درس الروضة البهیة (بخش ۵) (الطلاق - الغصب)

جلسه ۷۹: کتاب الغصب ۷: احکام الغصب ۶

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

بررسی قول چهارم در ضمان قیمی

مقدمه: در جلسه قبل بیان شد که اگر مال غصبی، در دست مالک وجود دارد و امکان رد نیز هست باید آن را به صاحبش بازگرداند (به نحو وجوب فوری). اما اگر مال تلف شده است و یا امکان ردّ آن وجود ندارد (مثل اینکه مالی ته دره افتاده باشد) غاصب ضامن است که اگر مال مثلی بوده است مثل آن را و اگر قیمی است، قیمت آن را بپردازد. در مورد قیمی هم ۴ نظر مطرح شد که منظور از قیمی، قیمت چه روزی است؟ در نظر چهارم بیان شد برخی قائل اند (محقق این قول را به اکثر نسبت داده‌اند) که ملاک، قیمت یوم الغصب است. دلیل قائلین به این قول این است که یوم الغصب، اولین زمان برای ضمان است.

مطلب جدید: مرحوم شهید ثانی می‌فرمایند که قول چهارم، قول ضعیفی است! زیرا ضمان عین مغصوب در یوم الغصب به این معناست که اگر مال تلف شود باید قیمت و بدل آن پرداخت شود. اما معنای ضمان در یوم الغصب این نیست که حتی اگر تلف نشد باید قیمت و بدل آن را داد. در فرض ما هم در یوم الغصب که مال تلف نشده است (شنبه غصب شده است و دوشنبه تلف شده است و چهارشنبه می‌خواهد به صاحبش بازگرداند) پس در شنبه صرفا غصب صورت گرفته است و تلفی صورت نپذیرفته است.

تایید قول چهارم[۱]: قول چهارم یک روایتی دارد که آن را تایید می‌کند. صحیحه ابی ولاد در باره اجاره کرده بغل و قاطر است. داستان از این قرار است که: (شخصی به نام ابی ولاد می‌گوید: من قاطری را کرایه کردم تا به قصر ابن هبیره بروم و برگردم. زیرا من بدهکاری داشتم که به من گفته بودند که این بدهکار در محدوده قصر ابن هبیره است لذا من می‌خواستم با این قاطر تا آنجا بروم و طلبم را بگیرم و برگردم. قاطر را کرایه کردم و حرکت کردم. وقتی به نزدیکی پل کوفه رسیدم متوجه شدم که بدهکار من به سمت «نیل» (مکانی نزدیک کوفه) رفته است. لذا من هم برای دریافت طلبم به سمت نیل رفتم. وقتی به نیل رسیدم، متوجه شدم که این شخص، از نیل به سمت بغداد حرکت کرده است لذا من هم به سمت بغداد حرکت کردم. تا اینکه بالاخره در بغداد به او رسیدم و طلب خود را از او گرفتم و به کوفه برگشتم. سپس به نزد امام صادق عليه‌السلام رفتم و داستان را برای حضرت تعریف کردم. حضرت به من فرمودند «تو باید کرایه کوفه تا نیل را و سپس کرایه نیل تا بغداد را و کرایه بغداد تا کوفه (مسیر برگشت) به صاحب بغل بدهی» ابی ولاد میگوید به حضرت گفتم «من وسط راه کلی علوفه خریدم و به این بغل دادم و دراهمی را هزینه او کردم. آیا می‌شود این هزینه‌ها را از مالک بغل بگیرم؟» حضرت در پاسخ فرمودند «نه! تو نمی‌توانی این پول را از او بگیری. زیرا تو غاصب بودی!» ابی ولاد می‌گوید به حضرت گفتم «اگر این بغل در مسیر تلف می‌شد حکم چه می‌بود؟» حضرت فرمودند «در این صورت به عهده تو بود قیمت بغل یوم خالفته (یعنی قیمت یوم الغصب)» این همان قول چهارم است. البته روایت ادامه دارد. ابی ولاد از عیب بغل هم سؤال می‌کند که اگر مثلا پای بغل بشکند و یا آسیب دیگری ببیند، حکم چیست؟ حضرت در پاسخ می‌فرمایند «علیک قیمت ما بین الصحه و العیب یوم ترده علیه» باز هم روایت ادامه دارد که ما کاری با ادامه آن نداریم زیرا مربوط به بحث ما نمی‌شود.

