درس بدایة الحکمة

جلسه ۷۰: جلسه هفتاد

 
۱

خطبه

۲

فصل ششم: علت فاعلی و اقسام آن

علت یا علت داخی است که نام دیگر آن علت قوام است، که با حقیقت معلول همراه است و یا علت خارجی است.

علت داخلی به دو دسته تقسیم می‌شدند: علت مادی و علت صوری و علت خارجی هم به دو قسم تقسیم می‌شدند: علت فاعلی و علت غائی. که اولین بار ارسطو این تقسیم را ارائه کرده است.

کلام در علت فاعلی است.

دو اصطلاح در علت فاعلی داریم: 

۱ـ در علوم طبیعی علت فاعلی بیشتر به این معنا به کار می‌رود: ایجاد کننده اثر در حرکت اجسام به سمت دگرگونی‌های خودشان. مثلا بناء عامل حرکت می‌شود که یک دگرگونی در آجر ایجاد می‌شود به این معنا که آجر روی آن سیمان و... قرار گیرد و باعث شود چسبندگی بین آنها اتفاق افتد. یا مثلا آتشی را که در مجاورت آب قرار می‌دهیم و باعث گرم شدن آب می‌شود که می‌گویند این شخص باعث گرم شدن آب گردید.

۲ـ علت فاعلی یعنی علت هستی بخش به وجود معلول است و آن را محقق می‌کند. که بحث در این اصطلاح است.

اقسام علت فاعلی

تقسیم اول: تقسیم علت فاعلی به هفت قسم:

۱ـ فاعل بالجبر ۲ـ فاعل بالرضا ۳ـ فاعل بالعنایه ۴ـ فاعل بالقصد ۵ـ فاعل بالتجلی ۶ـ فاعل بالطبع ۷ـ فاعل بالقسر.

تقسیم دوم: تقسیم علت فاعلی به فاعل بالتسخیر و فاعل لابالتسخیر.

در تقسیم اول گفته می‌شود: علت فاعلی که وجود به معلول می‌بخشد از دو حال خارج نیست: 

یا علم به فعل خودش دارد یا علم به فعل خودش ندارد،

صورت اول به دو قسم تقسیم می‌شود: یا با اراده انجام می‌دهد یا بدون اراده انجام می‌دهد. که صورت دوم فاعل بالجبر است، مثلا کسی انسان مختاری را مجبور کند، فاعل بالجبر می‌شود.

صورت اول به دو قسم تقسیم می‌شود: یا آگاهی او به کارش عین کارش است، یعنی کار و علم در یک مرتبه قرار گرفتند و این طور نیست که در ظرفی از زمان علم به کار پیدا کند و سپس کار را انجام دهد، که فاعل بالرضا گفته می‌شود، مثل ایجاد صور در نفس انسان، که این طور نیست که اول علم تحقق پیدا کند و بعد صور نفسانی تحقق پیدا کند. یا علت فاعلی علم به کارش دارد، و کارش را با اراده خودش انجام می‌دهد، ولی آگاهی او عین کارش نیست، یعنی پیش از انجام کار علم به کار پیدا می‌کند و در مرتبه نخست علم به کار پیدا می‌کند و در مرتبه بعدی کار را انجام می‌دهد که این دو صورت دارد:

یا ابتدا انگیزه و داعی در او ایجاد شود و بعد فعل را انجام می‌دهد و الا بدون انگیزه انجام نمی‌دهد، که به آن فاعل بالقصد می‌گویند مثل همه افعال اختیاری که ما انجام می‌دهیم، مثلا درس می‌خوانیم که با اراده درس می‌خوانیم و این طور نیست که علم به درس خواندن عین درس خواندن باشد، که گاهی برای اتفاق آن باید یک انگیزه‌ای هم ضمیمه شود مثلا امنیت و رفاه پیدا کند. یا فاعل علم به کارش دارد و کارش را با اراده انجام می‌دهد و کار او عین علمش نیست ولی نیاز به انگیزه‌ای زائد بر ذات نیست، که این دو صورت پیدا می‌کند:

