درس مکاسب محرمه

جلسه ۱۳۰: تدلیس ماشطه ۶

 
۱

خطبه

۲

معنای تدلیس در نقش ایدی و ارجل

تدلیسی که به وسیله نقش ایدی و ارجل (و امثال این دو) حاصل می‌شود به این است که برای خواستگار یا مشتری، رغبت به این زن پیدا شود، اعم از اینکه بدانند که بیاض بدن واقعی نیست یا نداند، بنابراین قوام تدلیس به ندانستن نیست (مصباح الفقاهه، ج۱، ص ۲۰۵: ایشان می‌گویند متفقه این حرف را نمی‌زند چه برسد به فقیه چون تدلیس در لغت و عرف به کتمان العیب گفته می‌شود، در نتیجه اگر طرف می‌داند که سفید مثلا واقعی نیست، به این تدلیس گفته نمی‌شود).

۳

تطبیق معنای تدلیس در نقش ایدی و ارجل

ثم (استیناف است) إنّ التدليس بما ذكرنا (نقش ایدی و ارجل) إنما يحصل (تدلیس) بمجرد رغبة الخاطب (خواستگار) أو المشتري، وإن علما (خواستگار و مشتری) أنّ هذا البياض والصفاء ليس واقعياً، بل حدث (بیاض و صفاء) بواسطة هذه الأُمور (نقش ایدی و ارجل)، فلايقال: إنّها (هذه الامور) ليست بتدليس؛ لعدم خفاء أثرها (هذه الامور) (حدوث سفیدی و صفاء) على الناظر.

وحينئذٍ (در این هنگام که تدلیس به مجرد رغبت حاصل می‌شود) فينبغي أن يعدّ من التدليس لُبس المرأة أو الأمة الثياب الحُمْر أو الخُضْر الموجبةَ (صفت الثیاب است) لظهور بياض البدن وصفائه، والله العالم.

۴

نکته نسبت به روایت «اذا قبلت ما تعطی»

در حدیثی داشتیم که «لا باس بکسب الماشطة اذا لم تشارَط و قبلت ما تعطی».

این روایت، جمله شرطیه است و نظیر ان جاء زید و ضحک فاکرمه و مفهوم دارد. منطوق این است که اگر زید آمد و خندید، اکرامش واجب است، مفهومش این است که اگر هر دو شرط نبود یا یکی از دو شرط نبود، حکم نیست. یعنی اگر زید نیامد و نخند، اکرام نیست و اگر یکی هم نبود، اکرام وجوب ندارد.

در این حدیث، قبلت عطف بر تشارط است و اذا بر سر آن می‌آید. شیخ انصاری می‌گوید قبلت ما تطعی، دو معنا دارد:

معنای اول: زن آرایشگر در حین آرایش، بناءش بر این است که بعد از آرایش هر چه دادند، قبول کند.

طبق این معنا، منطوق روایت این است که اگر هر دو شرط بود، لا باس است، یعنی اگر این زن شرط اجرت معینه نکند و در حین آرایش هم بناءش بر این بود که هر چه دادند قبول کند، اشکالی ندارد.

مفهوم روایت هم این می‌شود که اگر هر دو منتفی شد یا یکی منتفی شد، در اینجا کراهت وجود دارد بخاطر سایر روایات و اجماع. هر دو نباشد یعنی آرایشگر شرط کند و بناءش بر این باشد که هر چه دادند قبول نکند، کراهت دارد. همچنین اگر شرط کند اما بناءش بر این بود که هر چه دادند قبول کند، باز هم کراهت دارد. همچنین اگر شرط نکند اما بناءش این است که هر چه دادند قبول نکند، کراهت دارد.

معنای دوم: معنای ظاهری باشد، یعنی بعد از تمام شدن کار، هر چه به او داده شد، قبول کند.

طبق این معنا، منطوق این است که اگر هر دو شرط بود، اشکال ندارد، یعنی شرط نمی‌کند و هر چه به او بدهند قبول می‌کند که کسب درآمد اشکال ندارد.

مفهوم این است که اگر هر دو شرط نبود، به اینکه شرط بکند و قبول نکند آخرش، کراهت دارد و اما اگر شرط بکند و قبول ما تعطی کند، کراهت دارد اما اگر قبول ما تعطی نکند و شرط هم نکند، کراهت ندارد. چون خانم آرایشگر شرط نکرده تا آخر آرایش و بعد از آرایش قبول نمی‌کند و این قبول نکردن موجب نمی‌شود که عمل مکروه شود چون عمل بعدی موجب ایجاد حکم نمی‌شود.

اشکال استاد: شیخ قائل به شرط متاخر است و ما نحن فیه هم صحیح است.

۵

تطبیق نکته نسبت به روایت «اذا قبلت ما تعطی»

ثم إنّ المرسلة المتقدّمة عن الفقيه دلّت على كراهة كسب (کسب درآمد) الماشطة مع شرط الأُجرة المعيّنة، وحكي الفتوى به (کراهت کسب در صورت شرط) عن المقنع وغيره.