نکته۱: مرحوم شهید در اینجا برداشتی از روایت دارند که ما خیلی متوجه نمی‌شویم که این مطلب را از کجای روایت برداشت کرده‌اند؟! ایشان می‌فرمایند «ويمكن أن يستفاد منه اعتبار الأكثر منه إلى يوم التلف». یعنی ممکن است ما بگوییم از این روایت اعلی القیم از روز غصب تا تلف برداشت می‌شود.

اگر ایشان این مطلب را از عبارت آخر روایت برداشت کرده باشند، این برداشت صحیح نیست! زیرا این عبارت آخر چنین چیزی را نمی‌رساند! زیرا در عبارت فرض ما عیب است و نه تلف. ثانیا باید قیمت ارش را در یوم الرد بدهد و این ربطی به اعلی القیم ندارد.

استاد: وسائل الشیعه این روایت را نقل کرده است ولی ظاهرا آن را تقطیع کرده است (بخضی از روایت آورده نشده است). مرحوم شیخ انصاری در مکاسب، ج۳، ص۲۴۵ تا ۲۴۷ همین روایت را مفصل آورده‌اند.

شهید ثانی: اگر به این روایت عمل کنیم، قول چهارم بر اساس این روایت درست میشود. (یعنی قیمت یوم الغصب باید ملاک باشد). اما اگر به این روایت عمل نکنیم، باید برویم سراغ قول سوم که قاعده می‌گوید قیمت، قیمت یوم التف است.

نکته۲: هر آنچه در مورد قیمت گفته شد، در صورتی است که قیمت بازار تغییر کرده باشد. مثل اینکه مثلا قیمت ۱ گرم طلا در روزهای مختلف در بازار بالا و پایین می‌رود بدون اینکه در مقدار و کیفیت طلا تغییری ایجاد شود. اما گاهی قیمت طلا ۱۰۰ تومن بوده است الآن هم ۱۰۰ تومن است ولی چون شما این طلا را به انگشتر یا گردنبند تبدیل کرده‌ای، قیمت آن افزایش پیدا کرده است. یا مثلا طلای مشخصی به خاطر لطمه‌ای که خورده است قیمت آن کاهش پیدا کرده است. این گونه نقص و زیاده‌هایی که ربطی به قیمت بازار ندارد و به خاطر تغییری در خود جنس است، محل بحث ما نیست. محل بحث ما فقط قیمت بازار است.


شهید ثانی بعد از تضعیف قول چهارم، یک روایتی را به عنوان مؤید برای قول چهارم می‌آورند.

۴

تطبیق بررسی قول چهارم در ضمان قیمی

و (تضعیف قول چهارم:) يُضعّف بأنّ ضمانها (عین مغصوب) حينئذٍ (حین الغصب) (اگر مراد از ضمان، ضمان یوم الغصب باشد ـ که همان قول چهارم است ـ) إنّما يراد به (مراد از ضمان این است که) كونها: لو تلفت لوجب بدلها (اگر این مال تلف شود باید بدل آن را داد)، لا وجوب قيمتها (معنی آن این نیست که همین الآن که عین باقی است قیمت آن بر ذمه شخص است)؛ إذ الواجب مع وجود العين منحصر في ردّها (چون با وجود عین باید خود عین را رد کرد و قیمت را نمی‌توان داد).

و (تایید قول چهارم به وسیله روایتی:) (تا اینجا قول چهارم را ضعیف کردند، حالا می‌خواهند این قول را تقویت کنند) في صحيح أبي ولّاد عن أبي عبد اللّٰه عليه‌السلام في اكتراء البغل (کرایه کردن قاطر. قاطر حیوانی است که از حمار و اسب به وجود می‌آید) ومخالفة الشرط (ابی ولاد با شرط مخالفت کرده بود زیرا قرار بود تا قصر بود ولی به نیل و بغداد رفت و برگشت) ما يدلّ على هذا القول (بر عهده شخص است قیمت بغل یوم خالفته).

