بحث ما در مشتق بود و این بحث چون ثمرات جدی ای هم ندارد، ما خلاصه آن را میگوئیم.
بیان شد که در مشتق شش مقدمه است.
مقدمه پنجم: ما در بحث مشتق، بیان کردیم نزاع این است که آیا مشتق برای خصوص متلبس بمبدا فی الحال وضع شده است اعم از این و ما انقضی عنه التلبس؟
حال این واژه حال، یعنی چه؟
در این واژه سه احتمال وجود دارد:
احتمال اول: زمان نسبت؛ زمانی که به اعتبار آن زمان، مشتق در ذات، استعمال شده است. مثلا گفته میشود زید کان ضاربا، این زمان نسبت، گذشته است، به اعتبار زمان گذشته، ما ضارب را در زید استعمال کردیم، زید سیکون ضاربا، زمان نسبت آینده است که به اعتبار آینده ضارب را در زید استعمال کردیم.
احتمال دوم: زمان تلبس؛ زمانی که ذات در خارج، متلبس به مبدا است، مثلا در مثال زید کان ضاربا امسِ، اینجا امس زمان تلبس است، در خارج، دیروز زید متلبس به ضرب بود، زید ضارب الانَ، یعنی زمان تلبس زید به ضارب الان است، زید ضارب غداً، به اعتبار غد، زمان تلبس، آینده است. یک زمان هم، زمان نطق است، زمان نطق، همیشه زمان حال است، چون ما در حال نطق میکنیم و کسی نمیتواند در گذشته یا آینده نطق کند، زمان نطق یا زمان حال حاضر. گفته میشود زید کان ضاربا امس، زید سیکون ضاربا غدا، زمان نطق این دو مثال الان است، حال سوال میکنیم که منظور از واژه حال در مسئله مشتق چیست؟
آخوند جواب میدهند، حال نسبت، البته ایشان گفتهاند حال تلبس که غلط است و منظورشان حال نسبت است. اگر زمان نسبت را معیار قرار دهید، نزاع به اینگونه میشود: موضوع له مشتق (هیئت مشتق)، آیا خصوص متلبس به مبدا است در زمان نسبت، یا اعم است، یعنی موضوع لهش متلبس به مبدا است یا زمان نسبت یا قبل از زمان نسبت؟
برای روشن شدن بحث چند نکته را میگوئیم:
نکته اول: زمان تلبس، یا گذشته است یا حال است یا آینده است، زید یا قبلا زده یا دارد میزند و یا بعدا خواهد زد.
نکته دوم: زمان نسبت هم سه حال دارد یا گذشته یا حال یا آینده، زمانی که به اعتبار آن زمان مشتق را در ذات استعمال میکنید یا گذشته است یا حال است یا آینده است. مثل ضارب دیروز، اینجا ضارب را در زید استعمال کنیم و زمان نسبت استعمال، دیروز است. زید ضارب الان، زمان نسبت در این مثال، زمانی که به اعتبار آن ضارب در زید استعمال شده، الان است، زید در آینده ضارب است، اینجا زمانی که ضارب به اعتبارش در زید استعمال شده است، آینده است.
حال سه حالت وجود دارد:
حالت اول: اگر زمان نسبت، با زمان تلبس یکی بود، استعمال مشتق در ذات، بالاتفاق حقیقی است. اگر زید دیروز متلبس به ضرب بود و من هم بگویم زید ضارب امس، که هم تلبس دیروز بوده و هم نسبت دیروز بود، قطعا حقیقت است و اگر گفته شود زید ضارب الان، در اینجا هم استعمال حقیقی است و یا گفته شود زید ضارب غدا، و واقعا فردا زید متلبس به ضرب شود، استعمال حقیقی است.
حالت دوم: اگر زمان نسبت، مقدم بر زمان تلبس بود، یعنی اگر زمان نسبت بود و بعدا زمان تلبس فرا میرسد، بالاتفاق مجاز است. مثلا زید ضارب الان، در حالی که زید فردا متلبس به ضرب میشود، به اعتبار اینکه فردا زید خواهد زد، بگوئیم زید الان دارد میزند، اینجا استعمال مجازی است بالاتفاق. بگویم انت مجتهد، در حالی که زمان تلبس به اجتهاد آینده است که در این حالت، استعمال قطعا مجازی است.
حالت سوم: اگر تلبس، مقدم بر زمان نسبت بود، مثلا شما دیروز عالم بودید و تصادف کنید و کل علمتان پریده است، من بگویم انت عالم، آیا این استعمال حقیقی است یا خیر؟ زید دیروز قائم بود و امروز نشسته است، بگویم انت قائم، آیا این استعمال حقیقی است یا مجازی؟ اینجا محل اختلاف است.
تذکر: زمان نسبت، زمانی است که به اعتبار آن، مشتق در ذات استعمال محقق میشود و زمان استعمال، زمان نطق است. گاهی زمان نسبت در کلام ملفوظ است مثلا زید ضارب الان، گاهی هم زمان نسبت به زبان نیامده است، مثلا قاضی در دادگاه میگوید قاتل را بیاورید، اینجا قاتل را در زید استعمال کرده است در حالی که مشغول قتل نیست و زمان تلبسش به قتل، هفته قبل بوده است اما این استعمال حقیقی است، چون قاضی به اعتبار صحنه وقوع قتل، به زید میگوید قاتل. در اینجا بالاتفاق حقیقت است و مجاز نیست.
مقدمه ششم: در این مقدمه آخوند میگویند اگر شما از طریق ادله، توانستی قول حق را تعیین کنی، فبها، اما اگر تعیین قول حق مقدور نشد، از طریق ادله، هیچ اصل یا شبه اصلی به شما کمک نمیکند. یعنی تنها پناه شما در مشتق، ادله است و دنبال اصل نباشید.
دقت کنید، اولا ما هیچ اصل لفظی نداریم که مشکل را حل کند، مثلا بگوید اگر شک کردیم موضوع له لفظ اعم یا اخص است، عقلاء بناء را بر اعم بودن یا اخص بودن میگذارد.
بعضی میگویند اصل عدم خصوصیت است، ما بر عکس میگوئیم اصل عدم عمومیت است و تعارض میشود.
بعضی گفتهاند، شما اگر موضوع له مشتق را اعم بگیرید، اشتراک معنوی پیدا میشود بین دو چیز هم متلبس به مبدا و هم من انقضی عنه التلبس، و اگر اخص بگیرید، در متلبس به مبدا حقیقت است و در من انقضی عنه التلبس مجاز است. حال غالبا در لغت، اشتراک معنوی بر حقیقت و مجاز، میچربد، یعنی غالبا ما شاهد اشتراکات معنوی در لغت هستیم تا حقیقت و مجاز، به اعتبار غلبه اشتراک معنوی، قول اعم را انتخاب کنیم.
مرحوم آخوند میگوید اینها استحسانات شخصی است:
اولا: کی گفته اشتراک معنوی غالب است؟
دوما: بر فرض که اشتراک معنوی باشد، کی گفته غلبه حجت است؟
اصل عملی هم بدرد تعیین موضوع له نمیخورد. با اصل عملی نمیتوان موضوع له را مشخص کرد و همچنین بسته به موارد مختلف است، بعضی از جاها، اصل عملی برائت است و بعضی جاها احتیاط است.