یا آن علمی که به کارش دارد زائد بر ذاتش است، که به آن فاعل بالعنایه می‌گویند ولی اگر علم زائد بر ذات نبود، به آن فاعل بالتجلی می‌گویند که برخی مثال زده‌اند به ذات خداوند در انجام کارهایش. یا علت فاعلی جاهل به کارش است، مثلا نفس انسان بعضی از کار‌ها را انجام می‌دهد ولی علم به آن ندارد مثل هضم غذا در بدن که توسط نفس است. یا پمپ کردن خون توسط نفس که به واسطه قلب انجام می‌دهد. که این صورت که علت فاعلی علم به کارش ندارد دو صورت دارد:

یا کار او ملائم با طبع و سرشت اوست، مثل هضم غذا توسط نفس به واسطه معده مطابق با طبع اوست، که فاعل بالطبع می‌گویند و لی اگر ملائم با طبع نباشد، فاعل بالقسر است. یا مثل سقوط جسم به پایین که فاعل بالطبع است، که فاعل بالقسر مثل حرکت جسم از پایین با بالا مثل فواره.

تقسیم بندی دیگر برای علت فاعلی: علت فاعلی بالتسخیر و علت فاعلی لابالتسخیر

علت فاعلی بالتسخیر: علت فاعلی که خودش یک علتی دارد و آن علت چون این علت را ایجاد کرده، فعل این فاعل را هم به واسطه ایجاد این فاعل ایجاد کرده است، مثل همه علل مادی که فاعل بالتسخیر، مثلا خداوند آتش را ایجاد می‌کند و آتش هم علت ایجاد حرارت است، پس فاعلیت آتش نسبت به حرارت فاعل بالتسخیر است.

فاعل لابالتسخیر: علت فاعلی که علت دیگری نباشد که به تبع فعل این فاعل مخلوق آن فاعل باشد.

که این تقسیم دوم بر همه آن هفت قسم ساری و جاری است، مثلا فاعل بالجبر یا بالتسخیر است یا لابالتسخیر است و همین طور اقسام دیگر غیر از فاعل بالعنایه.

۳

تطبیق

الطرفين ، وهي العدة التي كل واحد من آحادها ، علة ومعلول معا وسطا له حكمه.

فلو فرضنا سلسلة من العلل مترتبة إلى غير النهاية ، كان ما وراء المعلول الأخير من الجملة غير المتناهية ، وسطا لا طرف له وهو محال.

وهذا البرهان يجري ، في كل سلسلة مترتبة من العلل ، التي لا تفارق وجودها وجود المعلول ، سواء كانت تامة أو ناقصة دون العلل المعدة.

ويدل على وجوب تناهي العلل التامة خاصة ، ما تقدم (١) أن وجود المعلول ، وجود رابط بالنسبة إلى علته ، فإنه لو ترتبت العلية والمعلولية ، في سلسلة غير متناهية ، من غير أن تنتهي إلى علة غير معلولة ، كانت وجودات رابطة متحققة من غير وجود نفسي ، مستقل تقوم به وهو محال.

ولهم على استحالة التسلسل حجج أخرى ، مذكورة في المطولات.

الفصل السادس

[العلة الفاعلية وأقسامها]

العلة الفاعلية وهي ، التي تفيض وجود المعلول وتفعله على أقسام ، وقد ذكروا في وجه ضبطها ، أن الفاعل إما أن يكون له علم بفعله أو لا ، والثاني إما أن يلائم فعله طبعه وهو الفاعل بالطبع ، أو لا يلائم وهو الفاعل بالقسر ، والأول وهو الذي له علم بفعله ، إن لم يكن فعله بإرادته فهو الفاعل بالجبر ، وإن كان بها فإما أن يكون علمه بفعله ، في مرتبة فعله بل عين فعله ، وهو الفاعل بالرضا ، وإما أن يكون علمه بفعله قبل فعله ،

__________________

(١) في الفصل الثالث.

