بحث ما در امر نهم بود که مربوط به حقیقت شرعیه میشد و بیان شد که حقیقت شرعیه، لفظ منقولی است که در زمان شارع از معنای لغوی خودش، نقل به معنای شرعی مخترع شارع پیدا کرده است. مثل صلات.
مقدمهای برای این امر بیان شد.
حال بعد از این مقدمه باید گفت: شکی نیست که در ادله شرعی، در زمان شارع (زمان رسول اکرم؛ اگر در زمان معصومین باشد حقیقت متشرعه گفته میشود)، الفاظی در معانی شرعی در عبادات استعمال شدهاند، و فرق ندارد ادله شرعی، قرآن باشد یا احادیث پیامبر اکرم.
سوال: این الفاظی که در ادله شرعی در زمان شارع، استعمال شدهاند، حقیقت بودهاند (در معنای موضوع له استعمال شدهاند) یا مجاز (در غیر موضوع له استعمال شدهاند)؟ مثلا اقیموا الصلاة در قرآن که در زمان شارع استفاده شده است، استعمال لفظ فیما وضع له بوده یا استعمال مجازی بوده است؟
جواب: در اینجا سه احتمال وجود دارد، یعنی قضیه دو احتمال دارد و قضیه دوم، خود دو احتمال دیگر دارد:
احتمال اول: این الفاظ مجاز هستند؛ یعنی اینها معنای لغوی خودشان را داشتهاند و مجازا در معانی شرعی استعمال شدهاند. مثلا وقتی میگوید اقیموا الصلاة، معنای حقیقی صلات، دعا بوده اما شارع مجازا در عبادت خاص، استعمال کرده است.
احتمال دوم: این الفاظ حقیقت هستند؛ حال این حقیقت دو حالت دارد،:
حالت اول: حقیقت لغوی بودهاند: این الفاظ قبل از زمان شارع هم همین معنای عبادی را داشتهاند. قبل از ظهور اسلام هم واژه صلات برای عبادت خاص استعمال شده بوده و رسول اکرم به همان معنا، استعمال کردهاند. یا در زکات هم همین بوده است. شاید شارع اضافاتی به آنها کرده باشد اما اصل معنا، همان معنا است.
حالت دوم: حقیقت شرعی بودهاند: یعنی قبل از زمان شارع، معانی متفاوتی داشتهاند، در زمان شارع به این معانی عبادی نقل پیدا کردهاند و این وضع، میتواند تعیینی باشد یا تعینی باشد، مثلا خود شارع گفته وضعتُ الصلاة لهذه العبادة (تعیینی قولی) یا شارع گفته ارید ان اصلّی که شارع اراده کرده لفظ در معنای خاصه استعمال شود (تعیینی فعلی) یا اینکه بین مردمان زمان شارع، استعمال این لفظ در عبادت خاص شده است و کم کم وضع شده است (تعینی).
اشکال احتمال مجازی بودن: از این میان سه احتمال، احتمال اول (مجازی بودن) کنار میرود، چون دو اشکال دارد:
اشکال اول: در زمان شارع، این الفاظ، تبادر عبادی دارند، تبادر هم علامت حقیقت است و احتمال مجاز بودن مردود است.
اشکال دوم: در بسیاری از این الفاظ، علاقهای که مصحح استعمال مجازی است، بین معنای عبادی شرعی و معنای لغوی پیشین دیده نمیشود در حالی که در استعمال مجازی، علاقه مصحح میخواهد، پس مطمئنا مجازی نیست. مثلا معنای صلات دعا یا تعظیم است و ربطی به نماز ندارد، در دعا ربط جزء و کل دارد اما جزء بسیار کوچکی است که نمیتوان آن را به کل نماز نسبت داد و این معقول نیست.
پس این استعمال حقیقت است اما شرعی یا لغوی؟
احتمال شرعی بودن از یک جهت قوت دارد و لغوی بودن از یک جهت دیگر قوت دارد و مرحوم آخوند نظریه نهایی نمیدهند که حقیقت لغوی هستند یا شرعی هستند.
دلیل حقیقت شرعی بودن این استعمال: وقتی ما به معاجم لغتی که از معانی این الفاظ قبل زمان شارع خبر میدهند، مراجعه میکنیم میبینیم این معانی متفاوت با معانی عبادی است و این احتمال را قوت میدهد که در زمان شارع، از معانی قبلی نقل به معنای عبادی جدید، پیدا کردهاند.
دلیل حقیقت لغوی بودن این استعمال: باقلانی از کسانی است که قائل به همین نظریه است، مستند ایشان بعضی از آیات است، مثلا آیه کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم، در این آیه صریحا میگوید که صیام فقط مال شما نبوده و پیشینیان هم صیام داشتهاند، پس از قبل شارع بوده است. یا در مورد حج آمده است «و اذن للناس حج» به حضرت ابراهیم خطاب حج شده است و معلوم میشود که قبلا بوده است، یا صلات خطاب به شعیب بوده «ا صلاتک تامرک ان نترک ما یعبد آبائنا» این نشان میدهد که صلات زمان شعیب هم بوده است. پس این گونه آیات مدعی هستند که الفاظ حقیقت لغوی هستند.
نکته اول: این ادعا، نسبت به همه الفاظ عبادات نیستند، بلکه در مورد تعداد خاصی است.
