نکته اول: معنای ظهور و یافتن آن
اول ببینم اصل ظهور چیست تا بعد ببینیم چگونه مشکل ما را حل می کند.
اصل ظهور عبارت است از اینکه: مراد هر متکلمی (خانه دوم) اصل این است که همان معنای نزدیکتر به لفظ است. یعنی همان معنایی که در خانه اول زودتر به ذهن ما می رسید و زودتر تبادر و تداعی می یافت.
طبق این اصل مراد متکلم همان معنای نزدیکتر به لفظ است. یعنی می آید مشکل ما را در خانه دوم دلالت با کمک خانه اول دلالت حل می کند. یعنی می آید می گوید اول تو ببین در خانه اول چه معنایی به لفظ نزدیکتر بود یعنی کدام معنا هنگام شنیدن لفظ به ذهن سریعتر تداعی می کرد، کدام معنای بحر، معنای عالمش یا معنای دریایش؟ معنا دریا. بعد در مرحله دوم بگو متکلم قصد انتقال معنای دریا را چون اقرب است داشته است. به این می گویند اصالة الظهور.
نکته: چطور متکلم همیشه همان معنای نزدیکتر به لفظ را می خواهد به ذهن ما انتقال بدهد؟ روی چه معیاری این حرف را می زنید؟ شاید می خواسته آن معنای دورتر را به ذهن ما برساند.
جواب: در اینجا ما از حال متکلم به این مطلب می رسیم. یک متکلم حکیم وقتی می خواهد ایده ای را منتقل کند، برای اینکه سامع را به اشتباه نندازد و درست فرایند انتقال اندیشه صورت بگیرد می آید همیشه نزدیکترین الفاظ را به این معانی انتخاب می کند که مبادا سامع به خطا بیفتد. شما وقتی می خواهید بگوئید برو نزد عالمی، نمی آیید بجای واژه عالم از لفظ بحر استفاده کنی که دورتر است، چون اگر این کار را کنی باعث شده که مخاطب به اشتباه بیفتد. لذا حتی اگر واژه نزدیکتر باشد او را بکار می برد، مثلا عالم ممکن است عالم فیزیکدان باشد یا عالم شیمی، برای اینکه اشتباه نشود می آید تقیید می زند می گوید عالم دینی.
مخاطب هم چون می داند متکلم حکیم است، در نظر خودش این اصل را پیاده می کند و می گوید مراد متکلم از این الفاظ لابد اقرب معانی بوده است. والا اگر معانی دیگری مقصود بود لابد واژه های دیگری که به آن معانی نزدیکتر بودند بکار می برد. از این قضیه ما استفاده می کنیم اصالة الظهور را. به این می گویند حال متکلم.
مثال دیگر: اگر متکلم میخواهد ادبی صحبت کند اشکال ندارد، می خواهد جای عالم کلمه بحر را بگذارد به هر قصدی، این اشکال ندارد ولی باید با قرینه حالیه یا مقالیه باشد.
پس اگر لفظ به تنهایی استعمال بشود اقرب معانی همان معنای موضوع له است. ولی اگر لفظ به اضافه قرینه مجازی و صارفه استفاده شود اقرب معانی معنای مجازی خواهد بود.
پس ما در مرحله نخست و دلالت تصوری کشف می کنیم که کدام معنا نزدیکتر به لفظ است. چطور به دست می آوریم؟ نگاه می کنیم کدام معنا زودتر به ذهن تبادر می کند، همان را می گوئیم اقرب المعانی.
با همین توشه می آییم به خانه دوم، در خانه دوم با استفاده از ظهور حال متکلم (که گفتیم حکیم است واگر بخواهد معنایی را انتقال بدهد از الفاظ اقرب استفاده می کند) مرحله دوم را هم اینگونه پشت سر می گذاریم که می گوئیم لابد مراد او از این سخن نزدیکترین این معانی است به لفظ.
پرسش سوم: غرض جدی مولا را چگونه کشف کنیم؟
با این توشه می رویم سراغ پرسش سوم. آنجا از قرائن دیگری که متکلم و مخاطب چه کسی هستند، و معنایی که می خواهد منتقل کند چیست غرض مولا را کشف می کنیم. مثلا به دست می آید که مولا می خواهد انشاء کند وجوب ذهاب الی البحر را. غرض جدی مولاست از خطاب إذهب الی البحر.
نکته دوم: حجیت ظهور
این ظهور حال متکلم در کلام گفتیم شیوه ای است که عقلاء بکار می گیرند تا مشکلشان را در خانه دوم حل کنند، می گویند معنای مراد متکلم همان معنای اقرب است. ولی از کجا معلوم این درست باشد؟ شاید متکلم قصدش معنای ابعد باشد و اصلا دستور داده باشد که شما معنای ابعد را مراد من بگیرید نه معنای اقرب؟ دلیلتان بر حجیت این ظهور حال متکلم چیست.
به تعبیر دیگر این روشی است که عقلاء انتخاب می کنند، آیا دلیلی هست بر اینکه این روش از دیدگاه شارع درست است؟ اینگونه مرادیابی برای الفاظ شرعی مورد تأیید شارع هست؟ یا نه، شارع شاید روش دیگری داشته باشد.
این دو مرحله جواب دارد:
مرحله اول: طبق شواهد تاریخی اصحاب اهل بیت مثل همه عقلاء بر اساس این اصل معنای آیات و روایات را به دست می آورند.
مرحله دوم: و اهل بیت هم خود شاهد این روش اصحاب بودند و در مقابل آنها سکوت کردند (تقریر). تقریر معصوم هم حجت است و کاشف از امضاء او است.
در واقع می گوئیم حجیتش به سیره عقلاء است. سیره متشرعه نیست بلکه سیره عقلاء است.