والمراد بقوله عليه‌السلام: «إذا قبلت (ماشطه) ما تعطى» البناء (بناء گذاشتن زن آرایشگر) على ذلك (قبول ما تعطی) حين (متعلق به بناء است) العمل، وإلاّ (مراد بناء نباشد، بلکه معنای ظاهری قبلت باشد، یعنی قبول ما تعطی بعد العمل) فلا يلحق العمل (آرایش کردن بدون شرط) بعد وقوعه (عمل) ما (عدم قبول) يوجب كراهته (عمل که قبلا بوده است).

وهذه أيضاً قرينة على صرف إطلاق لعن النامصة (١) في النبوي عن ظاهره ، بإرادة التدليس ، أو الحمل على الكراهة.

الإشكال في وشم الأطفال

نعم ، قد يشكل الأمر في وشم الأطفال ، من حيث إنّه إيذاء لهم بغير مصلحة ؛ بناءً على أن لا مصلحة فيه لغير المرأة المزوّجة إلاّ التدليس بإظهار شدة بياض البدن وصفائه ، بملاحظة النقطة الخضراء الكدرة في البدن.

لكن الإنصاف ، أنّ كون ذلك تدليساً مشكل ، بل ممنوع ، بل هو تزيين للمرأة من حيث خلط البياض بالخضرة ، فهو تزيين ، لا موهِم لما ليس في البدن واقعاً من البياض والصفاء.

نعم ، مثل نقش الأيدي والأرجل بالسواد يمكن أن يكون الغالب فيه إرادة إيهام بياض البدن وصفائه.

ومثله الخط الأسود فوق الحاجبين ، أو وصل الحاجبين بالسواد لتوهّم طولهما وتقوّسهما.

حصول التدليس بمجرّد رغبة الخاطب أو المشتري وإن علما بذلك

ثم إنّ التدليس بما ذكرنا إنما يحصل بمجرد رغبة الخاطب أو المشتري ، وإن علما أنّ هذا البياض والصفاء ليس واقعياً ، بل حدث بواسطة هذه الأُمور ، فلا يقال : إنّها ليست بتدليس ؛ لعدم خفاء أثرها على الناظر.

وحينئذٍ فينبغي أن يعدّ من التدليس لبس المرأة أو الأمة الثياب الحُمْر أو الخُضْر الموجبة لظهور بياض البدن وصفائه ، والله العالم.

__________________

(١) شطب في «ف» على عبارة «لعن النامصة» وكتب في هامشه : اللعن.

كراهة كسب الماشطة مع شرط الاُجرة المعينة

ثم إنّ المرسلة المتقدّمة عن الفقيه (١) دلّت على كراهة كسب الماشطة مع شرط الأُجرة المعيّنة ، وحكي الفتوى به (٢) عن المقنع وغيره (٣).

والمراد بقوله عليه‌السلام : «إذا قبلت ما تعطى» (٤) البناء على ذلك حين العمل ، وإلاّ فلا يلحق العمل بعد وقوعه ما يوجب كراهته.

ثم إنّ أولويّة قبول ما يعطى وعدم مطالبة الزائد :

الحكمة في اُولوية قبول ما يُعطاه الحجّام والختّان والماشطة

إمّا لأنّ الغالب عدم نقص ما تُعطى عن اجرة مثل العمل ، إلاّ أنّ مثل الماشطة والحجّام والختّان ونحوهم كثيراً ما يتوقّعون أزيد ممّا يستحقّون خصوصاً من أُولي المروءة والثروة وربما يبادرون إلى هتك العرض إذا منعوا ، ولا يُعْطَون ما يتوقّعون من الزيادة أو بعضه إلاّ استحياءً وصيانةً للعرض. وهذا لا يخلو عن شبهة ، فأُمروا في الشريعة بالقناعة بما يعطون وترك مطالبة الزائد ، فلا ينافي ذلك جواز مطالبة الزائد والامتناع عن قبول ما يُعطى إذا اتفق كونه دون اجرة المثل.

وإمّا لأنّ المشارطة في مثل هذه الأُمور لا يليق بشأن كثير من‌

__________________

(١) تقدّمت في الصفحة : ١٦٧.

(٢) ظاهر العبارة : رجوع الضمير إلى «الكراهة» بعد الإغماض عن الإشكال في تذكير الضمير لكنّ الذي وقفنا عليه في المقنع هو الفتوى بمضمون المرسلة ، من دون إشارة إلى الكراهة المستفادة من مفهومها ، فيحتمل أن يكون الضمير راجعاً إلى «المرسلة» بتقدير المضاف ، أي أُفتي بمضمون المرسلة ، فلاحظ.

(٣) انظر المقنع (الجوامع الفقهية) : ٣٠ ، والهداية (الجوامع الفقهية) : ٦٢.

(٤) لفظ الحديث : «إذا لم تشارط وقبلت ما تعطى».