درس بدایة الحکمة

جلسه ۱۱۲: جلسه صد و دوازدهم

 
۱

خطبه

۲

فصل دوم: تقسیم علم حصولی به کلی و جزئی

سزاوار بود ایشان ابتدا تصور و تصدیق را معنا می‌کردند و به آن می‌پرداختند، سپس کلی و جزئی بحث می‌شد: چون علم که عبارت است از حصول معلوم عند العالم، این علم إما حضوری و إما حصولی و علم حصولی تقسیم می‌شود به تصور و تصدیق. و تصور یا کلی است یا جزئی.

پس مقسم کلی و جزئی تصور است و در تصدیق کلی و جزئی مطرح نمی‌شود، گرچه ممکن است تصدیق به یک معنای خاص خودش، کلی باشد و آنجایی است که قضیه محصوره است و سور آن کلی است، مثل همه انسان‌ها متفکر اند. که این کلی و جزئی محل بحث ما نیست یا تصدیق جزئی است، یعنی خصوص اذعانی که نفس انسان شکل می‌گیرد مثلا اکنون هوا آفتابی است.

اما بایستی دانسته شود علم حصولی اگر تصور بود، تاره کلی و تاره جزئی است.

تعریف کلی: نظر مشهور: المفهوم ان امتنع فرض صدقه علی کثیرین فجزئی و الا فکلی. که این سخن مناطقه است و فلاسفه هم تاحدی آن را پذیرفته‌اند. توضیح این عبارت: مفهوم از دو حال خارج نیست، یا قابلیت انطباق بر مصادیق کثیر را دارد که مفهوم کلی است یا قابلیت انطباق بر مصادیق کثیر را ندارد که مفهوم جزئی می‌شود مثل هذا الانسان.

ملاک کلی بودن و جزئی بودن در این تعریف قابلیت حکایت گری مفهوم از مصادیق کثیر و عدم قابلیت آن است، که اگر قابلیت حکایت داشته باشد، کلی است و الا مفهوم جزئی است.

اینکه قابلیت انطباق بر کثیرین را دارد، چند صورت دارد: یا اساسا مصداقی در خارج ندارد، که گاه مصداق نداشتن از جهت محال بودن مصداق بر آن است مثل مفهوم کلی شریک الباری، و گاه از جهت محال بودن نیست، مثل دریای جیوه. و یا مصداق در خارج دارد که یا تنها یک مصداق دارد مثل واجب الوجود یا خورشید بر اساس نجوم قدیم و یا مصادیق متعدد دارد مثل انسان.

اما فلاسفه گفته‌اند: اگر ملاک کلیت مفهوم قابلیت انطباق بر کثیرین است، پس همه مفاهیم کلی هستند، چون مفهوم از آن جهت که فهمیده می‌شود صلاحیت حاکویت از مصادیق متعدد دارد. دلیل این سخن این است که اگر گفته می‌شود که هذا الفرد و اشاره به زید باشد، اگر زید در لحظه‌ای معدوم شود و عمرو جای آن باشد، باز هم هذا الفرد صادق است و لذا کلی است.

پس با این حساب این تقسیم مفهوم به کلی و جزئی غلط است، بلکه تقسیم شیء به خودش و غیر خودش است، چون المفهوم لایکون الا کلیا. پس معلوم می‌شد که فلاسفه با این سخن مناطقه به این شکلی که بیان شد، موافق نیستند بلکه به شکل دیگری قائل به مفهوم جزئی هستند:

وقتی این مفهوم کلی به ذهن می‌آید، مثلا هذا الانسان وقتی به ذهن می‌آید، چون ارتباط برقرار کرده با این زید مشخص، لذا به این صورت مفهوم جزئی گفته می‌شود، از جهت ارتباط با این مصداق مشخص خارجی است و به اعتبار همین امر خارجی شریک ناپذیر شده و به اعتبار همین امر خارجی غیرقابل انطباق بر مصادیق متعدد شده است.

مطلب دیگر: اینکه صورت‌های علمی در ذهن ما وجود دارد اعم از کلی و جزئی، حقائق غیرمادی و مجرد هستند، ـ یعنی علم مجرد و غیر مادی است ـ که سه دلیل برای این ادعا بیان می‌شود:

(نکته: انسان عبارت است از بدن به همراه روح یا نفس ناطقه، که این نفس ناطقه دو دسته قوا دارد: ۱ـ قوای محرکه که بدن ما را حرکت می‌دهد ۲ـ قوای مدرکه که کار آن ادراک و فهم است. این قوای مدرکه بشر یا قوه مدرکه احساسی است یا قوه مدرکه خیالی است و یا قوه مدرکه عقلی است ـ و قوه هم را نفرمودند که گویا در زمره عقل قرار داده‌اند ـ

