درس بدایة الحکمة

جلسه ۱۱۴: جلسه صد و چهاردهم

 
۱

خطبه

۲

فصل سوم: تقسیم دیگری از علم به کلی و جزئی

قبلا اقسامی برای علم بیان شد، مثلا بیان شد که تقسیم به حصولی و حضوری می‌شود و علم حصولی تقسیم به تصور و تصدیق و تصور هم تقسیم به کلی و جزئی می‌شود. بعد کلی را تعریف کردیم به مفهومی که قابلیت انطباق بر مصادیق کثیر ولو بالفرض دارد و جزئی مفهومی که قابلیت انقسام به مصادیق کثیر را ولو بالفرض ندارد.

در این فصل هم علم به اعتباری تقسیم به کلی و جزئی می‌شود، ولی این کلی و جزئی غیر آنچه که بیان شد، است؛

علم کلی عبارت است از علمی که با تغییر معلوم بالعرض تغییر نمی‌کند و علم جزئی یعنی علمی که با تغییر معلوم بالعرض تغییر می‌کند.

یادآوری: معلوم بالذات عبارت بود از همان صورتی که در نفس حاضر می‌شود و در علم حصولی گرچه علم پیدا می‌کنیم به صورت معلوم بخلاف علم حضوری که نفس معلوم حاضر است؛ پس در علم حصولی اولا و بالذات این صورت معلوم می‌شود و ثانیا و بالعرض علم نسبت به موجود خارجی نسبت داده می‌شود و معلوم خارجی است. پس صورت معلوم بالذات و ذوالصوره معلوم بالعرض است.

علم کلی مثل علم بناء به خانه‌ای که می‌سازد، که بناء قبل از ساخت خانه، نقشه‌ای را در ذهن خود ترسیم می‌کند و این خانه را یا مطابق همان نقشه می‌سازد یا خیر و یا ممکن است مطابق نقشه بسازد ولی به تدریج نکاتی را به آن اضافه یا کم می‌کند؛ ولی در هر صورت علم بناء به همان نقشه اولیه باقی می‌ماند هر چند ممکن است نکات جدیدی به آن اضافه شود.

علم جزئی مثل علم به معلول از راه علت، مثلا علم به ایجاد پدیده‌ای به نام رعد و برق حاصل کردم و بعد هم رعد و برق تمام می‌شود و علم من به رعد و برق هم از بین می‌رود.

اشکال به علم جزئی: تغییر علم یعنی اینکه توان و قوه‌ای در علم وجود دارد که از حالتی به حالت دیگر تبدیل شود و این به این معناست که آن صورت علمی فعلیت من جمیع الجهات نبوده است و قوه‌ای داشته که می‌توانسته به صورت دیگری تبدیل شود و به همین صورت هم تبدیل شده و این نتیجه با آن سخن قبلی که صورت‌های علمی مجرد اند، ناسازگار است.

جواب: تغییر علم با علم به تغییر متفاوت است؛ در علم جزئی علم به تغییر است یعنی در علم جزئی علم به تغییر با تغییر معلوم بالعرض حاصل می‌شود.

۳

تطبیق

۴

فصل چهارم: در انواع تعقل

تعقل سه نوع دارد:

۱ـ تعقل بالقوه یعنی مثلا الان عقل (مراد از عقل نیروی مدرکه است نه علمی که قابلیت انطباق بر کثیرین را دارد) من چیزی را درک نکرده ـ یعنی نه موجوداتی غیر از خودش را درک کرده و نه خودش را درک کرده است ـ لکن نفس توان تعقل را دارد، یعنی می‌تواند در مرحله‌ای از کمال تعقل را داشته باشد. پس در عقل بالقوه هیچ معقولی بالفعل وجود ندارد بلکه فقط این توان را دارد که در مرحله‌ای از تکامل خودش تعقل را داشته باشد.

۲ـ تعقل تفصیلی یا عقل تفصیلی: تصور و تعقل مفهومی که تفصیلا در ذهن و نفس حاضر است مثل علم من به مفهومی به نام حیوان ناطق که تفصیلا تعقل شده است.

۳ـ تعقل اجمالی: نفس به ملکه‌ای دست یابد که به واسطه آن بتواند دسته خاصی از مجهولات را که تناسب با آن ملکه دارند، تبدیل به معلومات کند که این ملکه از راه تحصیل در رشته‌ای خاص، مثلا شخصی در رشته اجتهاد تحصیل می‌کند و به ملکه اجتهاد نائل می‌شود، در این صورت در پاسخ به مسائل فقهی تعقل اجمالی دارد، چون در نفس این شخص ملکه‌ای ایجاد شده که با استمداد از آن ملکه می‌توند مسائل مربوطه را پاسخگو باشد.

۵

تطبیق

۶

فصل پنجم: در مراتب عقل

مراد مراتب عقل نظری و نیروی درک کننده هستند، که چهار مرتبه هستند:

۱ـ عقل هیولانی: مرتبه از عقل نظری که قوه و توان درک معقولات را دارد و لکن هنوز هیچ معقولی در آن تحقق پیدا نکرده و وجه تسمیه آن مثل هیولا یا ماده است که قوه محض بود.

۲ـ عقل بالملکه: نیروی درک کننده علم دارد و معقولاتی را درک کرده است، اما معقولات بدیهی هستند ـ تصور بدیهی مثل سفید برف یا تصدیق بدیهی مثل هر کلی برزگتر از جزء خودش است ـ

۳ـ عقل بالفعل: مرتبه‌ای از عقل که نائل شده است به تعقل و درک معقولات نظری که با استفاده از معقولات بدیهی بدست می‌آورد که البته می‌تواند از همین معقولات نظری، معقولات نظری دیگری بدست آورند.

