بحث ما در امر دهم، یعنی صحیح و اعم بود.
سوال کلیدی این است که الفاظ عبادات وضع برای صحیح از عبادات هستند یا برای اعم از صحیح و فاسد عبادات؟
مرحوم آخوند ۵ مقدمه برای تبیین صحیح و اعم ذکر میکنند و بعد وارد ادله هر گروه میشوند:
مقدمه اول:
تصویر محل نزاع بنا بر اقوالی که در حقیقت شرعیه مطرح شد:
در مبحث حقیقت شرعیه، گفتیم الفاظ عبادات در زمان شارع از سه حال خارج نیستند: یا مجازات هستند، یا حقایق شرعیه هستند، یا حقایق لغویه هستند.
در اینجا باید سه قسمت برای این اقول درست کنیم:
قسم اول: اگر قائل به حقیقت شرعیه بودن الفاظ عبادات باشیم، یعنی بگوئیم الفاظ عبادات در زمان شارع، برای عبادات وضع شدهاند، در اینجا تصویر نزاع روشن است، یعنی سوال این میشود که در زمان شارع، الفاظ عبادات، برای خصوص عبادات صحیح وضع شدهاند یا برای اعم از صحیح و اعم وضع شدهاند؟
قسمت دوم: اگر بگوئید الفاظ عبادات در زمان شارع، به شکل مجازی استعمال میشدهاند، در این صورت تصویر محل نزاع، مشکل است. چون وقتی استعمال لفظ عبادت در معنای عبادی، مجاز شد، فرق ندارد که این معنا، صحیح باشد یا اعم از صحیح و فاسد باشد و هر دو احتمال است، اصلا وضعی اتفاق نیفتاده تا بحث از موضوع له آن کنیم. گویا شارع باید دو قرینه بیاورد، یک قرینه صارفه برای مجازیت و یک قرینه معینه. هر گاه یک لفظ مردد بین دو معنای مجازی بود، علاوه بر قرینه بر مجازی بودن مراد، یک قرینه دیگر میخواهد که تعیین مراد متکلم کند که کدام معنای مجازی مراد متکلم است.
پس بنا بر هر دو قول صحیح و فاسد، باید قرینه دومی باشد تا مراد متکلم را مشخص کند.
تقسیم سوم: قول به حقیقت لغوی که قول باقلانی بود.
تذکر: مرحوم آخوند حقیقت لغوی بودن الفاظ عبادات را مطرح کرد و بعید ندانست حداقل نسبت به بعضی از الفاظ، اما شکی نیست که اگرچه ممکن است همان معانی قبلی باشند اما در اسلام شروط و اجزائی به آن اضافه شده یا کم شده و فرق با مصادیق قبل دارد.
حال شارع مقدس که میخواهد از الفاظ شایع قبل از اسلام، بعد از اسلام استفاده کند، باید قرینهای بیاورد که شرایط و قیود مورد نظر خودش را مشخص کند. مثلا باید قرینهای بیاورد که صوم مراد من چه قیود و شرایطی دارد.
حال نسبت به این قرینهای که باید قیود و شرایط عبادت را بیان کند، دو حالت دارد:
حالت اول: این قرینه دلالت بر تمام اجزاء و شرایط؛ این حالت صحیحی است که تام الاجزاء و شرایط است.
حالت دوم: این قرینه دلالت بر اجزاء و شرایط فی الجمله دارد؛ این حالت اعمی است، چون هم صحیح و هم فاسد، فی الجمله دارای شرایط و قیود هستند و صحیح تمام آن را دارد و فاسد بعضی از آن را دارد.
پس اگر قائل به حقیقت لغوی بودید، نسبت به حقیقت شرعیه، باید گفت قرینهای که شارع برای بیان شرایط و قیود آورد، اگر دارای تمام شرایط و قیود بود، صحیحی میشود و الا اعمی میشود.
مقدمه دوم:
معنای صحیح: صحت یعنی تمامیت اجزاء و شرائط، صحیح یعنی تام الاجزاء و شرایط، نمازی که تمام شرایط و اجزاء صحت را داشته باشند.
آخوند میفرمایند ظاهرا بین علماء در معنای صحیح فرقی نیست، اما از صحت تعابیر مختلفی شده است و مصادیق مختلفی هم دارد.
