درس بدایة الحکمة

جلسه ۸۶: جلسه هشتاد و ششم

 
۱

خطبه

۲

خلاصه بحث سابق

۳

قسم هفتم: سبق و تقدم رتبی

سبق و لحوق رتبی عبارت است از سبق و لحوقی که بر اساس چینش و ترتیب بین چند چیز بدست می‌آید، که دو صورت دارد:

۱ـ ترتیب و چینش طبعی و طبیعی است مثل سلسله اجناس و سلسله انواع که چینش آن‌ها طبعی است، یعنی در سرشت سلسله انواع یا سلسله اجناس چنین چینشی را به صورت طبیعی مشاهده می‌شود بطوری که نمی‌توان جای افراد در سلسله را تغییر داد. مثلا نوعی به نام انسان مندرج تحت نوعی به نام حیوان است، که این حیوان مندرج تحت نوعی به نام جسم نامی و آن مندرج تحت نوعی به نام جسم و و جسم هم مندرج تحت یک جنسی به نام جوهر که جوهر جنس الاجناس و جنس عالی است و حیوان جنس سافل و انسان هم نوع سافل یا نوع الانواع است و جسم در این سلسله نوع عالی است و انواع بین نوع سافل و نوع عالی، نوع متوسط است همانطور که اجناس بین جنس سافل و جنس عالی، اجناس متوسط هستند. و این چینش طبیعی است یعنی نمی‌تواند انسان قبل از حیوان قرار گیرد یا تغییری در این سلسله رخ دهد.

اما متقدم و متأخر بودن آن بستگی به جهت شروع دارد: اگر از نوع الانواع شروع کنیم، انسان نوع متقدم نسبت به حیوان می‌شود و حیوان متقدم نسبت به جسم نامی است و جسم نامی متقدم نسبت به جسم است و جسم متقدم نسبت به جوهر است؛ اما اگر از طرف جنس عالی یعنی جوهر شروع کنیم، جوهر متقدم نسبت به جسم می‌شود و جسم متقدم نسبت به جسم نامی می‌شود و جسم نامی متقدم نسبت به حیوان و حیوان هم متقدم می‌شود نسبت به انسان.

۲ـ صورت دیگری از همین سبق و لحوق رتبی در جایی است که سبق و لحوق گرچه بر اساس چیش است، اما چینشی که این چینش طبعی نیست، بلکه قرار دادی است، مثل ترتیب و چینشی که در یک کلاس محقق می‌شود، که مثلا افراد میز اول نزدیک‌تر به تخته است و متقدم نسبت به افراد میز دوم است و افراد میز دوم هم مقدم نسبت به افراد میز سوم و... و اگر مبدأ سنجش دیوار آخر کلاس باشد، افراد میز آخر متقدم نسبت به افراد میز دوم از آخر هستند و... و افراد میز اول کلاس متأخر از همه میزهاست.

۴

تطبیق قسم هفتم

۵

قسم هشتم: سبق و تقدم بالشرف

سبق و لحوق نسبت به صفات کمالیه است، که به واجد صفت کمالی متقدم بالشرف و به فاقد صفت کمالی متأخر بالشرف گفته می‌شود.

و صورت دیگر این است که هر دو واجد صفت کمالی هستند اما یکی دارای صفت کمالی بیشتر است، مثلا اعلم نسبت به عالم تقدم بالشرف دارد یا اتقی نسبت به متقی تقدم بالشرف دارد.

۶

فصل دوم: در ملاک سبق

با توجه به تعریفی که در سبق و لحوق بیان شد، هر سبق و لحوقی مبتنی بر چهار رکن بود: «۱ـ وجود متقدم ۲ـ وجود متأخر ۳ـ مشترک فیه یا جامع یا ملاک سبق یا اشتراک در نسبت داشتن به یک مبدأ ۴ـ اختلاف در جامع و مشترک فیه که مثلا یکی قوی‌تر و دیگری ضعیف‌تر است که به اقوی سابق و به اضعف لاحق گفته می‌شد»

حال بحث این است که ملاک سبق در اقسام سبق چیست؟ یعنی مشترک فیه و آن جامع، ـ یعنی آنچه که سابق و لاحق نسبت به آن امر مشترک سنجیده می‌شوند و بعد یکی اقوی و دیگری اضعف است ـ در سبق و لحوق چیست؟

در جواب گفته می‌شود در هر قسمی مشترک فیه متفاوت است: 

در قسم اول که سبق زمانی بود، مشترک فیه یا جامع عبارت است از انتساب به زمان؛ که یا خود اجزاء زمان یا حوادثی که در زمان رخ می‌دهد،

در قسم دوم که سبق بالطبع بود، ملاک سبق وجود است که وجود علت ناقصه متقدم بر وجود معلول بود.

