا.

(٦) في غير «ف» و «ش» زيادة : فلا إشكال في وقوع البيع به.

(٧) انظر الصحاح ٦ : ٢٣٩١ ، ولسان العرب ٧ : ١٠٣ ، والقاموس المحيط ٤ : ٣٤٧.

(٨) قاله السيّد العاملي في مفتاح الكرامة ٤ : ١٥٣.

وعن القاموس : شراه يشريه : ملكه (١) بالبيع وباعه ، كاشترى (٢) فيهما (٣) ضدّ. وعنه أيضاً : كلّ من ترك شيئاً وتمسّك بغيره فقد اشتراه (٤).

وربما يستشكل فيه : بقلّة استعماله عرفاً في البيع ، وكونه محتاجاً إلى القرينة المعيِّنة ، وعدم نقل الإيجاب به في الأخبار وكلام القدماء.

ولا يخلو عن وجه.

الإيجاب بلفظ «ملّكت»

ومنها : لفظ «ملّكت» بالتشديد‌ والأكثر على وقوع البيع به ، بل ظاهر نكت الإرشاد الاتّفاق ؛ حيث قال : إنّه لا يقع البيع بغير اللفظ المتّفق عليه ك‍ «بعت» و «ملّكت» (٥).

الاستدلال على وقوع البيع بلفظ «ملّكت»

ويدلّ عليه (٦) : ما سبق في تعريف البيع ، من أنّ التمليك بالعوض المنحلّ إلى مبادلة العين بالمال هو المرادف للبيع عرفاً ولغةً ، كما صرّح به فخر الدين ، حيث قال : إنّ معنى «بعت» في لغة العرب : ملّكت غيري (٧).

وما قيل (٨) : من أنّ التمليك يستعمل في الهبة بحيث لا يتبادر عند الإطلاق غيرها. فيه : أنّ الهبة إنّما يفهم من تجريد اللفظ عن العوض ،

__________________

(١) في «ف» : إذا ملكه.

(٢) كذا في «ن» والمصدر ، وفي «ش» : «كاشتراه» ، وفي سائر النسخ : واشتراه.

(٣) كذا في «ن» والمصدر ، وفي سائر النسخ : فهما.

(٤) القاموس المحيط ٤ : ٣٤٧ ٣٤٨ ، مادّة : «شرى».

(٥) غاية المراد : ٨٠.

(٦) في «ف» : عليها.

(٧) قاله في شرح الإرشاد ، على ما حكاه عنه السيّد العاملي في مفتاح الكرامة ٤ : ١٥٢.

(٨) قاله الشهيد الثاني في الروضة البهية ٣ : ٤١٣.

لا من مادّة التمليك ، فهي مشتركة معنىً بين ما يتضمّن المقابلة وبين المجرّد عنها ، فإن اتّصل بالكلام ذِكر العوض أفاد المجموع المركّب بمقتضى الوضع التركيبي البيع ، وإن تجرّد عن ذكر العوض اقتضى تجريده الملكيّة المجانيّة.

وقد عرفت سابقاً : أنّ تعريف البيع بذلك تعريف بمفهومه الحقيقي ، فلو أراد منه الهبة المعوّضة أو قصد المصالحة ، بنى صحّة العقد به على صحّة عقد بلفظ غيره مع النيّة.

ويشهد لما ذكرنا قول فخر الدين في شرح الإرشاد : إنّ معنى «بعت» في لغة العرب ملّكت غيري (١).

الإيجاب بـ «اشتريت»

وأمّا الإيجاب ب «اشتريت» ، ففي مفتاح الكرامة : أنّه قد يقال بصحّته ، كما هو الموجود في بعض نسخ التذكرة ، والمنقول عنها في نسختين من تعليق الإرشاد (٢).

أقول : وقد يستظهر ذلك (٣) من عبارة كلِّ من عطف على «بعت» و «ملّكت» ، شبههما أو ما يقوم مقامهما (٤) ؛ إذ إرادة خصوص لفظ «شريت» من هذا بعيد جدّاً ، وحمله على إرادة ما يقوم مقامهما في اللّغات الأُخر للعاجز عن العربية أبعد ، فيتعيّن (٥) إرادة ما يرادفهما لغةً‌

__________________

(١) تقدّم آنفاً.

(٢) مفتاح الكرامة ٤ : ١٥٠.

(٣) لم ترد «ذلك» في «ف».

(٤) مثل العلاّمة في التحرير ١ : ١٦٤ ، والشهيد في غاية المراد : ٨٠.

(٥) في «ف» : فتعيّن.

أو عرفاً ، فيشمل «شريت» و «اشتريت» ، لكنّ الإشكال المتقدّم (١) في «شريت» أولى بالجريان هنا ؛ لأنّ «شريت» استعمل في القرآن الكريم في البيع ، بل لم يستعمل فيه إلاّ فيه ، بخلاف «اشتريت».

ودفع (٢) الإشكال في تعيين المراد منه بقرينة تقديمه الدالّ على كونه إيجاباً إمّا بناءً على لزوم تقديم الإيجاب على القبول ، وإمّا لغلبة ذلك غير صحيح ؛ لأنّ الاعتماد على القرينة الغير اللفظية في تعيين المراد من ألفاظ العقود قد عرفت ما فيه (٣) ، إلاّ أن يدّعى أنّ ما ذكر سابقاً من اعتبار الصراحة مختصّ بصراحة اللفظ من حيث دلالته على خصوص العقد ، وتميّزه عمّا عداه من العقود.

وأمّا تميّز إيجاب عقد معيّن عن قبوله الراجع إلى تميّز البائع عن المشتري فلا يعتبر فيه الصراحة ، بل يكفي استفادة المراد ، ولو بقرينة المقام أو غلبته (٤) أو نحوهما (٥) ، وفيه إشكال.

ألفاظ القبول

وأمّا القبول ، فلا ينبغي الإشكال في وقوعه بلفظ «قبلت» و «رضيت» و «اشتريت» و «شريت» و «ابتعت» و «تملّكت» و «ملكت» مخفّفاً.

__________________

(١) تقدّم في الصفحة المتقدّمة بقوله : وربما يستشكل فيه بقلّة استعماله عرفاً في البيع.

(٢) كلمة «دفع» من «ش» ومصحّحة «ن».

(٣) أشار بذلك إلى ما ذكره في الصفحة ١٢٦ من قوله : فإنّ الاعتماد عليه في متفاهم المتعاقدين رجوع عمّا بنى عليه ..

(٤) في «ف» : بغلبته.

(٥) في «ف» ، «ن» و «ش» : ونحوها.