ويمكن أن يستفاد منه (خبر ابی ولاد) اعتبار الأكثر منه إلى يوم التلف (ممکن است از این روایت ابی ولاد استفاده شود که اعلی القیم من الغصب الی یوم التلف معتبر است) (اینکه ایشان اعلی القیم را از کجای روایت برداشت کرده‌اند، ما چیزی پیدا نکردیم. شاید کسی بگوید از یوم خالفته این مساله فهمیده می‌شود یا از عبارت آخر روایت در مورد عیب این برداشت شده است که واقعا از هیچ کدام از این موارد چنین چیزی برداشت نمی‌شود) (مرحوم شیخ انصاری این روایت را مفصل‌تر بیان کرده‌اند ولی حتی ایشان هم چنین برداشتی نکرده‌اند).

وهو قويّ (قول چهارم قوی است) عملاً بالخبر الصحيح (از باب عمل به خبر صحیح این قول قوی است) وإلّا (اگر نخواهیم به این روایت عمل کنیم) لكان القول بقيمة يوم التلف مطلقاً (فرقی نمی‌کند قبل آن قیمت بالاتر باشد یا پایین‌تر) أقوى (قائل شدن به قیمت یوم التلف اقوی است) (دلیل این اقوی بودن هم همان دلیلی است که در قول سوم آمده است: لأنّ الواجب زمنَ بقائها إنّما هو ردّ العين، والغاصب مخاطَب بردّها حينئذٍ زائدة كانت أم ناقصة من غير ضمان شيء من النقص إجماعاً، فإذا تلفت وجبت قيمة العين وقتَ التلف)

وموضع الخلاف (محل اختلاف بین این ۴ قول) ما إذا كان الاختلاف (اختلاف در قیمت) بسبب اختلاف القيمة السوقيّة (یعنی این اختلافات در صورتی است که این اختلاف در قیمت به سبب قیمت بازار باشد و نه به خاطر کم و زیاد شدن مقدار و کیفیت جنس). أمّا لو كان لنقص العين أو لتعيّبها (اگر کم شدن قیمت به سبب وارد شدن نقص یا عیبی به آن جنس است)، فلا إشكال في ضمان ذلك النقص (این نقص قطعا بر گردن غاصب است).

۵

ضمان مال غصبی معیوب

بحث ما تا به حال در مورد تلف شدن مال غصبی بود. از این به بعد بحث بر سر عیب است. گاهی جنس تلف نمی‌شود و صرفا آسیب و عیبی به آن وارد می‌شود. اگر غاصب مالی را غصب کند و این مال در دست او معیوب شود، آنچه غاصب وظیفه دارد به مالک پرداخت کند، جنس معیوب است + ارش. بحث ارش در «خیار عیب» گذشت. ارش یعنی ما به التفاوت بین سالم و معیب. یعنی مالک مال نمی‌تواند بگوید: من جنس معیب را نمی‌خواهم. مثلا اگر شخصی اسبی را غصب کرده است و در حادثه‌ای پای این اسب غصبی شکسته است، مالک نمی‌تواند بگوید: من اسب پاشکسته نمی‌خواهم! کل پول اسب را به من بده! لذا غاصب اسب پاشکسته را به مالک می‌دهد و سپس اسب سالم و پاشکسته را در بازار قیمت می‌کنند و ما به التفاوت را هرچه که شد به صاحب آن می‌پردازند.

دلیل بر این حکم (مال آسیب دیده + ارش): اجماع. زیرا ارش عوض تالف است. آن چیزی که تلف شده وقتی جنس معیوب شده به آن نقص وارد می‌شود چیست؟ آنچه تلف شده است یا جزء می‌باشد و یا وصف. یعنی گاهی جزئی از مالی تلف می‌شود و گاهی وصف مالی از بین می‌رود (مثل میوه‌ای که پلاسیده میشود که این پلاسیده شدن سبب افت قیمت آن می‌شود) پس جزء ناقص یا وصف ناقص که سبب عیب این کالا می‌شود مثل خود عین مورد ضمان است (یعنی همانگونه که اگر عین تلف شود شخص ضامن است، در صورتی که جزء آن و یا وصف آن هم تلف شود باز ضامن است. این جزء و وصف همان ارش است). فرقی هم نمی‌کند که این نقص توسط خود غاصب به وجود آمده باشد یا غیر توسط غیر او (حتی اگر نقص از جانب خداوند باشد). مثلا اگر گوسفندی را غصب کرد و بعد این گوسفند مریض شد، باز هم باید هم گوسفند مریض را بدهد و هم ضامن ارش است.