نکته دوم: شکی نیست که این معانی و لو قبل از زمان شارع وجود داشتهاند، در اجزاء و شروط در زمان شارع، تغییراتی داشتهاند، حج زمان شارع با حج قبل ایشان فرق داشته و همچنین در صلات. پس همان عبادات قبلی در اسلام وارد نشده و امکان دارد شروط و جزءهای تغییر کرده باشد البته این باعث تغییر معنا نمیشود. مثلا نماز در حال حاضر در بعضی از مصادیقش، شروط و اجزاء آن با مصادیق دیگرش فرق دارد، مثل نماز آیات با نماز یومیه و این اختلاف مصداقی است و ربطی به معنای این الفاظ ندارد. پس تفاوت در مصداق، موجب تغییر معنا نمیشود.
سوال: ثمره این بحث چیست؟ اگر ما قائل به مجاز، یا حقیقت شرعیه یا حقیقت لغویه، چه فایدهای دارد؟
جواب: ثمره در الفاظ عباداتی معلوم میشود که در زمان شارع، در ادله شرعی استعمال شده است.
قضیه دو حالت دارد:
حالت اول: استعمال این الفاظ همراه با قرینه بوده است که تابع قرینه هستیم.
حالت دوم: استعمال این الفاظ همراه با قرینه نبوده است، در اینجا ثمره خودش را نشان میدهد، یا قائل به حقیقت شرعیه هستیم یا نیستیم، اگر قائل به حقیقت شرعیه نباشیم، باید الفاظی که فاقد قرینه هستند، بر معنای لغوی سابق حمل کنیم. حال معنای سابق:
اول: معانی سابق، همین معانی عبادی است بنا بر نظریه حقیقت لغوی بودن.
دوم: معانی سابق، همین معانی عبادی نیست بنا بر نظریه مجازی بودن.
اما اگر قائل به حقیقت شرعیه بودهایم و گفتیم الفاظ نقل به ماهیت مخترعه عبادی پیدا کردهاند که دو احتمال دارد:
احتمال اول: میدانیم استعمال این لفظ بعد از نقل و وضع این لفظ به معنای عبادی بوده، در این صورت مشکل حل است و بر معانی عبادی حمل میکنیم.
احتمال دوم: نمیدانیم استعمال این لفظ بعد از نقل و وضع این لفظ به معنای عبادی بوده یا قبل آن بوده، در این صورت سه قول است:
قول اول: اصل، تاخر استعمال از وضع است. یعنی در ما نحن فیه، باید الفاظ عبادات را حمل بر معانی عبادی شرعی کنیم.
اشکال: منظور شما از این اصل، چه اصلی است؟ مراد شما دو چیز میتواند باشد:
اول: استصحاب که اصل تعبدی است، مراد شما است، یعنی ما شک میکنیم که استعمال قبل از وضع اتفاق افتاده یا خیر، که استصحاب عدم استعمال قبل از وضع میکنیم.
رد: اولا: این استصحاب اصل مثبت است، چون شما با استصحاب عدم استعمال قبل از وضع، بخواهی ثبوت استعمال بعد از وضع کنید، اصل مثبت است که حجت نیست.
ثانیا: این با استصحاب عدم وضع تا زمان استعمال تعارض دارد که از آن ثبوت وضع بعد از استعمال معلوم میشود.
دوم: اصل عقلائی است که منشاء آن سیره عقلاء است، در میان عقلاء هرگاه شک پیش بیاید که استعمال مقدم است یا وضع مقدم است، میگویند وضع مقدم بر استعمال است.
رد: این اصل عقلائی وجود ندارد.
پس اصل تاخر استعمال از وضع نه ریشه عقلائی دارد نه تعبدی.
قول دوم: اصل، تاخر وضع از استعمال است. و این اصل، ریشه عقلائی دارد. چون اصالت عدم نقل (از معنای قبلی به معنای جدید)، یک اصل عقلائی است و ما در اینجا شک داریم که آیا تا زمان استعمال، این نقل (نقل الفاظ عبادات از معانی قبل از اسلام به معانی بعد اسلام) اتفاق افتاده یا نه، عقلاء میگویند اصل عدم نقل است و با این اثبات میکنیم این نقل بعد از استعمال اتفاق افتاده است. اصول عقلائی، حکم اماره را دارند و مشکل اصل مثبت بودن را ندارند و مثبتات اصول عقلیه و امارات حجت هستند. در این صورت الفاظ بر معانی لغوی پیشینشان حمل میشود.
رد: این اصل، یک اصل عقلائی است اما مجرای آن را اشتباه پنداشتید، این اصل در جایی است که شک در موقوع نقل دارید که اصل را بر عدم نقل میگذارید، اما در ما نحن فیه ما یقین به نقل داریم، اما زمان نقل مشکوک است. یعنی اصل وقوع نقل محرز است و زمان نقل محرز نیست که در این مورد نباید به اصل عدم نقل تمسک کرد.
قول سوم: مرحوم آخوند میفرمایند قضیه مشکل است و هر دلیلی که در این حالت قرار بگیرد، مجمل میباشد و باید رجوع به اصل عملی کرد، شارع میگوید صل، نمیدانیم منظورش این است که دعا کن یا بلند شو و عبادت خاص انجام داد، در اینجا باید رجوع به قدر متیقن و اصل عملی کرد.