درس بدایة الحکمة

جلسه ۴۹: جلسه چهل و نهم

 
۱

خطبه

۲

خلاصه جلسه سابق

تعریف فصل منطقی یا همان مشهوری

۳

فصل حقیقی یا اشتقاقی

فصل حقیقی: ممیز ذاتی و مقوم نوع است.

(از این قسمت به بعد در تطبیق توضیح داده شده است:)

وجه تسمیه فصل اشتقاقی از این جهت است که ریشه است برای فصل منطقی، به عبارت دیگر: مناطقه برای اخذ فصل مشهوری، آن را از فصل حقیقی می‌گیرند، لذا به فصل حقیقی فصل اشتقاقی می‌گویند یعنی ریشه است برای فصل منطقی و مشهوری.

مثال فصل حقیقی: انسان دارای روح و نفس ناطقه است و تفاوت این با ناطق که مناطقه به عنوان فصل منطقی می‌گفتند در این است فصل منطقی ناطق به دو معنا می‌تواند باشد:

یا مراد از ناطق متکلم است که می‌تواند در خارج صحبت کند که کیف مسموع است، چون تکلم مرکب از اصوات و حروف است. و یا مراد از ناطق یعنی من له قوه التفکر، یا به عبارت دیگر آنچه که به وسیله آن می‌توان ادراک کرد و علم حاصل کرد به معانی کلیه. و علم هم مندرج تحت مقوله کیف است، البته کیف نفسانی.

پس اگر نفس ناطقه را فصل حقیقی بدانیم، آن تکلم و علم خواصی از روح ناطق می‌شوند و این روح ناطق یک امر جوهری است، عرض نیست.

۴

تطبیق

۵

احکام فصل حقیقی

احکام فصل حقیقی:

۱ـ بایستی بدانیم که یک نوع می‌تواند چند فصل داشته باشد البته فصل‌های متعددی در طول هم ـ که قبلا هم بیان شد ـ مثلا انسان که حیوان ذانفس ناطقه است، پس همه فصل‌های قبلی هم در آن وجود دارد، چون وقتی حیوان گفته می‌شود، یعنی جوهر ذو ابعاد ثلاثه نام حساس متحرک بالاراده است، پس همه اجناس و فصولی که مربوط به حیوان است، و هم اجناس و فصولی که مربوط به جسم نامی و همه اجناس و فصولی که مربوط به جسم است، را داراست.

۲ـ نوعیت انسان به فصل اخیر است، که غیر از فرس و ابل می‌شود، و این فصل حقیقی است. حال اگر مثلا تغییراتی در جنس انسان صورت گیرد، هیچ تغییری در نوع انسانی به وجود نمی‌آید، چون نوعیت نوع به فصل اخیر بوده است، ـ پس انسانیت اگر فصل حقیقی اخیر او باشد، تبدلاتی که مربوط به فصل اخیر او نیست، در حقیقت انسانی او هیچ تأثیری ندارد مثل بزرگ شدن، چاق شدن و... ـ

۳ـ اگر اجناس فصل اخیر بتمامه عوض شود، و فقط صورت و نفس ناطقه باقی بماند، انسانیت انسان باقی است، لذا با مرگ هم انسانیت انسان از بین نمی‌رود و نهایتا این فصل اخیر مفارقت ایجاد کرده است از نفس ناطقه از آن جنس.

۴ـ هیچ فصلی مرکب نیست، و مندرج تحت هیچ جنسی نیست، ـ نه جنس قریب و نه جنس بعید ـ به دلیل یک قیاس استثنانی اتصالی:

اگر فصل مندرج تحت جنسی باشد، تسلسل لازم می‌آید، و اللازم باطل، فالملزوم مثله.

اثبات صغری: چون اگر مثلا گفته شود: ناطق جوهری است کذا، ناطق مندرج تحت جنس است، اما خود این جنس دارای یک فصلی است، یعنی جوهری کذایی است، و فرض این است که کذا که مثلا فصل است، مندرج تحت جنس دیگری باشد، باز آن جنس نیز فصل دارد که فصل آن مندرج تحت جنس دیگری باشد، و هلم جرا فیتسلسل. پس لازمه اندراج فصل تحت جنسی این است که یک فصل از بی‌نهایت مفهم تشکیل شده باشد.

