از دیرباز بحث بوده که اگر ما با صیغه امری مثل صل در یک روایتی برخورد کردیم، آیا این صیغه امر به معنای وجوب آن نماز است یا به معنای طلب مطلق است اعم از استحبابی؟ اگر اعم باشد باید دنبال قرینه معینه باشیم.
علمای علم اصول غالبا می گویند صیغه امر ظاهر است در وجوب. یعنی عدم القرینه ظهور در وجوب دارد.
سؤال: آیا اینی که می گوئید صیغه امر دلالت بر وجوب دارد آیا یعنی صیغه امر مساوی و مرادف وجوب است؟ یا نه؟
جواب: صیغه امر همان هیئت فعل است، و قبلا گفتیم که هیئتها معنایشان حرفی است نه اسمی، معنای مستقل ندارند. پس وقتی می گوئیم صیغه امر دلالت بر وجوب می کند، وجوب که معنای اسمی مستقل است، پس یعنی بر معنای حرفی و بر یک نسبتی دلالت می کند که از آن نسبت وجوب را می شود به دست آورد. فرموده آن نسبتی که صیغه امر بر آن دلالت می کند نسبت ارسالیه است. ارسال یعنی بعث و فرستادن. صیغه امر وضع شده برای: نسبت ارسالیه ای است که ناشی از شوق اکید باشد این موضوع له صیغه امر است. این را از ظهور عرفی می فهمیم.
حالا از اول بیائیم:
نسبت: یعنی رابطه و ربط. در صیغه امر ربط چه چیزی به چه چیزی؟ ربط ماده فعل و فاعل. فاعل صیغه امر مخاطب است. صل نسبتی دهد بین شمای مخاطب و بین صلاة. این نسبت نسبت ارسالیه است.
نسبت ارسالیه یعنی چی؟ یعنی شمای مخاطب را می فرستد و می خواند به سمت نماز.
نسبت ارسالیه ناشی از شوق اکید مولا: وقتی شوق به چیزی ندارد که ارسال نمی کند بلکه باز می دارد. چون خدا شوق به نماز دارد شما را به سمت نماز می فرستد. آن هم نه شوق ضعیف، بلکه شوق اکید. از همین اکید وجوب را به دست می آوریم. استحباب نسبت ارسالیه است منتهی نسبت ارسالیه ناشی از شوق ضعیف.
خود کلمه امر را دقت کنید، وقتی مولا امر می کند یعنی واقعا می خواهد که شما آن کار را حتما انجام بدهید، اگر نمی خواست انجام بدهید که امر نمی کند.
پس تا شوق اکیدی به فعل نداشت صیغه امر را غالبا استفاده نمی کند.
(در باب وجوب خیلی بحث است: وجوب را از وضع می گیریم مثل شهید صدر، یا از عقل می گیریم کما علیه السید الخوئی. خیلی بحث شده، اگر بگوئیم صیغه امر ظهور در وجوب دارد، این یعنی از وضع گرفته شده، اگر بگوئیم صیغه امر مقتضی وجوب است این بحث دیگری است، ممکن است از ارتکاز عقلاء گرفته باشیم یا از عقل گرفته باشیم).
پس اینکه می گوئیم صیغه امر ظهور در وجوب دارد نه اینکه یعنی معنایش معنای وجوب است و شما صیغه را بردار و جای آن وجوب بگذار. اضرب جای صیغه افعل یک وجوب بگذاریم بگوئیم وجوب، و جای ضرب هم خود ماده اش را بگذاریم، بجای اضرب انت بشود وجوب ضرب انت. این درست نیست چون مفهوم نیست. پس نه اینکه معادل و مرادف دقیق وجوب است، نه، این صیغه برای نسبتی وضع شده است که این نسبت ناشی از شوق اکید است. از اینکه ناشی از شوق اکید است به دست می آوریم که یعنی واجب است، یعنی مولا این فعل را از شما می خواهد و اجازه ترک نمی دهد. این همان معنای وجوب است که قبلا گفتیم: یبعث نحو الشیء بدرجة الالزام.
