درس دروس في علم الاصول - الحلقة الاولی

جلسه ۱۴: دلیل شرعی ۶

 
۱

خطبه

۲

مطلب اول: کیفیت دلالات و فرق بین آنها

شما وقتی لفظی را می شنوید می تواند در خانه اول[۱] بمانید می توانید تا خانه دوم پیش بروید می توانید هر سه خانه را طی کنید، بستگی دارد به میزان شعور لافظ.

خانه اول دلالت تصوری، خانه دوم دلالت تصدیقی اول، خانه سوم دلالت تصدیقی ثانی. این خانه ها وقتی طی می شود که لافظ و متکلمی باشد با شعور و از روی غرض جدی و اساسی سخنی بگوید.

فرق بین دلالات الفاظ

تصور ساده که در خانه اول رخ می دهد، این از خود لفظ ناشی می شود بواسطه علاقه وضعیه ای که بین لفظ ومعنا هست. چون لفظ آب برای آن مایع خاص وضع شده است همینکه آن لفظ به ذهن شما خطور می کند برایتان معنای آب تداعی می شود. این تداعی که در خانه اول رخ می دهد بخاطر علاقه وضعیه ای است که بین واژه ماء و آن مایع خاص وجود دارد.

کیفیت دلالات ثلاث

اما در خانه های دوم و سوم شما در واقع دلالت را از خود لفظ بواسطه علاقه و رابطه لغوی به دست نمی آورید، بلکه از حال متکلم به دست می آورید. اگر به حال متکلم توجه کنید اگر او بیهوش و بیشعور است دیگر به خانه دوم و سوم نمی رود. اما اگر دیدید نه حال او اینجور است که هوشیار و متنبه است وارد خانه دوم می شوید، باز دومرتبه یک بررسی نسبت به حال او می کنید، اگر حالتش برایتان جدی است شوخی نیست اینجا به خانه سوم راه پیدا کی کنید. پس دالّ در خانه اول لفظ  است بواسطه علقه لغوی. در خانه دوم و سوم دال حقیقی حالت متکلم وهیئت متکلم است.


در جلسه قبل گفتیم: سه تا خانه در نظر بگیرید که تو در تو هستند. که اول وارد خانه اول می شوی بعد خانه دوم و بعد خانه سوم. خانه اول خانه دلالت تصوری است. خانه دوم خانه دلالت تصدیقی اول است. خانه سوم خانه دلالت تصدیقی ثانی است.

۳

تطبیق اقسام دلالات الفاظ

۴

مطلب دوم: جمله خبریه و جمله انشائیه و وحدت و کثرت نسبتها در آنها

وقتی ما جمله انشائی را می شنویم، در ذهن ما یک نسبت انشائیه تصور می شود که این نسبت انشائی در وقتی که ما جمله خبری می شنویم وجود ندارد، بلکه مختص وقتی است که جمله انشائی باشد. همینکه مثلا از متکلمی می شنویم آب بده ولو اینکه بیشعور باشد عروسک باشد. نسبتی که در این جمله هست (که نسبت طلبیه است) خیلی فرق می کند با جائی که می گوید آب هست. ما در درون خودمان این تفاوتها را بین نسبتهای خبری و انشائی حس می کنیم. به تعبیر دیگر هیئت جمله خبریه درذهن ما یک معنایی را تداعی می کند که هیئت جمله انشائی آن معنا را تداعی نمی کند. و همچنین هیئت جمله انشائی در ذهن ما معنایی را تداعی می کند که هیئت جمله خبری آن معنا را تداعی نمی کند.

دلیل هم وجدان است. بالوجدان شما در درون خودتان می یابید که کلامی انشائی باشد از متکلمی بشنوید آن معنایی که به ذهن شما می آید این خیلی فرق می کند تا وقتی که کلامی خبری باشد یعنی خبر بشنویم.

