درس بدایة الحکمة

جلسه ۶۸: جلسه شصت و هشتم

 
۱

خطبه

۲

فصل چهارم: قاعده الواحد

شاید بهتر این بود که احکام علت را بعد از معرفی اقسام علل مطرح می‌شد، ولی فعلا ابتدا قاعده الواحد مطرح شده است:

در قاعده الواحد لایصدر عنه الا الواحد چند مطلب مطرح است:

مطلب اول: مفاد قاعده الواحد

مفاد آن این است که از علت واحد تنها یک معلول واحد می‌تواند صادر شود.

توضیح ذلک نیازمند مباحث زیادی است که چون در بدایه مطرح نشده، در این جا مطرح نمی‌شود و در جلد دوم آموزش فلسفه درس ۳۶ مناسبات علت و معلول مراجعه شود.

مراد از این که علت اگر واحد باشد، تنها یک معلول واحد می‌تواند از آن صادر شود، مراد علت فاعلی است.

علت فاعلی یعنی حیثیت تأثیریه‌ای که به واسطه او وجود تحقق پیدا می‌کند. پس از علت فاعلی واحد تنها یک معلول واحد صادر می‌شود.

علت واحد یعنی علتی که اول متعدد نیست و ثانیا بسیط است، البته مراد بسیط خارجی است یعنی آنچه ماده خارجی و صورت خارجی ندارد. پس از علت فاعلی که متعدد نیست و بسیط است، تنها یک معلول واحد می‌تواند صادر شود.

مراد از معلول واحد، یعنی معلولی که کثیر نیست و دارای جهات متعددی نیست، و یک جهت و کمال فقط در آن است.

پس با توجه به توضیح همه نکات مفاد قاعده اینچنین است: از علت فاعلی که متعدد نیست و بسیط است، تنها معلولی که کثیر نیست و دارای جهات متعدد نیست، می‌تواند صادر شود.

مطلب دوم: دلیل قاعده

قیاس استثنایی اتصالی: اگر از علت واحد معلول‌های متعدد صادر شود، ـ یعنی معلول‌هایی که فاقد یک جهت اشتراک اند ـ لازم می‌آید بین علت و معلول سنخیت ذاتی برقرار نباشد، واللازم باطل، فالملزوم مثله.

اثبات صغری: برای اثبات آن یک مفهوم به نام سنخیت ذاتی توضیح داده شود: یعنی علت فاعلی باید واجد کمالی که به معلول افاضه می‌کند، باشد؛ آن هم در مرتبه اکمل و اقوی. با توجه به این توضیح صغری اثبات شده است، چون در ملازمه گفته شد که اگر از علت واحد معلول‌های متعدد صادر شود، یعنی معلول‌ها دارای کمالات متعدد باشند و علت یک کمال داشته باشد، بدیهی است که همه کمالاتی که در معلول هست، در علت نخواهد بود، در این صورت سنخیت ذاتی بین آنها برقرار نیست.

اثبات کبری (وجود سنخیت ذاتی بین علت و معلول): چون محال است فاقد شیء معطی شیء باشد و بدیهی است.

مطلب سوم: نتایج مترتب بر قاعده:

۱ـ اگر در جایی معلولی واجد جهات کثیره‌ای بود، به برهان إن ـ سیر از معلول به علت ـ کشف می‌کنیم که علت هم دارای همان جهات متعدد است، چون اگر معلول دارای جهت کثیر است، پس علت هم دارای همان جهات کثیر است.

۲ـ هیچ گاه علل کثیر بما هی کثیر بر معلول واحد بما هی واحد وارد نمی‌شوند، چون اگر قرار است علت اول همان اثری را ایجاد کند که علت دوم و سوم بخواهد آن را ایجاد کند، تحصیل حاصل است.

۳

تطبیق

۴

فصل پنجم: استحاله دور و تسلسل

دور: توقف الشیء علی نفسه، یعنی چیزی خودش، خودش را ایجاد کند، و محال است، به دلیل قیاس زیر:

دور توقف الشیء علی نفسه، و توقف الشیء علی نفسه مسلتزم تقدم الشیء علی نفسه است. پس دور مستلزم تقدم الشیء علی نفسه است.

صغری: دور مستلزم تقدم الشیء علی نفسه است. کبری: هر مسلتزم تقدم الشیء علی نفسه موجب تناقض است. پس دور موجب تناقض است.

