در این مباحثه چهار مطلب بیان شده است:
مطلب اول دلیل اول برای بطلان بیع راهن عین مرهونه را مطلقاً میباشد. توضیح این مطلب ابتداءً متوقف است بر اشاره به یک مقدمهای و آن مقدمه این است: نهی که به معاملات تعلّق میگیرد:
تارة میگویند نهی تعلّق به معامله به خاطر امر داخل در آن معامله میباشد. مثلاً مثمن عین موقوفه بوده است، ام ولد بوده است، ملک فروشنده نبوده است، لذا میگویند نهی از فروش وقف لأمر داخل فی البیع است.
مرة أخری گرچه بیع منهی عنه شده است اما نهی به خاطر مثمن و ثمن نبوده است. این موارد میگویند نهی لأمر خارج عن البیع بوده است. مثلاً زید مکاسب را میخواهد، صد تومان بفروشد از ناحيه عوضین نهیی نیامده است، مع ذلک فروش مکاسب در وقت اذان نماز جمعه حرام است. بیع وقت نداء منهی عنه است. نهی از این بیع لأمر خارج عن البیع میباشد.
در اصول میگویند هر موردی که بیع لأمر داخل نهی شده است آن نهی دلالت بر فساد آن بیع دارد و هر موردی که نهی لأمر خارج عن البیع تعلّق گرفته است میگویند آن نهی دلالت بر فساد ندارد.
دلیل اول برای بطلان بیع راهن به گفته محقق تستری این است که این محقق دو حرف دارد:
حرف اول این است که نهی که به بیع راهن تعلّق گرفته است لأمر داخل فی البیع بوده است چون به خاطر أحد العوضین بوده است. چون معوض متعلّق حق مرتهن بوده است نهی شده است.
حرف دوم ایشان این است: هر نهیی که لأمر داخل فی البیع باشد آن نهی دلالت بر فساد آن بیع دارد.
از ضمّ صغری به کبری نتیجه میگیریم بیع راهن مطلقاً باطل است. مرتهن اجازه بکند یا نکند باطل است.
مطلب دوم اشکالی است که صاحب مقابیس بر این دلیل کرده است. حاصل آن اشکال این است که بیان گذشته در بیع فضولی هم جریان دارد. در بیع مرتهن هم جریان دارد. طبق گفته شما بیع فضول باید باطل باشد. بیع مرتهن باید باطل باشد. با اینکه اصحاب میگویند بیع فضول باطل نمیباشد. بیع مرتهن باطل نمیباشد. ما الفرق؟
تفکیک بین بیع راهن و مرتهن و فضول بیاساس است. مثلاً عمرو حیاط که عین مرهونه بوده است میفروشد. این فروش مرتهن منهی عنه میباشد. نهی مرتهن از فروش این حیاط نهی لأمر داخل فی البیع میباشد. چون نهی به خاطر مثمن میباشد. پس نهی مرتهن از فروش حیاط لأمر داخل است و هر نهیی که لأمر داخل باشد موجب فساد است. پس بیع مرتهن هم باید باطل باشد. عین این بیان در بیع فضولی میباشد.
مطلب سوم صاحب مقابیس جواب از مطلب دوم میباشد. بین بیع مرتهن عین مرهونه را با بیع راهن عین مرهونه را فرق است و آن فرق این است که: بیع مرتهن عین مرهونه را دو جور انجام میگیرد:
نحوه اول این است که عمرو بنا میگذارد که اعتنا به راهن نکند و حق او را از بین ببرد علی نحو الاستقلال میفروشد.
نحوه دوم این است که میگوید این حیاط را به شمای خالد میفروشم که از زید راهن اجازه بگیرم. این حیاط را به نیابت از راهن به شمای خالد میفروشم. بیع از طرف راهن انجام شده است.
عین این بیان در بیع فضولی که تارة بیع علی نحو الاستقلال انجام شده است و أخری علی نحو نیابة عن المالک انجام شده است.
هر موردی که بیع علی نحو الاستقلال انجام بگیرد حرام است و هر موردی که بیع علی نحو النیابة انجام شده است حرمت ندارد. زید که عین مرهونه را فروخته است، زید که این حیاط را میفروشد نمیتواند دو جور بفروشد: استقلالاً و نیابتاً. بیع راهن عین مرهونه را یک نحو انجام میگیرد. دائماً علی نحو الاستقلال است و علی نحو النیابه امکان ندارد. اگر بیع راهن دائماً علی نحو الاستقلال است شما گفتید حرمت دارد. لذا دائماً بیع راهن حرام است. لذا قیاس بیع فضول و مرتهن با بیع راهن مع الفارق است، چون بیع فضول و مرتهن علی نحو النیابة حرمت ندارد و باطل نمیباشد. پس اشکال وارد نمیباشد.
مطلب چهارم صاحب مقابیس در رابطه با روایاتی است که در نکاح عبد وارد شده است. حاصل این مطلب این است که قیاس نکاح عبد بدون اجازه مولی به بیع راهن عین مرهونه را قیاس مع الفارق است. جهت فرق این است: عبد مالک نکاح نبوده است. مالک نکاح سید عبد بوده است. نکاح عبد که مالک آن سید بوده است اگر عبد این نکاح را انجام داده است تصرّف در حقّ سید خودش کرده است. این عبد مخالفت سیّد را کرده است لأنه لم یعص الله و انما عصی سیّده. چون مالک ازدواج نبوده است بدون اجازه سیّد ازدواج کرده. عصیان سید خودش را کرده است.
در ما نحن فیه مالک عین مرهونه تبعاً راهن است. اگر راهن حیاط را فروخته است نمیتوانید بگویید عصی المرتهن چون مالک حیاط مرتهن نبوده است. لذا قیاس مع الفارق است. راهن تصرف در ملک کسی نکرده است. پس سومین دلیل بر صحت بیع راهن ناتمام است.
مرحوم شیخ در جواب این گفتار شش مطلب دارند سیأتی.