درس مکاسب محرمه

جلسه ۲۵۹: نوع پنجم از مکاسب محرمه ۱

 
۱

خطبه

۲

نوع پنجم از مکاسب محرمه

نوع پنجم از مکاسب محرمه، کسب درآمد به وسیله انجام واجب است، به بیان دیگر اخذ اجرت در قبال انجام واجب (عینی و کفایه، تعبدی و توصلی) حرام است، به دلیل اجماع.

ان قلت: اگر مسئله اجماعی است، چرا شهید در مسالک، ادعای شهرت کرده است، ادعای شهرت نشانگر وجود مخالف در مسئله است.

قلت: در مسئله مخالف وجود دارد و مخالف هم سید مرتضی می‌باشد، ولی سید در این کبرای کلی (حرمت اخذ اجرت در قبال انجام واجب) مخالف نیست، بلکه مخالفت سید در چیز دیگری است، با این بیان که درباره تجهیز میت، دو نظریه وجود دارد:

۱. مشهور: نظر مشهور این است که تجهیز میت بر همه، یعنی ولی و غیر ولی، واجب کفایی است و لذا اخذ اجرت در قبال تجهیز میت بر همه حرام است.

۲. سید مرتضی: نظر سید این است که تجهیز میت، فقط بر ولی واجب است و لذا بر ولی اخذ اجرت در قبال تجهیز میت، حرام است، اما تجهیز میت بر غیر ولی واجب نیست، و لذا بر غیر ولی اخذ اجرت در قبال تجهیز میت، حرام نیست.

بنابراین سید مرتضی با مشهور در حرمت اخذ اجرت در قبال انجام واجب، موافق است، ولی اختلاف در این است که اخذ اجرت در قبال تجهیز میت توسط غیر ولی، مصداق اخذ اجرت در قبال انجام واجب است یا خیر؟ مشهور می‌گویند هست، سید می‌گوید نیست.

۳

موضوع مسئله

محل نزاع علماء در مسئله اخذ اجرت، در قبال انجام واجب در جایی است که با انجام واجب به وسیله عامل، نفعی به باذل مال برسد، مثلا تطهیر مسجد، وجوب کفایی بر همه است، حال آیا کسی می‌تواند پول بگیرد و مسجد را تطهیر کند یا خیر که نفعی به بقیه می‌رسید و آن اسقاط وجوب بود.

به بیان دیگر: محل نزاع، واجبی است که اگر این واجب، مستحب بود، اخذ اجرت در قبال انجام آن، جایز بود. مثلا تطهیر مسجد بر همه واجب است، حال اگر این تطهیر بر شما مستحب بود، اگر باذل پولی می‌داد، یک نفعی به او می‌رسید و آن اسقاط مستحب بود.

۴

تطبیق موضوع مسئله

واعلم أنّ موضوع هذه المسألة (اخذ اجرت در قبال انجام واجب): ما إذا كان للواجب على العامل (اسم کان:) منفعةٌ تعود إلى مَن (باذل) يبذل بإزائه (واجب) المالَ، (مثال اول:) كما لو كان (واجب) كفائياً وأراد (باذل) سقوطه (واجب) منه (باذل) فاستأجر (باذل) غيره (باذل) (عامل)، (مثال دوم:) أو كان (واجب) عينياً على العامل ورجع نفعٌ منه (واجب عینی) إلى باذل المال، كالقضاء للمدعي إذا وجب (قضاء) عيناً.

وبعبارة اخرى: موردُ الكلام (بحث) ما (واجبی که) لو فُرض (واجب) مستحباً لجاز الاستئجار عليه (مستحب)؛ لأنّ الكلام في كون مجرّد الوجوب على الشخص (عامل) مانعاً عن أخذه (شخص) الأُجرة عليه (واجب)، فمثل فِعل الشخص (عامل) صلاة الظهر عن نفسه (عامل) لايجوز أخذ الأُجرة عليه (فعل صلات ظهر)، لا لوجوبها (صلات ظهر)، بل لعدم وصول عوض المال إلى باذله (مال)؛ (علت لا لوجوبها:) فإنّ النافلة أيضاً كذلك (مثل واجب است در حرمت اخذ اجرت).

۵

کلام صاحب ریاض و رد آن

صاحب ریاض: اخذ اجرت در قبال انجام واجب، جایز نیست. چون اخذ اجرت با قصد قربت، تنافی دارد.

شیخ انصاری دو اشکال دارد:

اشکال اول: این دلیل مانع اغیار نیست، مثل مستحب تعبدی که اخذ اجرت در آن اشکال ندارد و قصد قربت در آن شرط است.

اشکال دوم: این دلیل جامع افراد نیست، مثل واجب توصلی که قصد قربت در آن شرط نیست تا بگوئیم پول گرفت با قصد قربت تنافی دارد.

۶

تطبیق کلام صاحب ریاض و رد آن

ومن هنا يعلم فساد الاستدلال على هذا المطلب (حرمت اخذ اجرت بر علم واجب) بمنافاة ذلك (اخذ اجرت) للإخلاص في العمل؛ (علت فساد:) لانتقاضه (استدلال) طرداً (از حیث مانع الاغیار بودن) وعكساً (از حیث جامع الافراد بودن) بالمندوب (مندوب تعبدی) والواجب التوصّلي.

وكأنّ لمثل هذا ونحوه (١) ذكر في الرياض : أنّ على هذا الحكم الإجماع في كلام جماعة ، وهو الحجّة (٢) ، انتهى.

تحديد موضوع المسألة

واعلم أنّ موضوع هذه المسألة : ما إذا كان للواجب (٣) على العامل منفعة تعود إلى من يبذل بإزائه المال ، كما لو كان كفائياً وأراد سقوطه منه فاستأجر غيره ، أو كان عينياً على العامل ورجع نفع (٤) منه إلى باذل المال ، كالقضاء للمدعي إذا وجب عيناً.

وبعبارة اخرى : مورد الكلام ما لو فرض مستحباً لجاز الاستئجار عليه ؛ لأنّ الكلام في كون مجرّد الوجوب على الشخص مانعاً عن أخذه (٥) الأُجرة عليه ، فمثل فعل الشخص صلاة الظهر عن نفسه لا يجوز أخذ الأُجرة عليه ، لا لوجوبها ، بل لعدم وصول عوض المال إلى باذله ؛ فإنّ النافلة أيضاً كذلك.

فساد الاستدلال على الحرمة بمنافاة الاستئجار للإخلاص

ومن هنا يعلم فساد الاستدلال على هذا المطلب بمنافاة ذلك للإخلاص في العمل (٦) ؛ لانتقاضه طرداً وعكساً بالمندوب والواجب التوصّلي.

وقد يُردّ ذلك (٧) بأنّ تضاعف الوجوب بسبب الإجارة يؤكّد‌

__________________

(١) في «م» : أو نحوه.

(٢) الرياض ١ : ٥٠٥.

(٣) كذا في «ف» و «ن» ، وفي سائر النسخ : الواجب.

(٤) كذا في «ف» ، وفي سائر النسخ : نفعه.

(٥) كذا في «ف» ، وفي سائر النسخ : أخذ.

(٦) استدلّ عليه السيّد الطباطبائي في الرياض ١ : ٥٠٥.

(٧) ردّه السيد العاملي في مفتاح الكرامة ٤ : ٩٢.