اثبات کبری: چون لازم تسلسل داشتن در مفهوم فصل این است که فصل مفهوم نباشد، چون قرار است فهم هر مفهومی مترتب بر مفهوم دیگری باشد و دوباره فهم آن مفهوم متوقف بر فهم مفهوم دیگری باشد، پس هیچ گاه فصل فهم نمی‌شود.

۶

تطبیق

۷

فصل ششم: نوع و برخی از احکام آن

مطلب اول: جنس و فصل که از اجزاء حدی نوع هستند، جزء واقعی آن نیستند، لذا در خارج اگر بخواهند تحقق پیدا کنند، به یک وجود محقق می‌شوند نه به دو وجود مستقل. و اگر قرار باشد، جنس به یک وجود مستقل در خارج محقق شود و فصل به یک وجود مستقل در خارج محقق شود، محال است، به دلیل یک قیاس استثنایی:

اگر جنس و فصل به دو وجود مستقل در خارج تحقق پیدا کنند، لازم می‌آید که یک نوع دو نوع باشد، و اللازم باطل؛ فالملزوم مثله.

اثبات صغری: چون بیان شد که جنس همان نوع مبهما است، و فصل هم همان نوع است، محصلاً و از طرفی این نوع یک نوع است که در خارج تحقق پیدا کرده است. پس اگر قرار باشد به دو وجود محقق شوند، باید دو نوع داشته باشیم، پس باید اگر در خارج یک نوع محقق داریم، پس جنس و فصل هم باید به یک وجود محقق شوند.

از این مطلب استفاده می‌شود که جوهر‌های مادی که متشکل از ماده و صورت در خارج، به هم یک فقر و احتیاج حقیقی دارند، بطوری ترکیب حقیقی دارند، بحیث که از درآمیختن ماده و صورت در خارج شیء ثالثی به وجود می‌آید که شیء جدیدی است و دارای خواص جدید، که خواص قبلی ماده و صورت در آن مستهلک اند که آن شیء ثالث نوع نام دارد.

پس وقتی بحث از ترکیب حقیقی شد، باید انواع ترکیب بیان شود:

۱ـ ترکیب حقیقی: ترکیبی که از چند جزء تشکیل می‌شود بطوری که از ترکیب آنها شیء ثالثی به وجود می‌آید، مثلا: ماده و صورت خارجی ترکیب می‌شوند و شیء جدیدی به نام انسان به وجود می‌آورند که این انسان نه آن ماده است و نه آن صورت است. (این مثال دقیق آن بود) مثال دیگر: اکسیژن با هیدروژن ترکیب می‌شود و شیء جدیدی که خواص جدیدی دارد به نام آب ایجاد می‌شود. (این مثال غیر دقیق آن بود.)

۲ـ ترکیب صناعی: ترکیبی که از کنار هم قرار گرفتن چند جزء به وجود می‌آید، به نحوی که به واسطه این ترکیب امر ثالث و جدیدی محقق نمی‌شود وهمان اجزاء همان آثار خود را دارند. مثل یک میز، که اجزاء آن وقتی کنار هم قرار گرفتند، این میز را ایجاد کردند و هر جزء ان خاصیت خودش را دارد.

۳ـ ترکیب اعتباری: مثلا چند امر مستقل از هم را واحد در نظر داشته باشیم، مثل یک شهر، یک لشگر که هر یک از افراد یک لشگر وجود مستقل به خود را دارد.

۸

تطبیق

الفصل الخامس

في بعض أحكام الفصل

ينقسم الفصل نوع انقسام إلى المنطقي والاشتقاقي.

فالفصل المنطقي هو أخص اللوازم ، التي تعرض النوع وأعرفها ، وهو إنما يؤخذ ويوضع في الحدود ، مكان الفصول الحقيقية لصعوبة الحصول غالبا ، على الفصل الحقيقي الذي يقوم النوع ، كالناطق للإنسان والصاهل للفرس ، فإن المراد بالنطق مثلا ، إما النطق بمعنى التكلم وهو من الكيفيات المسموعة ، وإما النطق بمعنى إدراك الكليات ، وهو عندهم من الكيفيات النفسانية ، والكيفية كيفما كانت من الأعراض ، والعرض لا يقوم الجوهر وكذا الصهيل ، ولذا ربما كان أخص اللوازم أكثر من واحد ، فتوضع جميعا موضع الفصل الحقيقي ، كما يؤخذ الحساس ، والمتحرك بالإرادة جميعا فصلا للحيوان ، ولو كان فصلا حقيقيا لم يكن إلا واحدا كما تقدم (١).

