موضوع بحث این بود که در غیر بیع از عقود اسلامی مانند اجاره، هبه، قرض و ... این عناوین با انشاء فعلی و به وسیلۀ معاطاة تحقّق پیدا میکنند یا خیر؟
مثلاً اگر زید خانه را به عمرو تحویل داده است و مقصود زید در وقت تحویل خانه انشاء تملیک منافع خانه به عمرو بوده است و عمرو هم وقتی خانه را تحویل گرفته است با تحویل گرفتن قصد انشاء تملّک منفعت را داشته است، حال آیا با این قبض و اقباض و این معاطاة، اجاره محقّق شده است یا خیر؟
مرحوم شیخ میفرماید: در جمیع ابواب که انشاء به وسیلۀ فعل محقّق شود معاطاة در آنها صحیح خواهد بود مگر مواردی که فعل در آنها وسیله الانشاء نباشد یا دلیل خاص بر بطلان معاطاة در آنها داشته باشیم.
بلی در بعض موارد معاطاة مفهوم صحیحی ندارد و فعل وسیله الانشاء نمیباشد یا مانع خارجی وجود دارد، در این ابواب میگوییم که به وسیلۀ معاطاة انشاء صورت نمیگیرد.
مثلاً باب رهن اشکال فنّی دارد. زید هزار تومان از عمرو قرض گرفته است و عبای خودش را به عنوان گرو و وثیقه پیش عمرو گذاشته است و صیغۀ رهن نخوانده است، آیا با این فعل که رهن معاطاتی است انشائ رهن شده است یا خیر؟
لقائل أن یقول بل قیل که: رهن معاطاتی صحیح نمیباشد جهت آن این است که معاطاة در باب بیع علی فرض صحّته افادۀ ملکیت یا افادۀ اباحۀ تصرّف میکند.
حال در باب رهن اگر بگوییم رهن معاطاتی صحیح است یا باید افادۀ اباحۀ تصرّف کند که بگوییم برای مرتهن تصرّف و عین مرهونه مباح است، این معنا که غلط است چون (الراهن والمرتهن کلاهما ممنوعان من التصرف).
و یا باید بگویید افادۀ ملکیّت جائزه میکند یعنی بودن عبا پیش عمرو جایز است، یعنی هر گاه زید بخواهد میتواند عبا را از عمرو مرتهن بگیرد.
این معنا در باب رهن غیر معقول است چون حقیقت رهن اطمینان و وثوق است یعنی چیزی در گرو مرتهن باشد تا اطمینان و وثوق حاصل کند که سر او کلاه نرود. این مفهوم با جواز عین مرهونه تنافی و تباین دارد.
و أضف إلی ذلک در باب بیع اگر ملکیّت جائزه را بگوییم منتهی به ملکیّت لازمه میشود با تلف أحد العوضین ولی در باب رهن ملزمات و متلفات معنا ندارد، چون مرتهن حق اتلاف ندارد تا جواز منتهی به لزوم شود.
مگر اینکه در باب رهن بگویید رهن معاطاتی افادۀ لزوم میکند، یعنی پس از رهن، راهن حق گرفتن عین مرهونه را از مرتهن ندارد. این راه معقول است ولی مانع خارجی دارد و آن اجماع بر خلاف است، چون ما اجماع داریم که عقود لازمه احتیاج به لفظ و صیغۀ مخصوصه دارند.
احتمال دوم این است که رهن معاطاتی صحیح باشد. مرحوم شیخ دو راه ارائه میدهند:
راه اول این است که ما طریق أخیر را انتخاب کنیم یعنی میگوییم معاطاة در باب رهن افادۀ لزوم میکند و از مانع شما جواب میدهیم میگوییم اینکه اجماع میگوید عقود لازمه متوقّف بر لفظ و صیغه میباشد مراد عقود لازمه من الطرفین است و رهن از عقود لازمه من طرف واحد است لذا رهن مورد اجماع نمیباشد.
راه دوم این است که ما قائل بشویم که باب رهن مورد اجماع است و لکن این جرأت را به خود بدهیم که بگوییم ما تابع دلیل هستیم و او مخالف با اجماع باشد. اگر دلیل بر لزوم داریم اجماع مخالف ضرری به ما نمیزند.
همچنین در مورد وقف هم اشکال وجود دارد. قالی را تحویل به متصدی مسجد داده است و در زمان تحویل قصد انشاء وقف نموده است. وقف اگر عقد باشد از عقود لازمه است و اگر ایقاع باشد نیز لازمه است و امور لازمه احتیاج به لفظ و صیغه دارند. اگر بگویید عقود لازمه احتیاج به لفظ ندارد خلاف اجماع است و اگر بگویید وقف عقد جائزه است ایضاً خلاف اجماع میباشد و اگر ملکیّت جائزه را فرضاً بگوییم، چگونه تبدیل به ملکیّت لازمه میشود؟