اختلاف در تعابیر و اختلاف در مصادیق صحت، نباید باعث این شود که معنای صحت چند چیز است، معنای صحت یک چیز است اما تعبیر از آن و مصداق آن اختلاف شده است. واژه فیل، معنایش یکی است اما بعضی میگویند دارای خرطوم و بعضی میگویند فیل.
مثلا بعضی از فقها میگویند: صحت یعنی مسقط قضاء و بعضی از متکلمین میگویند: صحت یعنی موافقت شریعت. این معانی گوناگون است اما واقعیت صحت، تمامیت اجزاء و شرایط است و هر کدام از این افراد، قسمتی از این واقعیت که برایش مهمتر بوده گرفته است، فقیه نگاهش به عمل است و مسقط قضاء را گرفته است، متکلم نگاهش به احوال معاد است و برایش ثواب و عقاب مهم است و این ثواب و عقاب مترتب بر موافقت و مخالفت شریعت است و بخاطر همین موافقت شریعت را در معنای صحت رعایت کردهاند.
صحت مصادیق مختلف دارند، گاهی عمل صحیح دو رکعت است و گاهی ۴ رکعت است، نماز صحیح صبح ۲ رکعت است و صحیح ظهر ۴ رکعت است گاهی صحیح با وضو است و گاهی با تیمم است و گاهی بدون طهارت است مثل نماز میت.
مقدمه سوم:
مرحوم آخوند میفرمایند ما چه صحیحی باشیم و چه اعمی باشیم، باید قدر جامعی بین افراد عبادت معین کنیم تا آن موضوع له عبادات باشد. مثلا اگر شما میگوئید الفاظ برای صحیح وضع شده است، باید بین افراد صحیح، قدر جامعی را معین کنید که این لفظ جامع، موضوع له لفظ صلات باشد. اگر قائلید به وضع الفاظ عبادات برای اعم هستید، باز هم باید بین اعم از افراد صحیح و فاسد، یک جامع پیدا کنید که موضوع له لفظ عبادت شود. واژه صلات از نگاه صحیحیها وضع شده برای مفهومی که جامع بین تمام افراد صحیح است و از نگاه اعمیها وضع شده برای مفهومی که جامع بین تمام افراد صحیح و اعم است.
حال سوال این است، ما اگر صحیحی باشیم، قدر جامع چیست؟
جواب: بنا بر قول صحیحی که من آخوند هم جزء این گروه هستم، عنوان جامع را نمیتوان شناخت، اما آثار و خواص آن را میتوان شناخت و این هم یک نوع شناخت است و همین هم کافی است. مثلا لفظ صلات، اگر قائل به صحیح باشیم برای خصوص نماز صحیح وضع شده است، اما عنوانی که بر تک تک افراد صحیح باشد، نمیدانیم چیست. اما میدانیم نماز صحیح چه خواصی دارد، این از روایت فهمیده میشود که نماز صحیح «تنهی عن الفحشاء و المنکر»، «قربان کل تقی»، معراج مومن است.
پس ایشان درباره قدر جامع بنابر قول صحیحی میگویند، قدر جامع فی نفسه ناشناس است اما خواص و آثار آن مشخص است و این نشان میدهد که منشاء اثر یکی است. هر گاه خواص و آثار یک دسته از افراد مشترک باشند، نشان میدهد که بین این افراد یک وجه مشترک وجود دارد. اشتراک آثار، نشان از وحدت موثر دارد، اصل فلسفی میگوید الواحد لا یصدر الا عن الواحد، آثار واحد صادر نمیشود مگر از موثِّر واحد. از این جهت که نماز صحیح، آثار واحدی بر آن مترتب میشود، معلوم میشود بین نمازهای صحیح، قدر جامعی است که موثر آثار است و همان موضوع له لفظ صلات است.
اما قدر جامع بنا بر قول اعمی: آخوند میفرمایند بنا بر این قول، کار دشوار است و پنج وجه برای این قول ذکر میکنند و رد میکنند و میگویند بین اعم از افراد و فاسد مشکل است.
ما فقط دو تا از این پنج تا را میگوئیم، چون فقط این دو مربوط به قدر جامع است و سه تای دیگر تصویر وضع عبادات برای اعم است و ما مطرح نمیکنیم.
تذکر: آن حرفی که نسبت به صحیحی زدیم، اینجا جاری نیست، یعنی در صحیحیها گفتیم چون آثار صحیحیها یکی است، موثِّر یکی است و همان جامع باشد اما اینجا عبادات صحیح و فاسد، با هم اثر مشترک واحدی ندارند، نماز صحیح شما را به عرش میرساند و نماز فاسد میتواند شما را به قعر جهنم ببرد.