پس هیئتها در جملات انشائی برای نسبتهای انشائی وضع شده اند و هیئتها در جملات خبری برای نسبتهای خبری وضع شده اند. یعنی واضع در دو عملیات وضع آمده است این هیئتها را وضع کرده است، یکبار آمده هیئت جمله خبریه را وضع کرده برای نسبت خبری، و یکوقت آمده هیئت جمله انشائیه را وضع کرده برای نسبت انشائی. ولذا چون وضع اینها متفاوت است، ما وقتی این الفاظ را از متکلم بیشعور بشنویم در همان خانه اول وضعیت ما فرق می کند. همانطور که وقتی از یک متکلم ولو بیشعور می شنویم «آب» تصوری که در ذهن ما ایجاد می شود نسبت به وقتی که می گوید «نان» فرق می کند. چون دو تا وضع کاملا مستقل هستند.

وحدت یا کثرت نسبتها در جملات خبریه و انشائیه

این مقدمه ای است برای بیان دو قول برای وحدت یا کثرت نسبتها در جملات خبریه و انشائیه.

قول اول: قول شهید صدر در باب تعدد وضع است. ایشان قائلند که وضع جمله خبریه نسبت به وضع جمله انشائیه متفاوت است. یعنی هر کدام از هیئتها در این دو جمله برای معنای خاص خودشان وضع شده اند. مثلا «إفعل» هیئتی که این جمله إفعل دارد برای نسبت طلبیه که یک نسبت انشائی است وضع شده است.

انشاء هفت نوع است:   

طلب، تعجب، نداء، استفهام، تمنی، ترجی وعقد.

 مثلا در «هل زید قائم» نسبتی که هست نسبت استفهامیه است که از مقوله انشاء است، این نسبت وضع جداگانه دارد در جمله «زید قائم» بدون هل، یعنی هل که بیاید کأن یک نسبت و هیئت دیگری بر این جمله حاکم است که بر نسبت استفهامی دلالت می کند.

خلاصه کلام: نسبتها در جملات انشائیه از دیدگاه شهید صدر متفاوت است.

قول دوم: قول منسوب به صاحب کفایه است. ایشان می فرماید: هیئت در جملات انشائیه بر همان نسبتی وضع شده اند که هیئت در جملات خبریه وضع شده است. به عبارت دیگر: هیئت در هر دو جمله خبری و انشائی برای یک نوع نسبت وضع شده است با یک وضع.

می گوئیم پس تفاوتی که بین جملات خبریه و انشائیه هست در کجاست؟ می فرمایند تفاوت در این دو دسته از جمل در وضعشان نیست چون گفتیم وضع یکی است، تفاوت کأنّ از حال متکلم به دست می آید. این حال متکلم است که موجب فرق می شود بین جمله انشائی و جمله خبری. اگر از حال او به دست آمد که قصد انشاء دارد اینجا آن جمله معنای انشائی پیدا می کند، اگر حال او به گونه ای بود که به دست می آمد که قصدش از بیان این جمله اِخبار است، این جمله معنای خبری دارد.

لذا جمله زید ایستاده است را دو جور می شود گفت هم خبری و هم انشائی. حال متکلم در مرحله دلالت تصدیقی در یک جا انتقال معناست به قصد و غرض پرسش، در یک جا انتقال معناست به قصد و غرض إخبار. غرضها متفاوت است و این غرضها را ما از حال متکلم می فهمیم.

اشکال: در جائی که هر دو جمله خبری و انشائی از یک هیئت برخوردار باشند شاید قابل قبول باشد، مثل همین «بِعْتُ» که هم خبری می آید و هم انشائی. اما در جائی که هیئت جمله انشائی مخصوص خودش باشد و هیئت جمله خبری مخصوص خودش، اینجا نمی توانیم بگوئیم این هیئتها برای یک معنا وضع شده اند. دو جور هیئت داریم و قطعا این دو جور هیئت برای دو جور معنا وضع شده اند. «إفعل» یک هیئتی است که فقط برای طلب که انشاء است وضع شده است. دیگر شما با إفعل خبر نمی دهید. اینجا حرف صاحب کفایه مفهوم ندارد که می گوید هیئتها همه برای یک معنا وضع شده اند چه خبری چه انشائی. چون ما اشکال می کنیم می گوئیم این هیئت إفعل فقط برای معنای انشائی وضع شده است.

پس وقتی هیئتها را مطالعه می کنیم می بینیم دو قسم هستند، یک قسم هیئتها مشترکند، اینجا می شود حرف صاحب کفایه را قبول کرد، اما در هیئتهای مختص نمی شود حرف صاحب کفایه را قبول کرد.

