درس بدایة الحکمة

جلسه ۱۱۹: جلسه صد و نوزدهم

 
۱

خطبه

۲

فصل دهم: احکام متفرقه مربوط به علم حصولی

حکم اول: در علم حصولی یک معلوم بالذات وجود دارد و یک معلوم بالعرض؛

معلوم بالذات یعنی همان صورت و مفهومی که در نزد نفس حاضر است و معلوم واقعی انسان همان است که انسان به همان صورت علم پیدا می‌کند.

معلوم بالعرض ـ یعنی معلوم بالمجاز یعنی مجاز در اسناد است که مجاز عقلی گفته می‌شود ـ که عبارت است از موجود خارج از مدرک و نفس، مثلا صورت میز در ذهن انسان حاضر است و این میز که خارج از نفس انسان است و در خارج وجود دارد، معلوم بالعرض است. و بالمجاز است، چون آنچه که واقعا بر انسان معلوم شده است، صورت شیء است، نه وجود خارجی میز و مثل جری المیزاب است که اولا و بالذات جریان به ماء نسبت داده می‌شود و ثانیا و بالعرض جریان به میزاب نسبت داده می‌شود. اما تناسب بین معلوم بالذات و بالعرض و بالمجاز ـ که تناسب داشتن، وجه صحت مجاز است و الا اگر بلاتناسب باشد، استعمال غلط است نه مجازی ـ این است که با هم اتحاد در ماهیت دارند، یعنی آن صورتی که از شیء در نفس انسان حاضر است، همان ماهیتی را دارد که وجود خارجی بیرون از نفس مدرک دارد، لذا اسناد داده می‌شود معلوم بودن ثانیا و بالعرض به معلوم بالعرض.

حکم دوم: قبلا بیان شد که علم عبارت است از حضور مجرد لمجرد، که سه دلیل برای آن مطرح شد:

الف) قوه در علم وجود ندارد.

ب) علم کلی است.

ج) خواص ماده مثل انقسام پذیری، زمان دار و مکان دار بودن در علم راه ندارد.

و از طرفی هم بیان شد که عالم باید خودش مجرد باشد و نمی‌شود که ماده یا مادی باشد، چون اگر قرار باشد نسبتی با ماده داشته باشد، علم هم مادی می‌شود.

پس اگر علم امری مجرد است، از نظر وجودی اقوی از نفس است و کمال وجودی بیشتر از نفس دارد، به دو دلیل:

۱ـ نفس ذاتا مجرد است اما فعلا مادی است یعنی برای انجام کاری نیازمند به ماده است و لکن علم ذاتا و فعلا مجرد است، پس علم وجوداً در مرتبه اقوایی نسبت به نفس است.

۲ـ علم نفس را از قوه به فعل و از جهل به علم داخل می‌کند، پس نفس در پرتوی علم از نقص جهل، به علم می‌رسد پس معلوم می‌شود که کمال بخش (علم) خود در مرتبه اقوایی از نفس قرار دارد.

حکم سوم: همه علوم حصولی به یک معنا علم حضوری هستند، چون می‌توان به علم حصولی به دو شکل نظر کرد:

۱ـ به حیث حاکویت آن که به این حیث یک صورت است و یک علم حصولی است و صورتی است که به وسیله آن ما منتقل می‌شویم به یک ذو صورتی. پس به حیث حاکویت آن علم حصولی است.

۲ـ به حیث وجودی آن، یعنی با وجود علم حصولی در نفس، صورتی در نفس انسان حضور پیدا می‌کند که به این حیث وجودی آن علم حضوری گفته می‌شود.

اما وجه اینکه به آن علم حصولی گفته می‌شود به خاطر یک توهمی است: که وقتی با اشیاء خارجی مواجه می‌شویم مثل میز، توهم می‌کنیم و گمان می‌کنیم که نفس ما یک صورتی را از این میز انتزاع و جدا می‌کند و به ذهن می‌آورد. لذا فکر می‌کنیم که علم حصولی، علم حضوری است. و لذا با دقت نظر شود به حیث وجودی آن علم حضوری است نه حصولی.

۳

تطبیق

۴

فصل یازدهم: هر موجود مجرد جوهری عاقل است

این فصل و فصل بعدی اختصاص به علم حضوری دارد.

