درس مکاسب محرمه

جلسه ۲۸۸: جوائز سلطان ۱۰

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

بیان شد که دو روایت داریم که ظهور آن قوی است که گرفتن جایزه از سلطان جائر جایز است و لو شبهه محصوره باشد و تمامی اطراف آن مورد ابتلاء است.

شیخ انصاری فرمودند این دو روایت را توجیه کنیم به یکی از توضیحات چهار گانه.

۳

موارد خارج از توجیهات

توجیهات دو روایتی که می‌گوید گرفتن سلطان جائر جایز است اگرچه شبهه محصوره و مورد ابتلاء باشد:

توجیه اول: این دو روایت مربوط به شبهه غیر محصوره است.

توجیه دوم: دو روایت مربوط به شبهه محصوره‌ای است که همه اطراف آن مورد ابتلاء نیست. به اینکه یکی از اطراف، مورد ابتلاء نیست به نحو عدم امکان.

توجیه سوم: دو روایت مربوط به شبهاتی است که اصالت الصحه در فعل مسلم جاری می‌شود.

توجیه چهارم: این دو روایت مربوط به شبهه محصوره‌ای است که تمام اطراف مورد ابتلاء نیست به اینکه یکی را به من می‌دهد و یکی را نمی‌دهد.

حال اگر یک موردی خارج از این توجیه بود، گرفتن هدیه از سلطان جائر، جایز نیست. چون عقل حکم به احتیاط می‌کند.

اما مورد خارج از این توجیهات:

مورد اول: اخذ مال از سلطان جائر به تقاص طلبکاری خود. گرفتن مال به عنوان تقاص از اموال محدود سلطان جائر، جایز نیست، چون شبهه محصوره است و توجیه اول جاری نیست و همه اطراف مورد ابتلاء است و توجیه دوم نیست و در این مورد اصالت الصحه جاری نمی‌شود چون سلطان نداده است و توجیه سوم نیست و در این مورد ابتلاء به دادن و ندادن نیست، چون سلطان نداده و توجیه چهارم هم جاری نیست.

مورد دوم: تخییر مکلف به واسطه سلطان جائر در اخذ مال. در اینجا توجیه اول نیست چون محصوره است و دوم نیست چون مورد ابتلاء است و سوم نیست چون خودش دست نگذاشته تا اصالت الصحه جاری شود و چهارم نیست چون خودش نداده.

مورد سوم: اخذ مال از سلطان جائری که می‌داند مال حلالش با حرام مخلوط شده است. مثلا یک سلطان جائری است که می‌داند مال حلال داشت و با مال حرام مخلوط شده و یک مال را انتخاب می‌کند و به شما می‌دهد، شما حق گرفتن ندارد (این بر می‌گردد به اینکه حکم ظاهری در شخص دیگری، حکم در حق من هم است یا خیر که مشهور می‌گوید حکم ظاهری در حق یک نفر، در حق دیگری حکم به حساب می‌آید پس اگر دو لباس که یکی نجس است، یکی را به دیگری بدهد، دیگری نمی‌تواند در آن نماز بخواهد)، حال طبق اینکه مال حلال با حرام مخلوط شده، سلطان نباید در هیچکدام از اموال تصرف کند و حکم ظاهری در حق یک نفر، برای دیگری هم حکم به حساب می‌آید و نمی‌تواند در آن تصرف کند.

حال این مورد هم توجیه اول در آن جاری نیست چون محصوره است و دوم هم جاری نیست چون مورد ابتلاء است و توجیه سوم هم جاری نیست چون اصالت الصحه در جایی است که نداند مال حلال مخلوط به حرام شده است و چهارم هم جاری نیست چون حق دادن نداشته تا ابتلاء باشد یا نباشد.

۴

تطبیق موارد خارج از توجیهات

(نتیجه:) فلو فرضنا مورداً خارجاً عن هذه الوجوه المذكورة (وجوه اربعه مذکوره)، (مثال برای مورد خارجا:) كما (مورد اول:) إذا أراد (مکلف) أخذ شي‌ء من ماله (سلطان جائر) مقاصّة (از باب تقاص طلب خود)، (مورد دوم:) أو أذن له (مکلف) الجائرُ في أخذ شي‌ء من أمواله (سلطان جائر) على سبيل التخيير (تا محل ابتلاء شود)، (مورد سوم:) أو علِم (آخذ جایزه) أنّ المجيز (سلطان جائر) قد أجازه (جایز می‌دهد مجیز، آخذ جایزه را) من المال المختلط في اعتقاده (مجیز) بالحرام (متعلق به المختلط است) بناء على أنّ اليد (ید سلطان جائر) لا تؤثّر في حلّ ما (مالی که) كُلّف (سلطان جائر) ظاهراً بالاجتناب عنه (مال)، كما لو علمنا أنّ الشخص أعارنا أحد الثوبين المشتبهين في نظره (شخص)، فإنّه لا يحكم بطهارته (احد الثوبین لنا) (جواب فلو فرضنا:) فالحكم في هذه الصور (سه مورد) بجواز أخذ بعض ذلك (مال سلطان جائر) مع العلم بالحرام فيه (ذلک)، و (عطف بر جواز است) طرح قاعدة الاحتياط في الشبهة المحصورة (خبر فالحکم:) في غاية الإشكال، بل الضعف.

۵

تطبیق نصوص وارده

لنذكر النصوص الواردة في هذا المقام (جواز اخذ جائزه از سلطان جائر)، ونتكلّم في مقدار شمول كلّ واحد منها (نصوص) بعد ذكره (کل واحد) حتى يعلم عدم نهوضها (نصوص) للحكومة على القاعدة (قاعده احتیاط در شبهه محصوره).