در قسم سوم که تقدم بالعلیه بود، مشترک فیه وجوب است، که اول علت تامه وجوب پیدا می‌کند بعد معلول وجوب پیدا می‌کند.

در قسم چهارم که سبق بالماهیه بود، ملاک سبق تقرر و تحقق یا تشکیل ماهیت در ظرف ذهن است، یعنی در ظرف ذهن ابتدا اجزاء ماهیت تقرر پیدا می‌کنند، بعد ماهیت محقق می‌شود، یا نسبت به ماهیت و لوازم آن، ابتدا ماهیت در ذهن تقرر پیدا می‌کند، بعد لازمه ماهیت تقرر پیدا می‌کند

در قسم پنجم که سبق بالحقیقه و المجاز بود، ملاک سبق تحقق مطلق است، یعنی تحقق مطلق از حقیقت یا مجاز، که شامل بشود هم جریان در آب را و هم جریان در میزاب را.

در قسم ششم که سبق بالدهر بود، ملاک سبق عینیت داشتن در مرتبه‌ای از مراتب هستی، که آنچه که تقدم دهری دارد در مرتبه‌ای تقرر دارد، غیر از مرتبه‌ای که معلول تقرر دارد

در قسم هفتم که سبق رتبی بود، ملاک سبق ارتباط داشتن با یک مبدأئی که تفاوت ندارد چینش طبیعی باشد یا قرار دادی باشد

در قسم هشتم که سبق بالشرف بود ملاک سبق فضیلت و شرافت است که یکی برخوردار است و دیگری نیست یا یکی بیشتر برخوردار است و دیگری کمتر برخوردار است.

۷

تطبیق

۸

فصل سوم: حدوث و قدم

اصطلاح حدوث و قدم در عرف با اصطلاح فلسفی تناسبی دارد، اما دو معنای متغایر هستند.

معنای عرفی حدوث و قدم: دو امری که هر دو مشترک اند در یک زمان خاص ولی یکی زمان بیشتری داشته باشد (نسبت به زمان گذشته) و یکی زمان کمتری داشته باشد (نسبت به زمان گذشته). مثلا دو بناء با هم سنجیده می‌شود، که یکی مثلا ۱۰۰ سال ساخته شده و دیگری ۱۰۰۰ سال ساخته شده است، که این دو ساختمان در ۱۰۰ سال آخر مشترک اند، ولی این بناء ۹۰۰ سال قبل هم بوده، که این ساختمان دیگری نبوده است که این ساختمان دیگری در این ۹۰۰ سال حادث محسوب می‌شود و آن ساختمان دیگر که در این مدت بوده، قدیم محسوب می‌شود.

پس طبق معنای عرفی حدوث و قدم، حدوث و قدم امر اضافی و نسبی است و چه بسا آن بناء ۱۰۰۰ ساله نسبت به بنای دیگری حادث محسوب شود.

۹

تطبیق

الماهية على لوازمها ، كتقدم الأربعة على الزوجية ، ويقابله اللحوق والتأخر بالماهية والتجوهر.

وتسمى هذه الأقسام الثلاثة ، أعني ما بالطبع وما بالعلية ، وما بالتجوهر سبقا ولحوقا بالذات.

ومنها السبق بالحقيقة ، وهو أن يتلبس السابق بمعنى من المعاني بالذات ، ويتلبس به اللاحق بالعرض ، كتلبس الماء بالجريان حقيقة وبالذات ، وتلبس الميزاب به بالعرض ، ويقابله اللحوق بذاك المعنى ، وهذا القسم مما زاده صدر المتألهين.

ومنها السبق والتقدم بالدهر ، وهو تقدم العلة الموجبة على معلولها ، لكن لا من حيث إيجابها ، لوجود المعلول وإفاضتها له كما في التقدم بالعلية ، بل من حيث انفكاك ، وجودها وانفصاله عن وجود المعلول ، وتقرر عدم المعلول في مرتبة وجودها ، كتقدم نشأة التجرد العقلي على نشأة المادة ، ويقابله اللحوق والتأخر الدهري.

وهذا القسم قد زاده السيد الداماد ، ره ، بناء على ما صوره من الحدوث والقدم الدهريين ، وسيجيء بيانه(١).