سؤال: گاهی عیب‌ها، عیب‌هایی است که سریان و جریان دارد و مستقرّ نیست. یعنی عیب از زمانی که مال در دست غاصب بوده است شروع شد ولی ادامه دارد و ثابت نیست. (مثل برنجی که کرم زده است. وقتی برنجی کرم میزند اوایل خیلی افت قیمت پیدا نمی‌کند اما هر چه زمان بیشتر می‌گذرد، این افت قیمت و آسیب به برنج بیشتر می‌شود. یعنی مثلا اگر در ابتدا برنج بدون کرم را غصب کند که کیلویی ۱۰ هزار تومان بوده است ولی بعد در هنگام غصب کرم زد و شد ۹ هزار تومن. حال این برنج ۹ هزارتومانی را به مالک بر می‌گرداند همراه با هزارتومان ارش. اما اگر این برنج چند وقت دست مالک بماند همین طور از ارزش آن کم می‌شود تا به ۴ هزارتومان می‌رسد.) حال سؤال در این است که این عیب‌های ساری که دائما در حال افزایش است، بعد از رد مال هم باز بر عهده غاصب است؟

پاسخ: شهید این عیب را به دو دسته تقسیم کرده است:

الف) اگر عیب، عیبی است که برای مالک امکان جلوگیری از آن بعد از ردّ وجود ندارد (مثلا حیوانی که مریض شده است و بعد از ردّ مالک نمی‌تواند جلوی پیشرفت بیماری او را بگیرد): عیبی که ساری و جاری است بر عهده غاصب است.

ب) اگر عیب، عیبی است که برای مالک امکان جلوگیری از آن بعد از رد وجود دارد (مثلا برنجی که کرم زده است را می‌تواند نمک بزند تا بیشتر خراب نشود): دو وجه است:

  • بر گردن غاصب است. زیرا بالاخره این عیب را غاصب ایجاد کرده است و لذا ضمان هم بر گردن اوست.
  • بر گردن غاصب نیست. زیرا مالک می‌توانسته است جلوی این عیب را بگیرد و نگرفته است، گردن خود اوست.

شهید ثانی: مرحوم مصنف در دروس، عدم ضمان را قریب شمرده‌اند.

۶

اجرت مال غصبی

اگر مال غصبی، از مال‌هایی باشد که به آن‌ها اجرت تعلق می‌گیرد. مثلا برای یک مدتی خانه‌ای را غصب کند (یک یا دو سال) ضمان بر عهده کیست؟ (گاهی زمان به قدری کم است که عرفا اجرتی به آن تعلق نمی‌گیرد مثل اینکه ۱۰ دقیقه کتابی را قرض بگیرد. بحث ما در این موارد نیست. بلکه بحث در جایی است که مدتی غصب صورت گرفته است که عموما برای آن اجرتی در نظر گرفته می‌شود). اگر در عرف برای این مدت زمان غصب، اجاره‌ای تعیین می‌شود، غاصب ضامن آن اجرت است.

نکته۱: این حکم ثابت است چه غاصب از مال مغصوب استفاده کرده باشد و چه نکرده باشد. یعنی اگر مثلا غاصب خودش خانه‌ای دارد و بعد برود و یک خانه دیگر را نیز غصب کند و دو سال این خانه در غصب او باشد ولی غاصب اصلا از آن استفاده‌ای نکرده است به هر حال اجرت این دو سال بر عهده غاصب است. زیرا منافع هم مال است. یعنی همانطور که اصل خانه مال است، منافع آن نیز مال اند. (لذا اجاره آن صحیح است. در اجاره تملیک منفعت می‌شود زیرا منفعت مال است)