راه حل اول: میرزای قمی: جامع را یک مجموعه معینی از اجزاء اصلی عبادت میگیریم، مثلا نماز پنج جزء کلیدی دارد، این اجزاء کلیدی قدر جامع نماز میشوند، هر کجا این اجزاء و لو فاسد بود، میگوئیم نماز محقق شده است و اگر یکی از آنها یا بیشتر از یکی، کم بود میگوئیم نماز صادق نیست.
رد: اشکال اول: این فرضی که شما کردید، با صدق عرفی الفاظ عبادات هماهنگ نیست. لفظ صلات گاهی صادق است اگرچه جزء اصلی نماز مفقود باشد و همین لفظ گاهی صادق نیست هرچند اجزاء اصلی موجود باشد، پس معلوم میشود این پنج جزء اصلی، موضوع له لفظ صلات نیست. مثلا اگر فردی تمام ارکان نماز را انجام داد و یادش رفت قرائت حمد کند، عرف میگوید این فرد نماز خوانده اما نماز بدون قرائت، در اینجا صلات صدق میکند در حالی که یک جزء اصلی را بجا نیاورده است. گاهی فرد عملی انجام میدهد که همه اجزاء اصلی است، اما صلات به آن نمیگویند، مثلا فرد با فواصل زیاد ارکان اصلی نماز را انجام میدهد اما موالات نداشته است، عرف به این فرد نمیگوید نماز خوانده است. پس موضوع له صلات نمیتواند موضوع له لفظ صلات باشد.
اشکال دوم: اگر لفظ عبادت برای این اجزاء اصلی وضع شده باشد، تالی فاسد دارد و آن این است که استعمال این لفظ در کل اجزاء این افراد، استعمال مجازی میشود. چون استعمالی که برای بخشی از اجزاء وضع شده است اگر به کل اطلاق شود، استعمال مجازی است. نمازی که تمام اجزاء را دارد، صدق لفظ صلات بر آن، مجازی است در حالی که در بالوجدان این غلط است و به نماز کامل، نماز بدون تجوز میگویند.
راه حل دوم: مشهور اعمیها: قدر جامع بین صحیح و فاسد، عبارت از معظم اجزاء بدون تعیین است. همین عدم تعیین، نقطه تفاوت با قول اول است. اما شرطش این است که این معظم اجزاء به گونهای باشد که صدق عرفی لفظ عبادات، دائر مدار این معظم اجزاء باشد، هر گاه عبادتی دارای این معظم اجزاء باشد و عرف هم لفظ عبادت را بر آن صادق دانست، عبادت انجام شده است و لو به شکل فاسد.
رد: اشکال اول: این سخن شما باعث میشود که در موضوع له الفاظ عبادات، مبتلا به اضطراب شویم و قابل تعیین نباشد، چون شما میگوئید معظم اجزاء نا معین، موضوع له لفظ است، همین باعث میشود که در موضوع له الفاظ عبادات، اضطراب و عدم تعیین پیدا کند، چون گاهی معظم اجزاء، ۵ چیز است و گاهی ۴۰ چیز است. معظم اجزاء نماز میت، خیلی کم است و معظم اجزاء نماز ظهر، خیلی زیاد است، نماز میت چندتا تکبیرة الاحرام است اما معظم اجزاء نماز ظهر، بسیار زیاد است و این باعث اضطراب معنوی الفاظ میشود.
اشکال دوم: این اشکال همان اشکال دوم قول اول است، یعنی اگر برای بخشی از الفاظ، لفظی وضع شود، استعمال آن در کل اجزاء مجازی است.
بعد ایشان سه وجه دیگر ذکر میکند که ما ذکر نمیکنیم.
مقدمه چهارم:
وضع و موضوع له در الفاظ عبادات عام است، به این معنا که ما باید یک قدر جامعی بین افراد عبادت تصویر کنیم و این قدر جامع معنای متصور هنگام وضع باشد که لفظ عام شود و همین موضوع له لفظ عبادت باشد که موضوع له آن هم عام باشد و بخاطر همین دنبال قدر مشترک میگشتیم و الا اگر وضع و موضوع له خاص بود، نیاز به قدر جامع هم نبود.