درس بدایة الحکمة

جلسه ۱۰۹: جلسه صد و نهم

 
۱

خطبه

۲

خلاصه بحث سابق

۳

نکاتی راجع به قدرت

قدرت در موجوداتی است که لااقل حیات دارد، چون اراده و آگاهی در مورد موجود غیر حی معنا ندارد و اگر قدرت معنایی است برآمده از نیروی انجام فعل به همراه اراده و آگاهی، پس لاجرم قدرت در موجودی است که حیوان است و دارای حیات است.

پس با توجه به آنچه که بیان شد می‌توان سه مطلب را استنتاج کرد: 

۱ـ تعریفی است که عده‌ای دیگر درباره قدرت مطرح کرده‌اند: قدرت یعنی ما یصح معه الفعل و الترک. یعنی ما یمکن معه الفعل و الترک. یا به عبارت واضح‌تر قدرت یعنی اگر درجایی محقق باشد، برای آن فاعل این اختیار است که آن کار را انجام بدهد یا انجام ندهد.

اما مصنف نسبت به این تعریف می‌فرماید: این معنا در یک جا صحیح است و در یک جا صحیح نیست، این تعریف برای قدرت در موجوداتی که قدرت آنها علت تامه برای انجام فعل نیست، صحیح است، اما این تعریف برای فاعل‌هایی که قدرت آنها علت تامه برای انجام فعل است، صحیح نیست، چون خداوند متعال هنگامی که اولین موجود را خلق کرده است که مثلا عقل اول است که مجرد تام است، سوال این است که فعل خداوند چنین نیست که ممکن است آن عقل اول را خلق کند، به این معنا که سایر شرایط باید باشد تا خداوند آن را خلق کند و اگر سایر شرایط محیا نباشد، آن موجود محقق نشود، بلکه خداوند علت تامه است نسبت به خلق اولین موجود در عالم هستی و نیازمند به شرایط و اموری نیست، پس اراده الهی بر خلق مساوی با خلق آن شیء است، چون علت تامه است نسبت به خلق شیئ پس یصح معه الفعل و الترک صحیح نیست، بلکه یصح معه الفعل است و لذا این تعریف قدرت منطبق بر این مثال نبود و نتیجه این می‌شود که باید طبق این تعریف گفت خداوند قدرت ندارد، چون فقط به یک طرف می‌تواند میل کند و به طرف ترک نمی‌توند میل کند و خداوند عاجز می‌شود تعالی عن ذلک.

بله در فاعل‌هایی مثل انسان‌ها که علت تامه برای خلق مخلوقشان نیستند، این تعریف صحیح است، چون اگر به همراه قدرت فاعل باقی شرایط مادی و ابزار و الات محیا شد، آن شیء محقق می‌شود و الا محقق نمی‌شود.

حال یک اشکال اساسی با این کلام مطرح می‌شود: در چنین مواردی که علت تامه است، یعنی نیرویی در این فاعل است که این نیرو در انجام خلق همراه شده با میل و اراده لایتخلف الهی و موجب قدرت شده و مخلوق اول به وجود آمده، پس اگر این معلول صدور آن از خداوند ضروری باشد، یعنی باید از علتش صادر شود، پس لازم می‌آید که خداوند در خلق کردن موجب و مجبور باشد و اللازم باطل فالملزوم مثله.

اما پاسخ اشکال این است که قدرت همان تعریفی است که بیان شد: «قدرت یعنی قوه و نیروی انجام فعل به همراه اراده و آگاهی» و جبری در خداوند لازم نمی‌آید، بخاطر این که صغری و ملازمه صحیح نیست، چون آن امری که خداوند را می‌خواهد مجبور کند، از دو حال خارج نیست:

یا همین فعل و اثر باری می‌خواهد خدا را مجبور کند، که این باطل است، چون دور می‌شود، یعنی خداوند این اثری را ایجاد می‌کند که آن اثر مجبور کردن خداست، یعنی اثر متوقف بر فعل خداست و فعل خدا هم متوقف بر آن اثر است.

و اگر یک فاعل دیگری خداوند را مجبور می‌کند بر اینکه مخلوق نخستین را خلق کند، این فرض هم برهان توحید ذاتی باطل است و خداوند یکتا است و فاعل دیگری غیر از او نیست تا او را مجبور کند.

پس نتیجه این شد که صدور خلق اول از خداوند وجوب است، به معنا یجب علیه نیست، بلکه به معنای یجب عنه است، یعنی ضرورت دارد چنین ذاتی از او خلق صدور پیدا کند.