مراد از مجرد در اینجا مجرد جوهری است نه مجرد عرضی، و مراد از عاقل است یعنی مدرک است و مدرک به علم حضوری است. پس عنوان در حقیقت اینچنین است: «هر موجود مجرد جوهری به علم حضوری مدرک است.»

مجرد عرضی مثل صورت‌های مثالی که رنگ و شکل و... دارند، که رنگ برای جسمی هستند و یا مزه‌ای برای چیزی هستند.

علمی که مدرک به علم حضوری است، انحلال پیدا می‌کند به دو علم:

۱ـ علم به خودش.

۲ـ علم به تمام موجودات مجردی که صلاحیت معلوم بودن را دارد.

علم به خودش دارد چون مجرد است و جدا از ماده است و لذا خودش از خودش غایب نیست و حجابی بین خودش و خودش نیست.

علم به سایر مجردات دارد، به این دلیل:

البته ابتدا یک مقدمه بیان می‌شود: برای موجود مجرد هم مقتضی موجود است و هم مانع مفقود است، یعنی در آنها امکان ادراک وجود دارد و مانعی هم از اینکه علم پیدا کنند وجود ندارد.

استدلال: صغری: علم به موجودات مجرد دیگر برای مجرد ممکن است. کبری: هر ممکنی برای مجرد محقق است. نتیجه: علم به موجودات دیگر برای مجرد محقق است.

اثبات کبری: چون فاعل هیچ مانعی از افاضه ندارد و ضمن اینکه قابل هم تمام صلاحیت را دارد. و در موجودات مجرد امکان داشتن مساوی با فعلیت است، بخلاف موجودات غیر مجرد که باید امکان داشته باشد و شرایط دیگر هم محقق باشد تا به فعلیت برسد.

اشکال: حکم الامثال فیما یجوز و فیما لایجوز واحد، اگر قرار است که موجود مجرد هم علم به خودش و هم علم به مجردات دیگر داشته باشد، نفس هم مجرد است و لذا باید هم علم بخودش و هم علم به موجودات مجرد دیگر داشته باشد و حال آنکه علم به موجودات دیگر ندارد ـ گرچه به خودش علم دارد ـ .

جواب: قیاس مع الفارق است و در این تمثیل جامع وجود ندارد، چون عقل ذاتا و فعلا مجرد از ماده است اما نفس ذاتا مجرد است ولی فعلا مجرد نیست و وابسته به ماده است. لذا نمی‌توان حکم مجرد را به نفس هم تسری داد.

نکته دیگر: بیان شد که موجود مجرد جوهری عاقل است، ولی اگر موجود مجرد عرضی باشند، عاقل و مدرک به علم حضوری نیستند، چون عرض خودش یک وجود لغیره دارد و وجود آن قائم به جوهر است، و لذا نمی‌تواند وجودش لنفسه حاضر باشد و وقتی عرض وجود لنفسه ندارد، پس چطور می‌تواند علم حضوری به وجود لنفسه داشته باشد و سالبه به انتفاء موضوع است. بله می‌تواند آن جوهری که محل اوست، مدرک باشد بخلاف این جوهر مجرد عرضی.

۵

تطبیق

والممكن معا ، كالوجود والحياة فهو اعتباري ، وإلا لكان الواجب ذا ماهية تعالى عن ذلك.

وثانيا أن ما كان منها ، محمولا على أزيد من مقولة واحدة ، كالحركة فهو اعتباري ، وإلا كان مجنسا بجنسين فأزيد وهو محال.

وثالثا أن المفاهيم الاعتبارية لا حد لها ، ولا تؤخذ في حد ماهية من الماهيات.

وللاعتباري معان أخر خارجة عن بحثنا ، منها الاعتباري مقابل الأصيل كالماهية مقابل الوجود ، ومنها الاعتباري بمعنى ما ليس له وجود منحاز ، مقابل ما له وجود منحاز ، كالإضافة الموجودة بوجود طرفيها ، مقابل الجوهر الموجود بنفسه (١) ، ومنها ما يوقع ويحمل على الموضوعات ، بنوع من التشبيه والمناسبة ، للحصول على غاية عملية ، كإطلاق الرأس على زيد ، لكون نسبته إلى القوم كنسبة الرأس إلى البدن ، حيث يدبر أمرهم ويصلح شأنهم ، ويشير إلى كل بما يخصه من واجب العمل.

