علت یا علت داخی است که نام دیگر آن علت قوام است، که با حقیقت معلول همراه است و یا علت خارجی است.
علت داخلی به دو دسته تقسیم میشدند: علت مادی و علت صوری و علت خارجی هم به دو قسم تقسیم میشدند: علت فاعلی و علت غائی. که اولین بار ارسطو این تقسیم را ارائه کرده است.
کلام در علت فاعلی است.
دو اصطلاح در علت فاعلی داریم:
۱ـ در علوم طبیعی علت فاعلی بیشتر به این معنا به کار میرود: ایجاد کننده اثر در حرکت اجسام به سمت دگرگونیهای خودشان. مثلا بناء عامل حرکت میشود که یک دگرگونی در آجر ایجاد میشود به این معنا که آجر روی آن سیمان و... قرار گیرد و باعث شود چسبندگی بین آنها اتفاق افتد. یا مثلا آتشی را که در مجاورت آب قرار میدهیم و باعث گرم شدن آب میشود که میگویند این شخص باعث گرم شدن آب گردید.
۲ـ علت فاعلی یعنی علت هستی بخش به وجود معلول است و آن را محقق میکند. که بحث در این اصطلاح است.
اقسام علت فاعلی
تقسیم اول: تقسیم علت فاعلی به هفت قسم:
۱ـ فاعل بالجبر ۲ـ فاعل بالرضا ۳ـ فاعل بالعنایه ۴ـ فاعل بالقصد ۵ـ فاعل بالتجلی ۶ـ فاعل بالطبع ۷ـ فاعل بالقسر.
تقسیم دوم: تقسیم علت فاعلی به فاعل بالتسخیر و فاعل لابالتسخیر.
در تقسیم اول گفته میشود: علت فاعلی که وجود به معلول میبخشد از دو حال خارج نیست:
یا علم به فعل خودش دارد یا علم به فعل خودش ندارد،
صورت اول به دو قسم تقسیم میشود: یا با اراده انجام میدهد یا بدون اراده انجام میدهد. که صورت دوم فاعل بالجبر است، مثلا کسی انسان مختاری را مجبور کند، فاعل بالجبر میشود.
صورت اول به دو قسم تقسیم میشود: یا آگاهی او به کارش عین کارش است، یعنی کار و علم در یک مرتبه قرار گرفتند و این طور نیست که در ظرفی از زمان علم به کار پیدا کند و سپس کار را انجام دهد، که فاعل بالرضا گفته میشود، مثل ایجاد صور در نفس انسان، که این طور نیست که اول علم تحقق پیدا کند و بعد صور نفسانی تحقق پیدا کند. یا علت فاعلی علم به کارش دارد، و کارش را با اراده خودش انجام میدهد، ولی آگاهی او عین کارش نیست، یعنی پیش از انجام کار علم به کار پیدا میکند و در مرتبه نخست علم به کار پیدا میکند و در مرتبه بعدی کار را انجام میدهد که این دو صورت دارد:
یا ابتدا انگیزه و داعی در او ایجاد شود و بعد فعل را انجام میدهد و الا بدون انگیزه انجام نمیدهد، که به آن فاعل بالقصد میگویند مثل همه افعال اختیاری که ما انجام میدهیم، مثلا درس میخوانیم که با اراده درس میخوانیم و این طور نیست که علم به درس خواندن عین درس خواندن باشد، که گاهی برای اتفاق آن باید یک انگیزهای هم ضمیمه شود مثلا امنیت و رفاه پیدا کند. یا فاعل علم به کارش دارد و کارش را با اراده انجام میدهد و کار او عین علمش نیست ولی نیاز به انگیزهای زائد بر ذات نیست، که این دو صورت پیدا میکند:
یا آن علمی که به کارش دارد زائد بر ذاتش است، که به آن فاعل بالعنایه میگویند ولی اگر علم زائد بر ذات نبود، به آن فاعل بالتجلی میگویند که برخی مثال زدهاند به ذات خداوند در انجام کارهایش. یا علت فاعلی جاهل به کارش است، مثلا نفس انسان بعضی از کارها را انجام میدهد ولی علم به آن ندارد مثل هضم غذا در بدن که توسط نفس است. یا پمپ کردن خون توسط نفس که به واسطه قلب انجام میدهد. که این صورت که علت فاعلی علم به کارش ندارد دو صورت دارد:
یا کار او ملائم با طبع و سرشت اوست، مثل هضم غذا توسط نفس به واسطه معده مطابق با طبع اوست، که فاعل بالطبع میگویند و لی اگر ملائم با طبع نباشد، فاعل بالقسر است. یا مثل سقوط جسم به پایین که فاعل بالطبع است، که فاعل بالقسر مثل حرکت جسم از پایین با بالا مثل فواره.
تقسیم بندی دیگر برای علت فاعلی: علت فاعلی بالتسخیر و علت فاعلی لابالتسخیر
علت فاعلی بالتسخیر: علت فاعلی که خودش یک علتی دارد و آن علت چون این علت را ایجاد کرده، فعل این فاعل را هم به واسطه ایجاد این فاعل ایجاد کرده است، مثل همه علل مادی که فاعل بالتسخیر، مثلا خداوند آتش را ایجاد میکند و آتش هم علت ایجاد حرارت است، پس فاعلیت آتش نسبت به حرارت فاعل بالتسخیر است.
فاعل لابالتسخیر: علت فاعلی که علت دیگری نباشد که به تبع فعل این فاعل مخلوق آن فاعل باشد.
که این تقسیم دوم بر همه آن هفت قسم ساری و جاری است، مثلا فاعل بالجبر یا بالتسخیر است یا لابالتسخیر است و همین طور اقسام دیگر غیر از فاعل بالعنایه.