دلیل: ما بالوجدان وقتی کلمه إفعل را می شنویم ذهنمان به سمت یک معنای انشائی حرکت می کند و یک معنای انشائی در ذهنمان تداعی می شود در همان خانه اول. و این معنای انشائی خیلی متفاوت است با وقتی که فعلَ را می شنویم که یک جمله خبری است. پس معلوم می شود در همان خانه اول که هنوز نوبت به حال متکلم نرسیده است تفاوت بین إفعل و فعلَ کاملا مشهود است.

تفاوت جوهری بین نسبت در جمله خبریه و انشائیه[۱]:

در جمله خبریه: نسبت یک حقیقتی است که رخ داده است یا میدهد به حسب زمانش، و می خواهیم بواسطه این نسبت از آن خبر بدهیم.

در جمله انشائیه: نسبت یک حقیقتی است که می خواهیم با بیان این جمله انشائیه آن را ایجاد و محقق کنیم.


 در دقیقه ۳۳:۲۸ بیان می شود.

۵

تطبیق: جمله خبریه و جمله انشائیه و وحدت و کثرت نسبتها در آنها

أحدهما : الإرادة الاستعماليّة ، إذ نعرف عن طريق صدور الجملة من المتكلِّم أنّه يريد منّا أن نتصوّر معاني كلماتها.

والآخر : الإرادة الجدّية ، وهي الغرض الأساسيّ الذي من أجله أراد المتكلِّم أن نتصوّر تلك المعاني.

وأحياناً تتجّرد الجملة عن المدلول التصديقيّ الثاني ، وذلك إذا صدرت من المتكلّم في حالة الهزل ، لا في حالة الجدِّ ، وإذا لم يكن يستهدف منها إلاّمجرّد إيجاد تصوّراتٍ في ذهن السامع لمعاني كلماتها ، فلا توجد في هذه الحالة إرادة جدّية ، بل إرادة استعماليّة فقط.

والدلالة التصديقية ليست لغوية ، أي أنّها لا تعبِّر عن علاقةٍ ناشئةٍ عن الوضع بين اللفظ والمدلول التصديقي ؛ لأنّ الوضع إنّما يوجِد علاقةً بين تصوّر اللفظ وتصوّر المعنى ، لا بين اللفظ والمدلول التصديقي ، وإنّما تنشأ الدلالة التصديقية من حال المتكلّم ، فإنّ الانسان إذا كان في حالة وعيٍ وانتباهٍ وجدّيةٍ وقال : «الحقّ منتصر» يدلّ حاله على أنّه لم يقل هذه الجملة ساهياً ولا هازلاً ، وإنّما قالها بإرادةٍ معيّنةٍ واعية.

وهكذا نعرف أنَّا حين نسمع جملةً كجملة «الحقّ منتصر» نتصوّر المعاني اللغوية للمبتدأ والخبر بسبب الوضع الذي أوجد علاقة السببية بين تصوّر اللفظ وتصوّر المعنى ، ونكشف الإرادة الواعية للمتكلّم بسبب حال المتكلّم ، وتصوُّرنا ذلك يمثّل الدلالة التصوّرية ، واكتشافنا هذا يمثّل الدلالة التصديقية ، والمعنى الذي نتصوّره هو المدلول التصوّريّ واللغويّ لِلَّفظ ، والإرادة التي نكتشفها في نفس المتكلّم هي المدلول التصديقيّ والنفسيّ الذي يدلّ عليه حال المتكلّم.

وعلى هذا الأساس نكتشف مصدرين للدلالة :

أحدهما : اللغة بما تشتمل عليها من أوضاع ، وهي مصدر الدلالة التصوّرية.

والآخر : حال المتكلّم ، وهو مصدر الدلالة التصديقية ، أي دلالة اللفظ على مدلوله النفسيّ التصديقي ، فإنّ اللفظ إنّما يكشف عن إرادة المتكلِّم إذا صدر في حال يقظةٍ وانتباهٍ وجدّيّة ، فهذه الحالة هي مصدر الدلالة التصديقية ، ولهذا نجد أنّ اللفظ إذا صدر من المتكلّم في حالة نومٍ أو ذهولٍ لا توجد له دلالة تصديقية ومدلول نفسي.