الفصل العاشر

في أحكام متفرقة

منها أن المعلوم بالعلم الحصولي ينقسم ، إلى معلوم بالذات ومعلوم بالعرض ، والمعلوم بالذات هو ، الصورة الحاصلة بنفسها عند العالم ، والمعلوم بالعرض هو ، الأمر الخارجي الذي يحكيه الصورة العلمية ، ويسمى معلوما بالعرض والمجاز ، لاتحاد ما له مع المعلوم بالذات.

__________________

(١) وفي نهاية الحكمة : في نفسه.

ومنها أنه تقدم أن كل معقول فهو مجرد ، كما أن كل عاقل فهو مجرد ، فليعلم أن هذه المفاهيم الظاهرة للقوة العاقلة ، التي تكتسب بحصولها لها الفعلية ، حيث كانت مجردة ، فهي أقوى وجودا من النفس العاقلة ، التي تستكمل بها وآثارها مترتبة عليها ، فهي في الحقيقة موجودات مجردة ، تظهر بوجوداتها الخارجية للنفس العالمة ، فتتحد النفس بها إن كانت صور جواهر ، وبموضوعاتها المتصفة بها إن كانت أعراضا ، لكنا لاتصالنا من طريق أدوات الإدراك بالمواد ، نتوهم أنها نفس الصور القائمة بالمواد ، نزعناها من المواد من دون آثارها ، المترتبة عليها في نشأة المادة ، فصارت وجودات ذهنية للأشياء ، لا يترتب عليها آثارها.

فقد تبين بهذا البيان ، أن العلوم الحصولية في الحقيقة علوم حضورية.

وبان أيضا أن العقول المجردة عن المادة ، لا علم حصوليا عندها ، لانقطاعها عن المادة ذاتا وفعلا.

الفصل الحادي عشر

كل مجرد فهو عاقل

لأن المجرد تام ذاتا لا تعلق له بالقوة ، فذاته التامة حاضرة لذاته موجودة لها ، ولا نعني بالعلم إلا حضور شيء لشيء ، بالمعنى الذي تقدم (١) ، هذا في علمه بنفسه وأما علمه بغيره ، فإن له لتمام ذاته ، إمكان أن يعقل كل ذات تام يمكن أن يعقل ، وما للموجود المجرد بالإمكان فهو له بالفعل ، فهو عاقل بالفعل لكل مجرد تام الوجود ، كما أن كل مجرد فهو معقول بالفعل وعقل بالفعل.

__________________

(١) في الفصل الأول.

فإن قلت مقتضى ما ذكر ، كون النفس الإنسانية عاقلة لكل معقول ، لتجردها وهو خلاف الضرورة.

قلت هو كذلك ، لكن النفس مجردة ذاتا لا فعلا ، فهي لتجردها ذاتا تعقل ذاتها بالفعل ، لكن تعلقها فعلا ، يوجب خروجها من القوة إلى الفعل تدريجا ، بحسب الاستعدادات المختلفة ، فإذا تجردت تجردا تاما ، ولم يشغلها تدبير البدن ، حصلت لها جميع العلوم حصولا بالعقل الإجمالي ، وتصير عقلا مستفادا بالفعل.

وغير خفي أن هذا البرهان ، إنما يجري في الذوات المجردة الجوهرية ، التي وجودها لنفسها ، وأما أعراضها التي وجودها لغيرها ، فلا بل العاقل لها موضوعاتها.

الفصل الثاني عشر

في العلم الحضوري وأنه لا يختص بعلم الشيء بنفسه

قد تقدم أن الجواهر المجردة ، لتمامها وفعليتها حاضرة في نفسها لنفسها ، فهي عالمة بنفسها علما حضوريا ، فهل يختص العلم الحضوري بعلم الشيء بنفسه ، أو يعمه وعلم العلة بمعلولها إذا كانا مجردين ، وبالعكس المشاءون ، على الأول ، والإشراقيون ، على الثاني وهو الحق.

وذلك لأن وجود المعلول كما تقدم (١) ، رابط لوجود العلة قائم به غير مستقل عنه ، فهو إذا كانا مجردين ، حاضر بتمام وجوده عند علته لا حائل بينهما ، فهو بنفس وجوده معلوم لها علما حضوريا.

وكذلك العلة حاضرة بوجودها ، لمعلولها القائم بها المستقل باستقلالها ، إذا كانا مجردين من غير حائل يحول بينهما ، فهي معلومة لمعلولها علما حضوريا ، وهو المطلوب.

__________________

(١) في الفصل الثالث من المرحلة السابعة.