سؤال: اگر منافع متعدد بود حکم چیست؟ یعنی مثلا عبدی غصب شود. حال این عبد خیاطی بلد است، آهنگری بلد است، نجاری بلد است، روزه استیجاری می‌تواند بگیرد و... حال اجاره هرکدام از این منافع یک قیمتی دارد. در اینجا منافع متعدد را چگونه باید حساب کرد؟ (یا مثلا خانه است که هم می‌توان آن را مسکونی اجاره داد و هم می‌توان تجاری اجاره داد)

پاسخ: چند صورت دارد:

۱) اگر تمام منافع و یا چند منفعت در آن واحد قابل استیفاءبود (مثل اینکه عبد هم می‌تواند روزه استیجاری بگیرد و هم می‌تواند خیاطی کند): غاصب ضامن تمام منافع است. یعنی در مثال عبد هم باید اجرت روزه استیجاری را بدهد و هم خیاطی را.

۲) اگر منافع متعدد قابل استیفاء همزمان نبود (مثل اینکه عبد اگر چه هم خیاطی بلد است و هم آهنگری و هم نجاری، ولی نمی‌تواند هر سه را با هم انجام دهد!): در اینجا باید دید که اجاره کدام یک بالاتر است، همان اجرت را غاصب ضامن است.

نکته۲: گاهی مثلا عبد چهار منفعت دارد که استیفاء سه تای آن همزمان ممکن است ولی آن یکی دیگر اینگونه نیست. در اینجا اگر آن یک منفعت، از آن سه منفعت دیگر اجرت بیشتری دارد، غاصب ضامن آن یک منفعت است و بقیه منافع.

۷

تطبیق ضمان مال غصبی معیوب

﴿ وإن عاب ﴾ المغصوب (اگر مال غصبی معیوب شود) ولم تذهب عينه (عین مال از بین نرود) ﴿ ضمن أرشه ﴾ إجماعاً (ضامن ارش است اجماعا)؛ لأنّه (ارش) عوض عن أجزاء ناقصة أو أوصاف (ارش عوض است از اجزاء ناقصه یا اوصاف ناقصه) (گاهی نقص به جزء است: مثل ماشینی که لاستیک آن از بین می‌رود/ گاهی نقص به وصف است: مثل حیوانی که مریض می‌شود. این حیوانی جزئی را از دست نداده است و صرفا با مریضی، وصفی از آن رفته است)، وكلاهما (جزء و وصف) مضمون (غاصب هم ضامن جزء است و هم ضامن وصف)، سواء كان النقص من الغاصب أم من غيره ولو من قِبل اللّٰه تعالى (حتی اگر این نقص در جزء یا وصف از جانب خداوند باشد مثل صاعقه و بیماری، باز هم غاصب ضامن است) (این حکم، گاهی تبعات سنگینی برای شخص دارد. مثلا شخص ۱۰۰۰ مرغ را غصب می‌کند و بعد با آمدن آنفلونزای مرغی همه این مرغ‌ها می‌میرند. لذا ضامن هر ۱۰۰۰ مرغ است) (استاد: آیا این حکم در همه موارد همینگونه است؟ در بعضی مثال‌ها پذیرش آن سخت است). ولو كان العيب غير مستقرّ (یعنی عیب به گونه‌ای باشد که سرایت کند)، بل يزيد على التدريج (به تدریج این عیب زیاد می‌شود)، فإن لم يمكن المالك بعد قبض العين قطعه (اگر ممکن نیست برای مالک بعد از قبض عین، قطع عیب) أو التصرّف فيه (مال)، فعلى الغاصب ضمان ما يتجدّد أيضاً (غاصب ضامن آن عیب‌هایی که بعدا هم به وجود می‌آید است). وإن أمكن (اگر مالک می‌تواند جلوی سریان عیب را بگیرد) ففي زوال الضمان وجهان (در زوال ضمان دو وجه است): من استناده إلى الغاصب (عیب متجدد مستند به غاصب است لذا غاصب ضامن است)، وتفريطِ المالك (غاصب ضامن نیست زیرا مالم می‌توانسته جلوی سریان عیب را بگیرد). واستقرب المصنّف في الدروس عدم الضمان.