۴ـ عقل بالمستفاد: که اعلی مراتب عقل است عبارت است از اینکه شخص به وسیله عقل به همه حقایق عالم علوی و سفلی علم پیدا می‌کند، اعم از معقولات بدیهی و نظری به حیث که همه واقعیت‌های خارجی به وجود علمی در وجود این شخص هم وجود دارد.

۷

تطبیق

جهة ما يحاذيه من المثال والعقل.

الفصل الثالث

ينقسم العلم انقساما آخر إلى كلي وجزئي

والمراد بالكلي ما لا يتغير بتغير المعلوم بالعرض ، كصورة البناء التي يتصورها البناء ، في نفسه ليبنى عليها ، فالصورة عنده على حالها قبل البناء ، ومع البناء وبعد البناء وإن خرب وانهدم ، ويسمى علم ما قبل الكثرة ، والعلوم الحاصلة من طريق العلل ، كلية من هذا القبيل دائما ، كعلم المنجم بأن القمر منخسف ، يوم كذا ساعة كذا إلى مدة كذا ، يعود فيه الوضع السماوي ، بحيث يوجب حيلولة الأرض بينه وبين الشمس ، فعلمه ثابت على حاله قبل الخسوف ومعه وبعده.

والمراد بالجزئي ما يتغير بتغير المعلوم بالعرض ، كما إذا علمنا من طريق الإبصار بحركة زيد ، ثم إذا وقف عن الحركة ، تغيرت الصورة العلمية من الحركة إلى السكون ، ويسمى علم ما بعد الكثرة.

فإن قلت التغير لا يكون إلا بقوة سابقة ، وحاملها المادة ولازمه كون العلوم الجزئية مادية لا مجردة.

قلنا العلم بالتغير غير تغير العلم ، والمتغير ثابت في تغيره لا متغير ، وتعلق العلم به أعني حضوره عند العالم ، من حيث ثباته لا تغيره وإلا لم يكن حاضرا ، فلم يكن العلم حضور شيء لشيء هذا خلف.

الفصل الرابع

في أنواع التعقل

ذكروا أن التعقل على ثلاثة أنواع ، أحدها أن يكون العقل بالقوة ، أي لا يكون شيئا من المعقولات بالفعل ، ولا له شيء من المعقولات بالفعل ، لخلو النفس عن عامة المعقولات.

الثاني أن يعقل معقولا ، أو معقولات كثيرة بالفعل ، مميزا لبعضها من بعض مرتبا لها ، وهو العقل التفصيلي.

الثالث أن يعقل معقولات كثيرة عقلا ، بالفعل من غير أن يتميز بعضها من بعض ، وإنما هو عقل بسيط إجمالي فيه كل التفاصيل ، ومثلوا له بما إذا سألك سائل ، عن عدة من المسائل التي لك علم بها ، فحضرك الجواب في الوقت ، فأنت في أول لحظة تأخذ في الجواب ، تعلم بها جميعا علما يقينيا بالفعل ، لكن لا تميز لبعضها من بعض ، ولا تفصيل وإنما يحصل التميز والتفصيل بالجواب ، كان ما عندك منبع تنبع وتجري منه التفاصيل ، ويسمى عقلا إجماليا.

الفصل الخامس

في مراتب العقل

ذكروا أن مراتب العقل أربع ، إحداها كونه بالقوة بالنسبة إلى جميع المعقولات ، ويسمى عقلا

هيولانيا ، لشباهته في خلوه عن المعقولات الهيولى ، في كونها بالقوة بالنسبة إلى جميع الصور ، وثانيتها العقل بالملكة ، وهي المرتبة التي تعقل فيها الأمور البديهية ، من التصورات والتصديقات ، فإن تعلق العلم بالبديهيات ، أقدم من تعلقه بالنظريات.

وثالثتها العقل بالفعل ، وهو تعلقه النظريات بتوسيط البديهيات ، وإن كانت مرتبة بعضها على بعض.

ورابعتها عقله لجيمع ما استفاده ، من المعقولات البديهية والنظرية ، المطابقة لحقائق العالم العلوى والسفلى ، باستحضاره الجميع والتفاته إليها بالفعل ، فيكون عالما علميا مضاهيا للعالم العيني ، ويسمى العقل المستفاد.

الفصل السادس

في مفيض هذه الصور العلمية

أما الصور العقلية الكلية فإن مفيضها ، المخرج للإنسان مثلا من القوة إلى الفعل ، عقل مفارق للمادة ، عنده جميع الصور العقلية الكلية ، وذلك أنك قد عرفت أن هذه الصور ، بما أنها علم مجردة عن المادة ، على أنها كلية تقبل الاشتراك بين كثيرين ، وكل أمر حال في المادة ، واحد شخصي لا يقبل الاشتراك ، فالصورة العقلية مجردة عن المادة ، ففاعلها المفيض لها أمر مجرد عن المادة ، لأن الأمر المادي ضعيف الوجود ، فلا يصدر عنه ما هو أقوى منه وجودا ، على أن فعل المادة مشروط بالوضع الخاص ، ولا وضع للمجرد.

وليس هذا المفيض المجرد هو النفس ، العاقلة لهذه الصور المجردة العلمية ،