دور دو شکل است»

۱ـ دور مصرح: دور بلاواسطه است، الف متوقف بر ب است و ب متوقف بر الف است.

۲ـ دور مضمر: دور مع الواسطه، که الف ب را ایجاد کند و ب ج را ایجاد کند و ج الف را ایجاد کند. و تفاوتی در تعداد واسطه نیست.

۵

تطبیق

فترجيح العلة لوجوده وإفاضتها له في ذلك الزمان ، ولو كانت العلة موجودة في زمان آخر ، معدومة في زمان وجود المعلول ، والإفاضة قائمة بوجودها ، كانت مفيضة للمعلول وهي معدومة هذا محال (١).

برهان آخر :

، حاجة الماهية المعلولة إلى العلة ، ليست إلا حاجة وجودها إلى العلة ، وليست الحاجة خارجة من وجودها ، بمعنى أن يكون هناك وجود وحاجة ، بل هي مستقرة في حد ذات وجودها ، فوجودها عين الحاجة والارتباط ، فهو وجود رابط بالنسبة إلى علته ، لا استقلال له دونها وهي مقومة له ، وما كان هذا شأنه استحال أن يوجد إلا متقوما بعلته ، معتمدا عليها ، فعند وجود المعلول يجب وجود علته وهو المطلوب.

الفصل الرابع

[قاعدة الواحد]

الواحد لا يصدر عنه إلا الواحد وذلك ، أن من الواجب أن يكون بين العلة ومعلولها ، سنخية ذاتية ليست بين الواحد منهما وغير الآخر ، وإلا جاز كون كل شيء علة لكل شيء ، وكل شيء معلولا لكل شيء ، ففي العلة جهة مسانخة لمعلولها ، هي المخصصة لصدوره عنها ، فلو صدرت عن العلة الواحدة ، وهي

__________________

(١) الفرق بين هذه المسألة ومسألة : أنّ الشئ ما لم يجب لم يوجد ، أنّ المراد بالوجوب ههنا ، الوجوب بالقياس إلى الغير ، وفي تلك المسألة ، الوجوب بالغير. منه دام ظله.

التي ليست لها في ذاتها إلا جهة واحدة ، معاليل كثيرة بما هي كثيرة متباينة ، غير راجعة إلى جهة واحدة بوجه من الوجوه ، لزمه تقرر جهات كثيرة في ذاتها وهي ذات جهة واحدة ، وهذا محال.

ويتبين بذلك ، أن ما يصدر عنه الكثير من حيث هو كثير ، فإن في ذاته جهة كثرة ، ويتبين أيضا أن العلل الكثيرة ، لا تتوارد على معلول واحد.

الفصل الخامس

في استحالة الدور والتسلسل في العلل

أما استحالة الدور وهو توقف وجود الشيء ، على ما يتوقف عليه وجوده ، إما بلا واسطة وهو الدور المصرح ، وإما بواسطة أو أكثر وهو الدور المضمر ، فلأنه يستلزم توقف وجود الشيء على نفسه ، ولازمه تقدم الشيء على نفسه بالوجود ، لتقدم وجود العلة على وجود المعلول بالضرورة.

وأما استحالة التسلسل ، وهو ترتب العلل لا إلى نهاية ، فمن أسد البراهين عليها ، ما أقامه الشيخ ، في إلهيات الشفاء ، ومحصله أنا إذا فرضنا معلولا وعلته ، وعلة علته وأخذنا هذه الجملة ، وجدنا كلا من الثلاثة ذا حكم ضروري يختص به ، فالمعلول المفروض معلول فقط ، وعلته علة لما بعدها معلولة لما قبلها ، وعلة العلة علة فقط غير معلولة ، فكان ما هو معلول فقط طرفا وما هو علة فقط طرفا آخر ، وكان ما هو علة ومعلول معا وسطا بين طرفين ، ثم إذا فرضنا الجملة أربعة مترتبة ، كان للطرفين ما تقدم من حكم الطرفين ، وكان الاثنان الواقعان ، بين الطرفين مشتركين في حكم الوسط ، وهو أن لهما العلية والمعلولية معا ، بالتوسط بين طرفين ، ثم كلما زدنا في عدد الجملة إلى ما لانهاية له ، كان الأمر جاريا على مجرى واحد ، وكان مجموع ما بين