۸

تطبیق اجرت مال غصبی

﴿ ويضمن ﴾ أيضاً ﴿ اُجرته (غاصب علاوه بر ضمان عین و ضمان ارش، ضامن اجرت نیز هست) إن كان له اُجرة (البته اگر اجرتی برای ان مال وجود دارد)، لطول المدّة (چون اگر مدت زمان خیلی کوتاه باشد، عرف برای آن اجاره قرار نمی‌دهد) ﴾ التي غصبه فيها (در طول مدتی که غصب کرده است مال را در این مدت)، سواء ﴿ استعمله (چه این منفعت را استعمال کرده باشد و چه استعمال نکرده باشد) أو لا ﴾ لأنّ منافعه أموال (منافع این مال، خودشان مالیت دارند) تحت اليد فتضمن بالفوات (یعنی خود به خود تفویت شوند) والتفويت (یعنی استیفاء شود و سپس فوت شود). ولو تعدّدت المنافع (اگر منافع متعدد باشد) فإن أمكن فعلها جملة أو فعل أكثر من واحدة (اگر عبدی ۴ کار می‌تواند انجام دهد و می‌تواند همه یا اکثر این کار‌ها را با هم انجام دهد) وجب اُجرة ما أمكن (هر تعداد کاری که می‌تواند با هم انجام دهد، اجرت همه بر غاصب است)، وإلّا (اگر نمی‌تواند همه یا چند منفعت را با هم استیفاء کند) ـ كالخياطة والحياكة (بافندگی) والكتابة (نویسندگی) ـ فأعلاها اُجرةً (ضامن آن منفعتی است که بالاترین اجرت را دارد). ولو كانت الواحدة أعلى منفردة عن منافع متعدّدة يمكن جمعها (اگر سه کار را با هم انجام دهد که روی هم می‌شود ۳۰ هزارتومن ولی یک کار چهارمی است که به تنهایی ۴۰ هزار تومان است)، ضَمِن الأعلى (غاصب ضامن آن یک کاری است که از بقیه سه عمل دیگر بالاتر است).

تلف بعدها.

﴿ وقيل والقائل به المحقّق في أحد قوليه ـ على ما نقله المصنّف عنه (١) ـ يضمن الأعلى من حين الغصب ﴿ إلى حين الردّ أي ردّ الواجب وهو القيمة.

وهذا القول مبنيّ على أنّ القيمي يُضمن بمثله كالمثلي ، وإنّما ينتقل إلى القيمة عند دفعها لتعذّر المثل ، فيجب أعلى القيم إلى حين دفع القيمة؛ لأنّ الزائد في كلّ آنٍ سابق من حين الغصب مضمون تحت يده ، ولهذا لو دفع العين حالة الزيادة كانت للمالك ، فإذا تلفت في يده ضمنها.

وعلى القول المشهور من ضمان القيمي بقيمته ابتداءً لا وجه لهذا القول.

﴿ وقيل والقائل به الأكثر ـ على ما نقله المصنّف في الدروس (٢) ـ : إنّما يضمن ﴿ بالقيمة يوم التلف لا غير لأنّ الواجب زمنَ بقائها إنّما هو ردّ العين ، والغاصب مخاطَب بردّها حينئذٍ زائدة كانت أم ناقصة من غير ضمان شيء من النقص إجماعاً ، فإذا تلفت وجبت قيمة العين وقتَ التلف؛ لانتقال الحقّ إليها حينئذٍ؛ لتعذّر البدل.

ونقل المحقّق في الشرائع عن الأكثر : أنّ المعتبر القيمة يوم الغصب (٣) بناءً على أنّه أوّل وقت ضمان العين.

ويُضعّف بأنّ ضمانها حينئذٍ إنّما يراد به كونها : لو تلفت لوجب بدلها ، لا وجوب قيمتها؛ إذ الواجب مع وجود العين منحصر في ردّها.

وفي صحيح أبي ولّاد عن أبي عبد اللّٰه عليه‌السلام في اكتراء البغل ومخالفة

__________________

(١) نقله في الدروس ٣ : ١١٣ بلفظ : وإليها جنح المحقّق ، وانظر الشرائع ٣ : ٢٤٠.

(٢) الدروس ٣ : ١١٣.

(٣) الشرائع ٣ : ٢٤٠.

الشرط (١) ما يدلّ على هذا القول.