الجملة الخبرية والجملة الإنشائية :

تقسَّم الجملة عادةً إلى خبريةٍ وإنشائية ، ونحن في حياتنا الاعتيادية نحسُّ بالفرق بينهما ، فأنت حين تتحدّث عن بيعك للكتاب بالأمس وتقول : «بعتُ الكتابَ بدينارٍ» ترى أنّ الجملة تختلف بصورةٍ أساسيةٍ عنها حين تريد أن تعقد الصفقة مع المشتري فعلاً ، فتقول له : «بعتُكَ الكتابَ بدينار».

وبالرغم من أنّ الجملة في كلتا الحالتين تدلّ على نسبةٍ تامةٍ بين البيع والبائع ـ أي بينك وبين البيع ـ يختلف فهمنا للجملة وتصوّرنا للنسبة في الحالة الاولى عن فهمنا للجملة وتصوّرنا للنسبة في الحالة الثانية ، فالمتكلِّم حين يقول في الحالة الاولى : «بعتُ الكتابَ بدينارٍ» يتصوّر النسبة بما هي حقيقة واقعة لا يملك من أمرها فعلاً شيئاً ، إلاّأن يخبر عنها إذا أراد ، وأمّا حين يقول في الحالة الثانية : «بعتُكَ الكتابَ بدينارٍ» فهو يتصوّر النسبة لا بما هي حقيقة واقعة مفروغ عنها ، بل يتصوّرها بوصفها نسبةً يراد تحقيقها.

ونستخلص من ذلك : أنّ الجملة الخبرية موضوعة للنسبة التامة منظوراً إليها بما هي حقيقة واقعة وشيء مفروغ عنه ، والجملة الإنشائية موضوعة للنسبة التامة منظوراً إليها بما هي نسبة يراد تحقيقها.

وهناك من يذهب من العلماء ـ كصاحب الكفاية رحمه‌الله (١) ـ إلى أنّ النسبة التي تدلّ عليها «بعتُ» في حال الإخبار و «بعتُ» في حال الإنشاء واحدة ، ولا يوجد أيّ فرقٍ في مرحلة المدلول التصوّري بين الجملتين ، وإنّما الفرق في مرحلة المدلول التصديقي ؛ لأنّ البائع يقصد بالجملة إبراز اعتبار التمليك بها وإنشاء المعاوضة عن هذا الطريق ، وغير البائع يقصد بالجملة الحكاية عن مضمونها ، فالمدلول التصديقيّ مختلف دون المدلول التصوّري.

ومن الواضح أنّ هذا الكلام إذا تعقّلناه فإنّما يتمّ في الجملة المشتركة بلفظٍ واحدٍ بين الإنشاء والإخبار ، كما في «بعتُ» ، ولا يمكن أن ينطبق على ما يختصّ به الإنشاء أو الإخبار من جمل. فصيغة الأمر ـ مثلاً ـ جملة إنشائية ولا تستعمل للحكاية عن وقوع الحدث ، وإنّما تدلّ على طلب وقوعه ، ولا يمكن القول هنا بأنّ المدلول التصوريّ ل «افعل» نفس المدلول التصوّري للجملة الخبرية ، وأنّ الفرق بينهما في المدلول التصديقي فقط. والدليل على عدم إمكان هذا القول : أنَّا نحسّ بالفرق بين الجملتين حتّى في حالة تجرّدهما عن المدلول التصديقي وسماعهما من لافظٍ لا شعور له.

الدلالات التي يبحث عنها علم الاصول :

نستطيع أن نقسّم العناصر اللغوية من وجهة نظرٍ اصوليةٍ إلى عناصر مشتركةٍ في عملية الاستنباط ، وعناصر خاصّةٍ في تلك العملية.

فالعناصر المشتركة هي : كلّ أداةٍ لغويةٍ تصلح للدخول في ايِّ دليلٍ مهما كان نوع الموضوع الذي يعالجه ذلك الدليل ، ومثاله : صيغة فعل الأمر ، فإنّ بالإمكان

__________________

(١) كفاية الاصول : ٢٧