ومنها السبق والتقدم بالرتبة ، أعم من أن يكون الترتيب بحسب الطبع ، أو بحسب الوضع والاعتبار ، فالأول كالأجناس والأنواع المترتبة ، فإنك إن ابتدأت آخذا من جنس الأجناس ، كان سابقا متقدما على ما دونه ثم الذي يليه ، وهكذا حتى ينتهي إلى النوع الأخير ، وإن ابتدأت آخذا من النوع الأخير ، كان الأمر في التقدم والتأخر بالعكس.

والثاني كالإمام والمأموم ، فإنك إن اعتبرت المبدأ هو المحراب ، كان الإمام هو السابق على من يليه من المأمومين ، ثم من يليه على من يليه ، وإن

__________________

(١) في الفصل الثالث.

اعتبرت المبدأ هو الباب ، كان أمر السبق واللحوق بالعكس.

ويقابل السبق والتقدم بالرتبة ، اللحوق والتأخر بالرتبة.

ومنها السبق بالشرف وهو السبق في الصفات الكمالية ، كتقدم العالم على الجاهل والشجاع على الجبان.

الفصل الثاني

في ملاك السبق في أقسامه

وهو الأمر المشترك فيه بين المتقدم والمتأخر ، الذي فيه التقدم.

ملاك السبق في السبق الزماني هو النسبة إلى الزمان ، سواء في ذلك نفس الزمان والأمر الزماني ، وفي السبق بالطبع هو النسبة إلى الوجود ، وفي السبق بالعلية هو الوجوب ، وفي السبق بالماهية والتجوهر هو تقرر الماهية ، وفي السبق بالحقيقة هو مطلق التحقق ، الأعم من الحقيقي والمجازي ، وفي السبق الدهري هو الكون بمتن الواقع ، وفي السبق بالرتبة النسبة إلى مبدإ محدود ، كالمحراب أو الباب في الرتبة الحسية ، وكالجنس العالي أو النوع الأخير في الرتبة العقلية ، وفي السبق بالشرف هو الفضل والمزية.

الفصل الثالث

في القدم والحدوث وأقسامهما

كانت العامة تطلق اللفظتين ، القديم والحادث على أمرين ، يشتركان في الانطباق على زمان واحد ، إذا كان زمان وجود أحدهما ، أكثر من

زمان وجود الآخر ، فكان الأكثر زمانا هو القديم ، والأقل زمانا هو الحادث والحديث ، وهما وصفان إضافيان ، أي إن الشيء الواحد ، يكون حادثا بالنسبة إلى شيء ، وقديما بالنسبة إلى آخر ، فكان المحصل من مفهوم الحدوث هو ، مسبوقية الشيء بالعدم في زمان ، ومن مفهوم القدم عدم كونه مسبوقا بذلك.

ثم عمموا مفهومي اللفظين ، بأخذ العدم مطلقا يعم العدم المقابل ، وهو العدم الزماني الذي لا يجامع الوجود ، والعدم المجامع الذي هو عدم الشيء في حد ذاته ، المجامع لوجوده بعد استناده إلى العلة.

فكان مفهوم الحدوث مسبوقية الوجود بالعدم ، ومفهوم القدم عدم مسبوقيته بالعدم ، والمعنيان من الأعراض الذاتية لمطلق الوجود ، فإن الموجود بما هو موجود ، إما مسبوق بالعدم وإما ليس بمسبوق به ، وعند ذلك صح البحث عنهما في الفلسفة.

فمن الحدوث الحدوث الزماني ، وهو مسبوقية وجود الشيء بالعدم الزماني ، كمسبوقية اليوم بالعدم في أمس ، ومسبوقية حوادث اليوم بالعدم في أمس ، ويقابله القدم الزماني ، وهو عدم مسبوقية الشيء بالعدم الزماني ، كمطلق الزمان الذي لا يتقدمه زمان ولا زماني ، وإلا ثبت الزمان من حيث انتفى هذا خلف.

ومن الحدوث الحدوث الذاتي ، وهو مسبوقية وجود الشيء بالعدم في ذاته ، كجميع الموجودات الممكنة ، التي لها الوجود بعلة خارجة من ذاتها ، وليس لها في ماهيتها وحد ذاتها إلا العدم.

فإن قلت الماهية ليس لها في حد ذاتها إلا الإمكان ، ولازمه تساوي نسبتها إلى الوجود والعدم ، وخلو الذات عن الوجود والعدم جميعا ، دون التلبس بالعدم كما قيل.

قلت الماهية وإن كانت في ذاتها ، خالية عن الوجود والعدم ، مفتقرة في