تعریف تسلسل
برای آن یک معنای لغوی بیان کردهاند: اموری به دنبال هم زنجیر وار واقع شوند، خواه حلقههای زنجیر متناهی باشند، یا نامتناهی باشند.
دو معنای اصطلاحی تسلسل:
۱ـ چینش علل و معلولها تا بینهایت، که بینهایت به دو معنا آمده است: بینهایت عرفی و فیزیکی: یعنی تعداد بسیاری که هر چند معدود هستند، لکن از حوصله و توان ما شمارش آن بیرون است، مثل تعداد ستارگان و بینهایت عقلی یا ریاضی: یعنی آنچه که واقعا برای آن پایانی نیست، مثل مجموعه اعداد صحیح. که در مانحن فیه مراد بینهایت عقلی یا ریاضی است.
طبق این معنا تسلسل سه مصداق پیدا میکند:
الف) علتها و معلولهای لاالی النهایه که نقطه آغازین دارند، لکن نقطه پایانی ندارند، مثلا: سلسله بینهایت معلولها که نقطه آغازین دارد ولی پایانی ندارد.
ب) تسلسلی که نقطه پایانی دارد، ولی نقطه آغازین ندارد، مثلا: سلسله بینهایت علتها. مثل الف علت ب است، و ج علت الف است و دال علت ج است و...
ج) مجموعهای از علل و معالیل که نه نقطه آغازین دارد و نه نقطه پایانی دارد.
۲ـ تسلسل عبارت است از چینش علل لا الی النهایه. که شامل تسلسل در ناحیه معلول نخواهد شد، چون در تعریف چینش علل ذکر شد. که این در کتاب ذکر شده است. شرایط تسلسل
سه شرط برای محال بودن تسلسل بیان شده است:
۱ـ هر یک از افراد سلسله بالفعل باشند. که با این شرط سلسله بینهایت اعداد را خارج میکنیم، چون سلسله بینهایت اعداد وجود هر یک از آنها بالفعل نیست، چون وقتی به هر عدد میرسد، قوه این را دارد که بعدی آن هم باشد.
۲ـ تسلسل و ترتب تعاقبی نباشد، یعنی همه افراد مجموعه با هم محقق باشند و بالفعل موجود باشند، پس باید افراد اجتماعی باشند، که با این قید مجموعه حوادث بینهایت زمانی خارج شد، مثلا حادثه زمانی الف که بعد از حادثه زمانی ب و حادثه زمانی ب که بعد از حادثه زمان ج و... رخ میدهد، تسلسل محال نیست. (پس تفاوت این شرط با شرط قبلی در این شد که در شرط قبلی بیان شد که باید وجود دیگری بالفعل باشد، ولی در این شرط وجود بالفعل برای همه افراد تسلسل مطرح شد که افراد همه اجتماع داشته باشند.)
۳ـ بین افراد رابطه علّی و معلولی برقرار باشد. در سلسله علل و معالیل. یعنی ترتب حقیقی برهم داشته باشند.
اثبات استحاله تسلسل
حکم تسلسل: محال است چینش علل و معلول لا الی النهایه باشد، به دو دلیل:
۱ـ برهان وسط و طرف که مبدع آن شیخ الرئیس در الهیات شفا است:
اگر یک مجموعه علی و معلولی محدود فرض شود، مثل الف علت ب و ب علت ج است، که در چنین مجموعه مفروضی هر یک از اجزاء مجموعه یک خاصیت واقعی مستقل از ذهن انسان دارند، مثل الف علت است و معلول نیست، و «ج» معلول است و علت نیست. و «ب» هم علت و هم معلول است. که نام این جزئی که هم علت و هم معلول است، «وسط» میگذاریم که تعداد وسط به تعداد کل مجموعه متغیر است.
برهان این است: اگر سلسله علل و معالیل تا بینهایت باشد، لازم میآید وسط بدون طرف. واللازم باطل فالملزوم مثله.
اثبات صغری: چون فرض همین است که طرف دارد، چون اگر تسلسل در ناحیه علل و معالیل باشد، پس وسطی وجود دارد که نه طرف آغاز دارد و نه طرف پایان ندارد و اگر تسلسل در ناحیه علل باشد، وسطهایی هستند که طرف آغاز ندارند و اگر تسلسل در ناحیه معالیل باشد، وسطهایی هستند که نقطه پایانی ندارند.
اثبات کبری: چون لازم وسط بدون طرف این است که هم وسط باشد و هم نباشد، چون وسط یعنی آنچه که بین طرف است، پس وسط بدون طرف یعنی وسطی که وسط نیست و این تناقض است.
خواص این برهان: اولا شامل همه اقسام تسلسل میشود.
ثانیا: هم شامل علل تامه و هم علل ناقصه میشود. در علت ناقصه: الف به همراه عامل دیگر ب را ایجاد کرده و ب به همراه عامل دیگری ج را ایجاد کرده و...
۲ـ برهان بر اساس مبانی ملاصدرا است و مختص به تسلسل در ناحیه علل است که یعنی به علت العلل منتهی نشود.
و همچنین این برهان مربوط به علل تامه است و شامل علل ناقصه نمیشود.
مقدمه برهان: بر اساس حکمت صدرا معلول وجود مستقل از علت ندارد و تمام وجود او عین نیازمندی به علت است.
قیاس اقترانی: صغری: وجود معلول عین الربط به علت است. کبری: عین الربط به علت بدون علت محقق نمیشود. نتیجه: وجود معلول بدون علت محقق نخواهد شد.
وجه اختصاص این برهان به علت تامه از این جهت است که عین الربط بودن معلول به علت در علت تامه است نه ناقصه.