(یجب کلمه وجوب نیست، یجب ماده اش وجوب است صیغه اش یک چیز دیگر است، صیغه او به چه معناست؟ اگر بگوئیم صیغه امر دال بر وجوب است، اگر ترادف باشد از خواص مترادفین این است که می شود جای همدیگر بکار برد. مثل بشر و انسان. صغری: فرض این است که هیئت مرادف است با وجوب. کبری: قانون این است که هر دو مرادف را می توان جای همدیگر گذاشت. نتیجه پس باید بشود وجوب را با هیئت جابجا کرد).
پس اگر این نسبت ارسالیه ناشی از شوق اکید فرض بشود از آن وجوب به دست می آید، اگر ناشی از شوق ضعیف فرض بشود از آن استحباب به دست می آید.
حالا کدام یکی از این دو است؟
صغری:
ادعا می شود که ما به محض شنیدن صیغه امر آن نسبت ارسالیه ای به ذهنمان خطور می کند که ناشی از شوق اکید است. یعنی اگر نکنی چوب می خوری.
کبری: و تبادر علامت حقیقت و وضع است.
نتیجه: صیغه امر وضع شده است برای نسبت ارسالیه ای که ناشی از شوق اکید است.
در واقع دلیل ما تبادر است.
نتیجه می گیریم که صیغه امر برای نسبت ارسالیه ناشی از شوق اکید وضع شده است یعی استعمال آن در نسبت ارسالیه ناشی از شوق ضعیف مجازیه و نیاز به قرینه دارد.
(خانه دوم وسوم یعنی دلالت تصدیقی به درد ما نمی خورد چون او از حال متکلم می گوید. آنچه که به درد ما در تشخیص وضع می خورد فقط خانه اول است یعنی تداعی. یعنی به محض شنیدن یک واژه در خانه اول چه چیزی به ذهن ما خطور می کند ولو از یک لافظ بدون شعور بشنویم؟ هر چیزی که در نقطه اول خطور کرد می شود معنای مورد مبادرت. فرایند تبادردر خانه اول شکل می گیرد یعنی فرایند تداعی بله اگر شوق اکید را بخواهد از حالش بفهمد می شود قرینه و بحث را جور دیگری باید مطرح کرد).
دو تذکر[۱]:
تذکر 1: هیئت معنایش حرفی است و حرف هم مفادش ربط است، ربط یک شیء به شیء دیگر. و چون مفادش حرف است می گوئیم معنایش مستقل نیست. یعنی اگر ربط نبود آنوقت می توانستیم بگوئیم معنای حرف هم مستقل است. پس هیئت معنایش حرفی است و حرف هم معنایش ربط و نسبت است.
و ربط هم انحاء گوناگونی دارد. آن ربطی که هیئت امر ایجاد می کند این ربطی است که طلبی و ارسالی است و ناشی از شوق اکید باشد. آمر بفرستد مأمور را به سمت مبدأ و ماده فعل. و بعد هم این امر وطلب و ارسال برکرفته از شوق شدید باشد. این نوع ربط را هیئت امر و صیغه امر دست ما می دهد.
تذکر 2: معنای حرفی را دست کم نگیرید. گاه با یک حرف آنچنان می شود معنا ایجاد کرد که با صدها کلمه و اسم که دارای معنای مستقل هستند نتوان آن معنا را به مخاطب حالی کرد. یعنی قدرت مانور حرف گاهی بسیار زیادتر از کلمات است. هیئتهای ندبه و ... گاهی اوقات تأثیرگذاری شان بر مخاطب آنقدر زیاد است که شما نمی توانید با چند جمله معنای این حرف و شدت تأثیرش بر مخاطب را بیان کنید. پس معنای حرفی را دست کم نگیرید.
فقط ضعفی که معنای حرفی دارد این است که به تنهایی قابل فهم نیست و کنهش را فقط در کلام می شود به دست آورد، ولی این هیج ملازمه ای با کم ارزش بودن معنای حرفی ندارد. پس معنای حرفی را دست کم نگیریم، گاهی معنای حرفی چنان ربطی ایجاد می کند که اگر بخواهیم معادلهایی برای آن بگذاریم تا بتوانیم تقریبا آن معنا را افاده کنیم نیاز هست که الفاظ زیادی به کار ببریم و شاید هم نشود به آن عمق و درجه وزیبایی معنا منتقل بشود.