وحينئذ إما أن يكون علمه مقرونا بداع زائد ، وهو الفاعل بالقصد ، وإما أن لا يكون علمه مقرونا بداع زائد ، بل يكون نفس العلم فعليا منشأ لصدور المعلول ، وحينئذ فإما أن يكون علمه زائدا على ذاته ، وهو الفاعل بالعناية ، أو غير زائد على ذاته وهو الفاعل بالتجلي ، والفاعل في ما تقدم إذا نسب إلى فعله ، من جهة أنه وفعله فعل لفاعل آخر ، كان فاعلا بالتسخير.

فللفاعل أقسام ثمانية ، أحدها الفاعل بالطبع وهو الذي لا علم له بفعله ، مع كون الفعل ملائما لطبعه ، كالنفس في مرتبة القوى البدنية الطبيعية ، تفعل أفعالها بالطبع.

الثاني الفاعل بالقسر ، وهو الذي لا علم له بفعله ولا فعله ملائم لطبعه ، كالنفس في مرتبة القوى عند المرض ، فإن الأفعال تنحرف فيه عن مجرى الصحة لعوامل قاسرة.

الثالث الفاعل بالجبر وهو ما له علم بفعله ، وليس بإرادته كالإنسان يكره على فعل ما لا يريده.

الرابع الفاعل بالرضا وهو الذي له إرادة ، وعلمه التفصيلي بالفعل عين الفعل ، وليس له قبل الفعل إلا علم إجمالي به بعلمه بذاته ، كالإنسان يفعل الصور الخيالية وعلمه التفصيلي بها عينها ، وله قبلها علم إجمالي بها بعلمه بذاته ، وكفاعلية الواجب للأشياء عند الإشراقيين.

الخامس الفاعل بالقصد ، وهو الذي له إرادة وعلم بفعله قبل الفعل ، بداع زائد كالإنسان في أفعاله الاختيارية.

السادس الفاعل بالعناية ، وهو الذي له إرادة وعلم ، سابق على الفعل زائد على ذات الفاعل ، نفس الصورة العلمية منشأ لصدور الفعل ، من غير داع زائد ، كالإنسان الواقع على جذع عال ، فإنه بمجرد توهم السقوط يسقط على الأرض ، وكالواجب في إيجاده على قول المشائين.

السابع الفاعل بالتجلي وهو الذي يفعل الفعل ، وله علم سابق

تفصيلي به هو عين علمه الإجمالي بذاته ، كالنفس الإنسانية المجردة ، فإنها لما كانت الصورة الأخيرة لنوعها ، كانت على بساطتها هي المبدأ ، لجميع كمالاتها وآثارها الواجدة لها في ذاتها ، وعلمها الحضوري بذاتها علم بتفاصيل كمالاتها ، وإن لم يتميز بعضها من بعض ، وكالواجب تعالى بناء على ما سيجيء (١) ، من أن له تعالى علما إجماليا ، في عين الكشف التفصيلي.

الثامن الفاعل بالتسخير ، وهو الفاعل إذا نسب إليه فعله ، من جهة أن لنفس الفاعل فاعلا آخر ، إليه يستند هو وفعله فهو فاعل مسخر في فعله ، كالقوى الطبيعية والنباتية والحيوانية ، المسخرة في أفعالها للنفس الإنسانية ، وكالفواعل الكونية المسخرة للواجب ، تعالى في أفعالها.

وفي كون الفاعل بالجبر والفاعل بالعناية ، مباينين للفاعل بالقصد مباينة نوعية ، على ما يقتضيه التقسيم كلام.

الفصل السابع

في العلة الغائية

وهي الكمال الأخير الذي يتوجه إليه الفاعل في فعله.

فإن كان لعلم الفاعل دخل في فاعليته ، كانت الغاية مرادة للفاعل في فعله ، وإن شئت فقل كان الفعل مرادا له لأجلها ، ولهذا قيل إن الغاية متقدمة ، على الفعل تصورا ومتأخرة عنه وجودا.

وإن لم يكن للعلم دخل في فاعلية الفاعل ، كانت الغاية ما ينتهي إليه الفعل ، وذلك أن لكمال الشيء نسبة ثابتة إليه ، فهو مقتض لكماله ، ومنعه

__________________

(١) في الفصل الخامس من المرحلة الثانية عشرة.