درس بدایة الحکمة

جلسه ۳۳: جلسه سی و سوم

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث

۳

فصل سوم: تقسیم وجود فی نفسه به لنفسه و لغیره

در پرتوی موجودات فی نفسه گاهی به واسطه تحقق آن یک واقعیت رخ می‌دهد (ماهیت انسان از نیستی به هستی مبدل می‌شود) و گاهی دو واقعیت رخ می‌دهد، (علاوه بر ایجاد یک ماهیت، کمالی را هم در یک ماهیت موجود ایجاد می‌کند) که اگر دو واقعیت محقق و رخ داد، آن وجود فی نفسه لغیره است، و اگر یک واقعیت رخ داد، وجود فی نفسه لنفسه است، مثلا ماهیت انسان نبوده، سپس در خارج محقق شده، پس ماهیت انسان که محقق نبوده، تبدیل به بودن می‌شود که این وجود فی نفسه لنفسه است، چون در پرتو این وجود فی نفسه فقط یک امر محقق شد و آن تحقق ماهیت انسان است.

توضیح قسمت دوم: یک وجود فی نفسه (مستقل) وقتی محقق می‌شود در پرتوی آن دو چیز محقق می‌شود: یک ماهیت از عدم به وجود تبدیل می‌شود، و یک کمالی را در ماهیت موجود دیگر محقق می‌کند، البته به این معنا نیست که ماهیت را در آن شیء موجود ایجاد می‌کند، بلکه آن موجود دیگر ماهیتی دارد که آن ماهیت همراه با عدم است، که این عدم کمال را تبدیل به وجود کمال می‌کند، مثل عرض سفیدی وقتی محقق شد، ماهیتی محقق می‌شود به نام لون مفرق البصر، که با آمدن این ماهیت این شیء مثل کتاب را به کمال سفیدی متصف می‌کند یا مثلا وجود قدرت که وقتی ماهیت آن محقق می‌شود، آن شخصی هم که قدرت محل آن است، نیز توانا گشت. یا مثلا صورت نوعیه درخت وقتی روی این هسته خرما، اولا نبود ماهیت شجر تبدیل به بود شجر می‌شود و همچنین این هسته خرما متصف به کمال شجریت پیدا کرد، یا مثلا علم که با وجود خود عدم ماهیت کیف را طرد می‌کند و علاوه بر ان نسبت به آن موضوع و معلوم هم صفت جهل را برطرف می‌کند.

دو نکته:

۱ـ مثال برای وجودات فی نفسه لنفسه، به ماهیات تامه بیان شد، مثل انسانی که ماده و صورت آن با هم محقق شده است. و مثال برای وجودات فی نفسه لغیره علاوه بر وجودات اعراض، صور نوعیه جوهریه هم بود که به علاوه آن ماده تشکیل می‌شود.

۲ـ وجودات لنفسه طرد عدم از ماهیت می‌کند، و وجودات لغیره دو طرد عدم می‌کنند، از ماهیت خود و عدم کمالی از موجود دیگر، در حالی که طرد عدم ماهیت و تحقق آن با مبنای اصاله الوجود سازگار نیست؟ در جواب گفته می‌شود مراد این است که وجودی محقق می‌شود که از حد آن، بود ماهیت انتزاع می‌شود و این طور نیست نفس ماهیت محقق باشد.

موجودات لنفسه هم دو قسم اند: 

۱ـ وجودات بنفسه، (بذاته) یعنی وجود مستقلی که نیاز به علت ندارد، البته مراد این نیست که وجودی که علتش خودش است، مثل ذات خدا متعال که وجود فی نفسه لنفسه بنفسه است.

و وجودات بغیره. وجودی که نیاز به علت دارد. که البته چون بحث علت مطرح شده، در بحث علت باید این تقسیم مطرح شود، لذا توضیح آن سیأتی.

۴

تطبیق

الفصل الثالث

من الوجود في نفسه ما هو لغيره ومنه ما هو لنفسه

والمراد بكون وجود الشيء لغيره ، أن يكون الوجود الذي له في نفسه ، وهو الذي يطرد عن ماهيته العدم ، هو بعينه يطرد عدما عن شيء آخر ، لا عدم ذاته وماهيته ، وإلا كان لوجود واحد ماهيتان ، وهو كثرة الواحد ، بل عدما زائدا على ذاته وماهيته ، له نوع مقارنة له ، كالعلم الذي يطرد بوجوده العدم عن ماهيته الكيفية ، ويطرد به بعينه عن موضوعه الجهل ، الذي هو نوع من العدم يقارنه ، وكالقدرة فإنها كما تطرد عن ماهية نفسها العدم ، تطرد بعينها عن موضوعها العجز.

والدليل على تحقق هذا القسم وجودات الأعراض ، فإن كلا منها كما يطرد عن ماهية نفسه العدم ، يطرد بعينه عن موضوعه نوعا من العدم ، وكذلك الصور النوعية الجوهرية ، فإن لها نوع حصول لموادها ، تكملها وتطرد عنها نقصا جوهريا ، وهذا النوع من الطرد هو المراد بكون ، الوجود لغيره وكونه ناعتا.

ويقابله ما كان طاردا لعدم نفسه فحسب ، كالأنواع التامة الجوهرية كالإنسان والفرس ، ويسمى هذا النوع من الوجود وجودا لنفسه ، فإذن المطلوب ثابت وذلك ما أردناه.

وربما يقسم الوجود لذاته ، إلى الوجود بذاته والوجود بغيره ، وهو بالحقيقة راجع إلى العلية والمعلولية ، وسيأتي (١) البحث عنهما.

__________________

(١) في المرحلة السابعة.