تیتر بحث خاص ادات شرط است اما از سه تا مفهوم شرط و غایت و وصف بحث می کند.
مفهوم شرط
جمله شرطیه چیست؟ چند تا نکته دارد:
نکته اول: اولا جمله شرطیه در مقابل جمله حملیه است.
جمله شرطیه جمله ای است که می آید بین دو جمله تامه ربط می دهد (کاری که جمله حملیه نمی کند)، به جوری که آن دو جمله تامه را ناقصشان می کند کأن مفردشان می کند. و در حکم مبتدا و خبر در جملات حملیه قرار می دهد.
مثلا: می گوید اگر زید آمد اکرامش کن. عنصرهای این جمله این است: یک اگر است که ادات شرط است، یک جمله زید آمد که جمله تامه است، و جمله اکرام کن زید را که این هم جمله تامه است. به محض اینکه ادات شرط بر سر این دو جمله می آید هر دو جمله می شوند ناقصه. اگر زید آمد یصح السکوت نیست، اما اگر این اگر نباشد زید آمد تامه است. پس همین اگر که می آید تمام بودن را از دو جمله می گیرد و می شوند ناقصه، آنوقت تازه روی هم می شوند جمله تامه.
مثال شرعی: إذا زالت الشمس فصل. إذا ادات شرط، زوال شمس می شود شرط، و فصل می شود جزاء.
نکته دوم: منطوق ومفهوم
جمله شرطیه دو تا مدلول دارد:
1- مدلول ایجابی یا منطوق. ثبوت الجزاء عند ثبوت الشرط. یعنی جزاء ثابت است که وجوب نماز است عند ثبوت شرط که زوال باشد. یعنی همینکه زوال محقق شد وجوب نماز بر شما فعلیت پیدا می کند و بر شما واجب است که نماز بخوانید.
2- مدلول سلبی یا مفهوم. انتفاء الجزاء عند انتفاء الشرط. جمله شرطی دارای مفهوم است یعنی آن حکم که در جایگاه جزاء نشسته است منتفی می شود هنگامی که شرط این حکم که در جایگاه شرط نشسته است منتفی شود. وجوب نماز منتفی است وقتی که زوال منتفی باشد. وجوب اکرام زید منتفی است وقتی که مجیء زید محقق نشده باشد در مثال إن جائک زید فأکرمه.
می شود انتفاء حکم عند انتفاء قید حکم. در خطابات شرعی جزاء حکم شرعی است و شرط قید حکم شرعی است، مثل إذا زالت الشمس فصل.
نکته سوم: وجه تسمیه منطوق و مفهوم
مفهوم چیزی است که به زبان ونطق نمی آید چون ما بعد منفی اش را نگفتیم. ولی منطوق که بعد ثبوتی قضیه است به زبان و نطق می آید.
لذا وقتی می گویند جمله شرطیه مفهوم دارد یعنی مدلول سلبی دارد.
بعضی به غلط می گویند آیا مفهوم شرط حجت است یا نیست. این درست نیست. باید بگوئیم جمله شرط مفهوم دارد یا ندارد. بحث اصولی راجع به دارا بودن مفهوم یا نداشتن مفهوم است نه حجیت مفهوم که فرض بگیریم دارد ولی نمی دانیم حجت است یا نه. اگر مفهوم داشت یقینا حجت است.
نکته چهارم: ضابطه عام برای مفهوم داشتن و نداشتن کلام
بعضی اصولیین آمده اند در باب مفاهیم یک مفهوم کلی را وضع کرده اند و یک قانون عام دست افراد داده اند که با این قانون بیایند ادوات لغوی را بسنجند و بر اساسش حکم کنند که آیا مفهوم دارد یا ندارد.
ضابطه کلی این است که: هر ادات لغوی که دلالت کند بر تقیید حکم دارای مفهوم است. مفهوم دارد یعنی اینکه با انتفاء قید آن حکم منتفی است.
مفهوم غایت
مثل صلی حتی تغیب الشمس. مقید کرده است وجوب نماز را تا وقت غیاب خورشید. به محض اینکه خورشید غائب بشود دیگر این حکم ساقط است. اگر شما نماز نخوانده باشید خورشید غائب بشود دیگر حکم نماز ظهر ساقط است. چون یکی از مسقطات تکلیف معصیت است. آنوقت قضائش واجب می شود که امر دیگری است.
می گوئیم صل حتی تغیب الشمس، این حتی از ادات لغوی است، دلالت می کند بر تقیید حکم که صل باشد تا وقت غروب خورشید. معنایش این است که با تحقق غروب این وجوب نماز منتفی است. یعنی مقید کرده حتی وجوب نماز را به عدم غروب. اگر بعد از غروب شد قید منتفی شد، با انتفاء قید وجوب نماز منتفی شد. اینجا می گوئیم حتی که از ادات غایت است مفهوم دارد.
پس ادات غایت دلالت می کنند بر تقیید حکم مغیی به عدم تحقق غایت. با انتفاء قید یعنی تحقق غایت، حکم هم منتفی است که وجوب نماز باشد.
مفهوم وصف
ما گفتیم هر ادات لغوی ای که دلالت کند بر تقیید حکم، این مفهوم دارد. یک مثال بزنیم برای جائی که دلالت بر تقیید حکم نمی کند، مثل وصف. وصف دال بر تقیید حکم نیست. اکرم الفقیر العادل. العادل وصف الفقیر است.
العادل از ادات توصیف است و هیئت وصف است. من می گویم رأیت انسانا شجاعا، این شجاعا هیئتش چون تنوینش دقیقا مطابق با موصوف است شما از آن در می آورید وصفیت را. پس این ریخت کلمه که همگونی اعراب باشد و هماهنگی بین وصف و موصوف باشد این ریختی که ایجاد شده است به ما وصفیت را می رساند. پس وصفیت یک هیئتی است و هیئت هم در اینجا از ادوات توصیف است.
آیا این العادل که وصف است موجب تقیید حکم می شود؟
شهید صدر می فرماید خیر. العادل مقید حکم نیست مقید متعلق حکم است. متعلق حکم فقیر است. در واقع العادل مقید الفقیر است که الفقیر متعلق حکم است نه مقید خود حکم. این بیان اینجاست در حلقه اولی. بیان ایشان در حلقه ثانیه خیلی عمیقتر است.
پس هر اداتی که مستقیما دلالت کند بر تقیید حکم دارای مفهوم است، مثل مفهوم شرط و مفهوم غایت، و هر اداتی که بخواهد غیر مستقیم حکم را تقیید کند اینها دارای مفهوم نیستند مثل وصف. چون با انتفاء وصف سنخ الحکم منتفی نمی شود بلکه شخص الحکم منتفی می شود. و اثبات شیء نفی ماعدا نمی کند.