که قوه احساس وقتی است که به وسیله یکی از قوای مدرکه حسی تماس برقرار کنیم با محسوس و آن را احساس کنیم، مثلا دیدن منظره‌ای که قوه مدرکه باصره با منظره مساس دارد که با این محسوس یا مفهوم احساسی می‌گویند ـ البته هیچ گاه با مفهوم کلی مساس برقرار نمی‌کنیم ـ

و تاره مفهوم موجود در ذهن به وسیله خیال اصطیاد می‌شود خیال احضار صور محسوس قبلی را می‌کند، یعنی مثلا قبلا در نفس من ادراکی صورت گرفته و در ذهن بوده و خیال آن صورت را احضار می‌کند و تفاوت خیال با علم احساسی در این است که در صور احساسی باید تماس با محسوس باشد، ولی در خیال اینچنین نیست و احضار می‌شود.

و قوه مدرکه عقل که کار آن ادراک مفاهیم کلی می‌کند، ـ مفاهیم کلی یعنی مفاهیمی که قابل انطباق بر کثیرین هستند ـ البته عقل اصطلاحی است که مشترک لفظی است بین علم و مفهوم قابل انطباق بر مصادیق متعدد و بین قوه مدرکه معانی کلیه.)

حال ادعا این است که همه صور علمی ـ کلی یا جزئی، اصطیاد شده به وسیله حس یا خیال و یا عقل ـ امر مجردی هستند به سه دلیل:

۱ـ قیاس اقترانی شکل اول: صغری: صورت علمیه من جمیع الجهات بالفعل است. کبری: هر بالفعل من جمیع الجهاتی مادی نیست، نتیجه: صورت علمیه مادی نیست.

صغری سخنی بود که در انتهای فصل قبل بیان شد و اثبات شد که صور علمیه هیچ جهت قوه‌ای ندارند، ـ یعنی خروج تدریجی از قوه به فعل ندارند ـ لذا تکامل و رشد و نمو ندارد ـ بله می‌توان صور علمی جدیدی را در کنار صور قبلی احداث و خلق کرد، مثلا یک خط داریم که می‌توان دو پاره خط از همان خط در کنار صورت قبلی درست کنیم ـ

علت کبری این است که چون شأن ماده قبول و پذیرش و توان است و لذا اگر چیزی ماده بود یا با ماده ارتباط داشت، قطعا لااقل ازیک حیثیت بالقوه است و در نتیجه صلاحیت پیدا می‌کند که خروج تدریجی از قوه به فعل داشته باشد و حال آنکه صورت علمیه فعلیت من جمیع الجهات دارد.

۲ـ قیاس اقترانی شکل اول: صغری: صورت علمیه اعم از محسوس متخیله و معقوله کلی است. کبری: هیچ کلی مادی نیست. نتیجه: پس صورت علمیه مادی نیست.

صغری: چون مفهوم هستند و مفهوم هم به حیث حاکویت قابلیت انطباق بر کثرین دارند و لذا کلی هستند.

کبری: چون امور مادی فقط شخص خودشان را نشان می‌دهند و قابلیت انطباق بر غیر را ندارند، پس نمی‌تواند حاکویت یا انطباق بر کثیرین را داشته باشد. پس معلوم می‌شود که صورت علمی مادی نیست.

۳ـ قیاس اقترانی شکل اول: صغری: صورت علمیه فاقد آثار مادی است. کبری: هرچه فاقد آثار مادی است، مجرد است. نتیجه: پس صورت علمیه مجرد است.

صغری که فاقد اثار مادی بیان شده، چون آثار مادی سه مورد اند: ۱ـ قابل قسمت بودن. و هیچ مفهومی قابل تقسیم نیست، چون قسمت از عوارض کم است و صورت علمیه کم ندارد. ـ که این در صور معقول روشن است، اما در صور محسوس و متخیل باید توجه کرد که قابل تقسیم نیستند، بلکه اگر مثلا یک انسانی را تصور کرده و بعد در ذهن آن را نصف می‌کنیم، در حقیقت او را نصف نکرده بلکه دو صورت محسوس ایجاد کرده ام. ـ ولی شیء مادی قابل تقسیم است یا بالذات مثل جدا کردن پارچه سفیدی که سفیدی آن به واسطه خود پارچه تقسیم شدن است گرچه خود سفیدی قابل تقسیم نیست یا بالعرض به واسطه کم. ۲ـ هر امر مادی مکان دارد و حال آنکه صور علمی مکان دار نیستند، چون اگر قرار بود صورت علمی با مکانش به ذهن بیاید، بایستی با همان حجم ذو الصوره به ذهن می‌آمد و در این صورت انطباق کبیر در صغیر رخ می‌داد. ۳ـ زمان دار بودن بخلاف صورت علمی که زمان دار نیستند و لذا فرسوده و کهنه نمی‌شوند.