پس قدرت در نظر مصنف عبارت است از «نیروی انجام فعل به همراه اراده و آگاهی»

۴

تطبیق

۵

نکته دوم راجع به قدرت

بعضی قائل شده‌اند که اگر فعلی بخواهد مقدور باشد، باید حادث زمانی و مسبوق به عدم باشد، چون اگر یک شیء حادث زمانی نباشد، یا ممتنع الوجود است یا واجب الوجود.

اگر ممتنع الوجود باشد، پس اساسا تحقق نخواهد پیدا کرد و اگر واجب الوجود باشد، پس از اول محقق بوده و معلول نخواهد بود.

اما این سخن صحیح نیست، به دو جهت:

جهت حلی: قبلا بیان شد که ملاک نیازمندی معلول به علت حدوث آن نیست، بلکه امکان و فقر ذاتی معلول به علت است و اتفاقا هرچقدر شیء قدیمی‌تر باشد، نیازمندی او بیشتر است، چون دامنه امکان او گسترده‌تر است.

جهت نقضی: این کلام نقض به حقیقت زمان می‌شود، چون زمان مخلوق است و امر محققی است، و لذا ممتنع نیست، حال این زمان خودش مسبوق به حدوث زمانی نیست چون لازمه این سخن این است که یک زمانی باشد که در آن زمان، این زمان که حادث شده، نبوده و بعد حادث شده است و لازمه این سخن این است که هم زمان باشد و هم زمان نباشد، پس زمان حدوث زمانی ندارد.

۶

تطبیق

۷

نکته سوم راجع به قدرت

بعضی گفته‌اند که قدرت بر انجام کار هنگامی محقق می‌شود که کار انجام بشود، یعنی رخداد کار مقارن با رخداد قدرت است و در همان ظرفی از زمان که کار محقق می‌شود، قدرت هم محقق می‌شود، مثلا هنگامی انسان قدرت به سخن گفتن دارد که شروع به سخن گفتن کند نه قبل از ان و نه بعد از آن قدرت دارد.

اما از نظر مصنف این سخن باطل است: چون قدرت بیان شد که عبارت است از نیروی انجام کار به همراه اراده و آگاهی اعم از اینکه در حال انجام کار باشد یا قبل از انجام کار باشد.

ثانیا: آن عده‌ای که قدرت را تعریف کردند به «ما یصح معه الفعل و الترک» با این سخن سازگار نیست، چون حین انجام کار فقط یصح معه الفعل صادق است، پس این سخن با تعریفی که بیان کرده‌اید از قدرت ناخوانا است.

۸

تطبیق

وهي علة فاعلة ، تحتاج في تمام عليتها ، ووجوب الفعل بها إلى أمور خارجة ، كحضور المادة القابلة ، وصلاحية أدوات الفعل وغيرها ، تصير باجتماعها علة تامة ، يجب معها الفعل.

ومن هنا يظهر أولا ، عدم استقامة تحديد بعضهم للقدرة بأنها ، ما يصح معه الفعل والترك ، فإن نسبة الفعل والترك إلى الفاعل ، إنما تكون بالصحة والإمكان ، إذا كان جزءا من العلة التامة ، لا يجب الفعل به وحده ، بل به وببقية الأجزاء التي تتم بها العلة التامة ، وأما الفاعل التام الفاعلية ، الذي هو وحدة علة تامة كالواجب تعالى ، فلا معنى لكون نسبة الفعل والترك إليه بالإمكان.

ولا يوجب كون فعله واجبا أن يكون موجبا ، مجبرا على الفعل غير قادر عليه ، إذ هذا الوجوب لاحق بالفعل من قبله ، وهو أثره فلا يضطره إلى الفعل ، ولا أن هناك فاعلا آخر يؤثر فيه ، بجعله مضطرا إلى الفعل.

وثانيا بطلان ما قال به قوم ، إن صحة الفعل ، متوقفة على كونه مسبوقا بالعدم الزماني ، فالفعل الذي لا يسبقه عدم زماني ممتنع ، وهو مبني على القول بأن علة الاحتياج إلى العلة ، هي الحدوث دون الإمكان ، وقد تقدم (١) إبطاله وإثبات أن علة الحاجة إلى العلة ، هو الإمكان دون الحدوث ، على أنه منقوض بنفس الزمان.

وثالثا بطلان قول من قال ، إن القدرة إنما تحدث مع الفعل ، ولا قدرة على فعل قبله ، وفيه أنهم يرون أن القدرة ، هي كون الشيء بحيث يصح منه الفعل والترك ، فلو ترك الفعل زمانا ثم فعل ، صدق عليه قبل الفعل ، أنه يصح منه الفعل والترك وهي القدرة.

__________________

(١) في الفصل الثامن من المرحلة الرابعة.