والفصل الاشتقاقي مبدأ الفصل المنطقي ، وهو الفصل الحقيقي المقوم للنوع ، ككون الإنسان ذا نفس ناطقة في الإنسان ، وكون الفرس ذا نفس صاهلة في الفرس.

ثم إن حقيقة النوع هي فصله الأخير ، وذلك لأن الفصل المقوم هو محصل نوعه ، فما أخذ في أجناسه وفصوله الآخر ، على نحو الإبهام مأخوذ فيه على وجه التحصل.

ويتفرع عليه أن هذية النوع به ، فنوعية النوع محفوظة به ولو تبدل بعض

__________________

(١) في الفصل السابق.

أجناسه ، وكذا لو تجردت صورته ، التي هي الفصل بشرط لا عن المادة ، التي هي الجنس بشرط لا بقي النوع على حقيقة نوعيته ، كما لو تجردت النفس الناطقة عن البدن.

ثم إن الفصل غير مندرج تحت جنسه ، بمعنى أن الجنس غير مأخوذ في حده ، وإلا احتاج إلى فصل يقومه ، وننقل الكلام إليه ويتسلسل بترتب فصول غير متناهية.

الفصل السادس

في النوع وبعض أحكامه

الماهية النوعية توجد أجزاؤها في الخارج بوجود واحد ، لأن الحمل بين كل منها وبين النوع أولي ، والنوع موجود بوجود واحد ، وأما في الذهن فهي متغايرة بالإبهام والتحصل ، ولذلك كان كل من الجنس والفصل ، عرضيا للآخر زائدا عليه كما تقدم (١).

ومن هنا ما ذكروا ، أنه لا بد في المركبات الحقيقية ، أي الأنواع المادية المؤلفة من مادة وصورة ، أن يكون بين أجزائها فقر وحاجة ، من بعضها إلى بعض حتى ترتبط وتتحد حقيقة واحدة ، وقد عدوا المسألة ضرورية لا تفتقر إلى برهان.

ويمتاز المركب الحقيقي من غيره بالوحدة الحقيقية ، وذلك بأن يحصل من تألف الجزئين مثلا أمر ثالث ، غير كل واحد منهما ، له آثار خاصة غير آثارهما الخاصة ، كالأمور المعدنية التي لها آثار خاصة ، غير آثار عناصرها ، لا

__________________

(١) في الفصل الرابع.

كالعسكر المركب من أفراد ، والبيت المؤلف من اللبن والجص وغيرهما.

ومن هنا أيضا ، يترجح القول بأن التركيب ، بين المادة والصورة اتحادي لا انضمامي كما سيأتي(١).

ثم إن من الماهيات النوعية ما هي كثيرة الأفراد ، كالأنواع التي لها تعلق ما بالمادة مثل الإنسان ، ومنها ما هو منحصر في فرد ، كالأنواع المجردة تجردا تاما من العقول ، وذلك لأن كثرة أفراد النوع إما أن تكون تمام ماهية النوع ، أو بعضها أو لازمة لها ، وعلى جميع هذه التقادير لا يتحقق لها فرد ، لوجوب الكثرة في كل ما صدقت عليه ، ولا كثرة إلا مع الآحاد هذا خلف ، وإما أن تكون لعرض مفارق ، يتحقق بانضمامه وعدم انضمامه الكثرة ، ومن الواجب حينئذ أن يكون في النوع ، إمكان العروض والانضمام ، ولا يتحقق ذلك إلا بمادة كما سيأتي (٢) ، فكل نوع كثير الأفراد فهو مادي ، وينعكس إلى أن ما لا مادة له ، وهو النوع المجرد ليس بكثير الأفراد ، وهو المطلوب.

الفصل السابع

في الكلي والجزئي ونحو وجودهما

ربما ظن أن الكلية والجزئية إنما هما في نحو الإدراك ، فالإدراك الحسي لقوته يدرك الشيء بنحو ، يمتاز من غيره مطلقا ، والإدراك العقلي لضعفه يدركه بنحو لا يمتاز مطلقا ، ويقبل الانطباق على أكثر من واحد ، كالشبح المرئي من

__________________

(١) في الفصل السادس من المرحلة السادسة.

(٢) في الفصل الرابع من المرحلة السادسة.