اشکال: اگر صورت علمی زمان ندارد، پس چرا صورت ذهنی همواره در ذهن انسان محقق نیست، یعنی انسان یک صورت ذهنی را یک زمانی ندارد و بعد در ذهن انسان محقق می‌شود.

جواب: برای نفس ادراک صور علمی، برای آنکه نفس استعداد پیدا کند که با آن صورت علمی ارتباط برقرار کند، نیازمند به زمان است.

۳

تطبیق

فحصول العلم للعالم من خواص العلم ، لكن لا كل حصول كيف كان ، بل حصول أمر بالفعل فعلية محضة ، لا قوة فيه لشيء مطلقا ، فإنا نشاهد بالوجدان ، أن المعلوم من حيث هو معلوم ، لا يقوى على شيء آخر ، ولا يقبل التغير عما هو عليه ، فهو حصول أمر مجرد عن المادة خال من غواشي القوة ، ونسمي ذلك حضورا.

فحضور المعلوم يستدعي كونه أمرا تاما في فعليته ، من غير تعلق بالمادة والقوة ، يوجب نقصه وعدم تمامه ، من حيث كمالاته التي بالقوة.

ومقتضى حضور المعلوم ، أن يكون العالم الذي يحصل له العلم ، أمرا فعليا تام الفعلية ، غير ناقص من جهة التعلق بالقوة ، وهو كون العالم مجردا عن المادة خاليا عن القوة.

فقد بان أن العلم حضور موجود ، مجرد لموجود مجرد ، سواء كان الحاصل عين ما حصل له ، كما في علم الشيء بنفسه أو غيره بوجه ، كما في علم الشيء بالماهيات الخارجة عنه.

وتبين أيضا أولا أن المعلوم ، الذي هو متعلق العلم ، يجب أن يكون أمرا مجردا عن المادة ، وسيجيء (١) معنى تعلق العلم بالأمور المادية.

وثانيا أن العالم الذي يقوم به العلم ، يجب أن يكون مجردا عن المادة أيضا.

الفصل الثاني

ينقسم العلم الحصولي إلى كلي وجزئي

والكلي ما لا يمتنع فرض صدقه على كثيرين ، كالعلم بماهية الإنسان

__________________

(١) في الفصل الثاني.

ويسمى عقلا وتعقلا ، والجزئي ما يمتنع فرض صدقه على كثيرين ، كالعلم بهذا الإنسان ، بنوع من الاتصال بمادته الحاضرة ، ويسمى علما إحساسيا ، وكالعلم بالإنسان الفرد من غير حضور مادته ، ويسمى علما خياليا ، وعد هذين القسمين ممتنع الصدق على كثيرين ، إنما هو من جهة اتصال أدوات الإحساس ، بالمعلوم الخارجي في العلم الإحساسي ، وتوقف العلم الخيالي على العلم الإحساسي ، وإلا فالصورة الذهنية كيفما فرضت ، لا تأبى أن تصدق على كثيرين.

والقسمان جميعا مجردان عن المادة لما تقدم (١) ، من فعلية الصورة العلمية ، في ذاتها وعدم قبولها للتغير.

وأيضا الصورة العلمية كيفما فرضت ، لا تمتنع عن الصدق على كثيرين ، وكل أمر مادي متشخص ، ممتنع الصدق على أزيد من شخص واحد.

وأيضا لو كانت الصورة الحسية أو الخيالية مادية ، منطبعة بنوع من الانطباع في جزء بدني ، لكانت منقسمة بانقسام محلها ، ولكان في مكان وزمان وليس كذلك ، فالعلم لا يقبل القسمة ، ولا يشار إليه إشارة وضعية مكانية ، ولا أنه مقيد بزمان ، لصحة تصورنا الصورة المحسوسة في وقت ، بعد أمد بعيد على ما كانت عليه ، من غير تغير فيها ، ولو كانت مقيدة بالزمان لتغيرت بتقضيه.

وما يتوهم من مقارنة حصول العلم للزمان ، إنما هو مقارنة شرائط حصول الاستعداد له ، لا نفس العلم.

وأما توسط أدوات الحس في حصول الصورة المحسوسة ، وتوقف الصورة الخيالية على ذلك ، فإنما هو لحصول الاستعداد الخاص للنفس ، لتقوى به على تمثيل الصورة العلمية ، وتفصيل القول في علم النفس ، ومما تقدم يظهر أن قولهم ،

__________________

(١) في الفصل السابق.