فمن الأخبار التي استدلّ بها (روایات) في هذا المقام (جواز اخذ جائزه از سلطان جائر): قوله عليه‌السلام: «كلّ شي‌ء فيه حلال وحرام فهو لك حلال حتى تعرف الحرام منه (شیء) بعينه (تفصیلا) فتدعه»، وقوله عليه‌السلام: «كلّ شي‌ء لك حلال حتى تعرف الحرام منه بعينه (تفصیلا)».

مقداری از عبارت جلسه بعد بحث خواهد شد

ومنها (اخبار): صحيحة أبي ولاّد، قال: «قلت لأبي عبد الله عليه‌السلام: ما ترى (چه نظری می‌دهید شما) في رجل يلي أعمال السلطان ليس له (رجل) مكسب (کسبی) إلاّ من أعمالهم (سلطان)، وأنا أمرّ به (رجل) وأنزل عليه فيضيّفني ويحسن إليّ، وربما أمر لي بالدراهم والكسوة، وقد ضاق صدري من ذلك (ضیافت و کسوه و دراهم)؟ فقال لي: كلْ وخذ منها (دراهم و کسوه)، فلك المَهْنَأ (گوارا)، وعليه (رجل) الوزر ».

فلو فرضنا مورداً خارجاً عن هذه الوجوه المذكورة ، كما إذا أراد أخذ شي‌ء من ماله مقاصّة ، أو أذن له الجائر في أخذ شي‌ء من أمواله على سبيل التخيير (١) ، أو علم أنّ المجيز قد أجازه من المال المختلط في اعتقاده بالحرام بناء (٢) على أنّ اليد لا تؤثّر في حلّ ما كلّف (٣) ظاهراً بالاجتناب عنه (٤) ، كما لو علمنا أنّ الشخص أعارنا أحد الثوبين المشتبهين في نظره ، فإنّه لا يحكم بطهارته فالحكم في هذه الصور (٥) بجواز أخذ بعض ذلك مع العلم بالحرام فيه (٦) ، وطرح قاعدة الاحتياط في الشبهة المحصورة في غاية الإشكال ، بل الضعف.

النصوص الواردة في المقام ومقدار شمولها

فلنذكر النصوص الواردة في هذا المقام ، ونتكلّم في مقدار شمول كلّ واحد منها بعد ذكره (٧) حتى يعلم عدم نهوضها للحكومة على القاعدة.

قوله عليه السلام : «كلّ شيء فيه حلال وحرام» ، والمناقشة فيه

فمن الأخبار التي استدلّ بها في هذا المقام : قوله عليه‌السلام : «كلّ شي‌ء فيه حلال وحرام فهو لك حلال حتى تعرف الحرام منه بعينه‌

__________________

(١) وردت عبارة : «أو أذن له إلى التخيير» في «خ» ، «م» ، «ع» و «ص» بعد قوله : «أو علم أنّ المجيز قد أجازه».

(٢) من «ش» ومصححة «ن».

(٣) كذا في «ش» ومصححة «ف» و «ن» ونسخة بدل «ص» ، والعبارة في «خ» ، «م» ، «ع» و «ص» هكذا : لا تؤثّر فيه لما كلّف.

(٤) عنه» من «ش» ومصححة «ن».

(٥) كذا في «ش» ومصححة «ف» و «ن» ، وفي غيرها : الصورة.

(٦) في نسخة بدل «ش» : عنه.

(٧) بعد ذكره» مشطوب عليها في «ف».

فتدعه» (١) ، وقوله عليه‌السلام : «كلّ شي‌ء لك حلال حتى تعرف الحرام منه بعينه» (٢).

ولا يخفى أنّ المستند في المسألة لو كان مثل هذا لكان الواجب إمّا التزام أنّ القاعدة في الشبهة المحصورة عدم وجوب الاحتياط مطلقاً ، كما عليه شرذمة من متأخّري المتأخّرين (٣) ، أو أنّ مورد الشبهة المحصورة من جوائز الظلمة خارج عن عنوان الأصحاب ، وعلى أي تقدير فهو على طرف النقيض ممّا تقدّم عن المسالك (٤).

صحيحة أبي ولّاد ، والمناقشة فيها

ومنها : صحيحة أبي ولاّد ، قال : «قلت لأبي عبد الله عليه‌السلام : ما ترى في رجل يلي أعمال السلطان ليس له مكسب إلاّ من أعمالهم ، وأنا أمرّ به وأنزل عليه فيضيّفني ويحسن إليّ ، وربما أمر لي بالدراهم والكسوة ، وقد ضاق صدري من ذلك؟ فقال لي : كلْ وخذ منها (٥) ، فلك المَهْنَأ (٦) ، وعليه الوزر (٧)» (٨).

والاستدلال به على المدّعى لا يخلو عن نظر ؛ لأنّ الاستشهاد إن‌

__________________

(١) الوسائل ١٢ : ٥٩ ، الباب ٤ من أبواب ما يكتسب به ، الحديث الأوّل.

(٢) الوسائل ١٢ : ٦٠ ، نفس الباب ، الحديث ٤ ، وفيه : «حتى تعلم أنّه حرام بعينه».

(٣) لم نقف عليهم.

(٤) راجع الصفحة ١٧٦.

(٥) في مصححة «ص» والمصدر : منه.

(٦) في نسخة بدل «م» و «ش» ونسخة بدل المصدر : الحظّ.

(٧) في غير «ش» زيادة : الخبر ، والظاهر أنّه لا حاجة إليه ؛ لأنّ الخبر مذكور بتمامه.

(٨) الوسائل ١٢ : ١٥٦ ، الباب ٥١ من أبواب ما يكتسب به ، الحديث الأوّل.