ويمكن أن يستفاد منه اعتبار الأكثر (٢) منه إلى يوم التلف.

وهو قويّ عملاً بالخبر الصحيح (٣) وإلّا لكان القول بقيمة يوم التلف مطلقاً (٤) أقوى.

وموضع الخلاف ما إذا كان الاختلاف بسبب اختلاف القيمة السوقيّة. أمّا لو كان لنقص العين أو لتعيّبها ، فلا إشكال في ضمان ذلك النقص.

﴿ وإن عاب المغصوب ولم تذهب عينه ﴿ ضمن أرشه إجماعاً؛ لأنّه عوض عن أجزاء ناقصة أو أوصاف ، وكلاهما مضمون ، سواء كان النقص من الغاصب أم من غيره ولو من قِبل اللّٰه تعالى. ولو كان العيب غير مستقرّ ، بل يزيد على التدريج ، فإن لم يمكن المالك بعد قبض العين قطعه أو التصرّف (٥) فيه ، فعلى الغاصب ضمان ما يتجدّد أيضاً. وإن أمكن ففي زوال الضمان وجهان : من استناده إلى الغاصب ، وتفريطِ المالك. واستقرب المصنّف في الدروس عدم الضمان (٦).

__________________

(١) هذا الخبر ذكره الشيخ في التهذيب في كتاب الإجارة [٧ : ٢١٥ ، الحديث ٢٥] ولم يحتجّ بذكره الأصحاب في هذا الباب مع أنّه الحجّة القويّة. (منه رحمه‌الله).

(٢) في (ش) : أكثر الأمرين.

(٣) وهو خبر أبي ولّاد المتقدّم.

(٤) زادت قيمته أو نقصت.

(٥) المراد : بالقطع إزالته من أصله ، ومن التصرّف فيه جعله بحيث لا يزيد وإن بقي أصله (هامش ر).

(٦) الدروس ٣ : ١١٢.

﴿ ويضمن أيضاً ﴿ اُجرته إن كان له اُجرة ، لطول المدّة التي غصبه فيها ، سواء ﴿ استعمله أو لا لأنّ منافعه أموال تحت اليد فتضمن بالفوات والتفويت. ولو تعدّدت المنافع فإن أمكن فعلها جملة أو فعل أكثر من واحدة وجب اُجرة ما أمكن ، وإلّا ـ كالخياطة والحياكة والكتابة ـ فأعلاها اُجرةً. ولو كانت الواحدة أعلى منفردة عن منافع متعدّدة يمكن جمعها ، ضَمِن الأعلى.

﴿ ولا فرق بين بهيمة القاضي والشوكي (١) في ضمان الأرش إجماعاً؛ لعموم الأدلّة ، وخالف في ذلك بعض العامّة (٢) فحكم في الجناية على بهيمة القاضي بالقيمة ويأخذ الجاني العين ، نظراً إلى أنّ المعيب لا يليق بمقام القاضي.

﴿ ولو جنى على العبد المغصوب جانٍ غير الغاصب ﴿ فعلى الجاني أرش الجناية المقرّر في باب الديات ﴿ وعلى الغاصب ما زاد عن أرشها من النقص إن اتّفق زيادة ، فلو كانت الجناية ممّا له مقدّر كقطع يده الموجب لنصف قيمته شرعاً فنقص بسببه ثلثا قيمته ، فعلى الجاني النصف وعلى الغاصب السدس الزائد من النقص ، ولو لم يحصل زيادة فلا شيء على الغاصب بل يستقرّ الضمان على الجاني.

والفرق : أنّ ضمان الغاصب من جهة الماليّة ، فيضمن ما فات منها مطلقاً (٣) وضمان الجاني منصوص ، فيقف عليه حتّى لو كان الجاني هو الغاصب فيما له مقدّر شرعي فالواجب عليه أكثر الأمرين : من المقدّر الشرعي والأرش؛ لأنّ

__________________

(١) حامل الشَوْك.

(٢) نسبه في المجموع ١٤ : ٣٥٥ إلى المالك ، وفي الفتاوى الهنديّة ٥ : ١٢٢ إلى شريح.

(٣) سواء كان زائداً عن مقدار الجناية أم لا.