درس الروضة البهیة (بخش ۵) (الطلاق - الغصب)

جلسه ۷۴: کتاب الغصب ۲: احکام الغصب ۱

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

ضامن بودن یا نبودن ظالم (مانع)

مرحوم شهید، احکام غصب را بیان می‌کنند که این احکام، ارتباط تنگاتنگی با تعریف دارد:

حکم اول: در غصب، استقلال و استیلاء شرط است (یعنی باید استقلال (طبق نظر شهید اول) و استیلاء (طبق نظر شهید ثانی که به خاطر اشکالی که در استقلال بود، آن را رد کردند) باشد تا غصب صورت بگیرد). حال که این دو شرط است، پس:

  • اگر ظالمی بیاید و مانع شود از اینکه شخصی در خانه خود سکونت کند، ولی خود ظالم هم «ید» بر خانه پیدا نکند (صرفا مانع ورود مالک به خانه‌اش شده است).
  • اگر شخصی، دابّة (اسب و قاطر و...) دارد و این دابّه فرار کند. وقتی صاحب این دابّة می‌خواهد برود و آن را بگیرد، ظالمی بیاید و مانع از این کار بشود. هر چند خود ظالم، استیلاء و استقلالی بر این دابه ندارد و صرفا مانع از رفتن مالک شود.

با توجه به قید استیلاء و استقلال، این دو مثال، مصداق غصب نخواهند بود. لذا ظالم، «لا یضمن العین لو تلفت» اگر خانه یا دابّة از بین برود، ضامن نیست. حتی اگر اجرتی به این خانه یا دابّة تعلق می‌گیرد، باز هم ظالم، ضامن نیست.

نکته: هر چند این کار شخص ظالم، مصداق ظلم است. ولی ضمان و غصب نیست.

اشکال شهید ثانی: عبارت شهید اول به گونه ایست که گویا ایشان تلازمی بین غصب و ضمان می‌بینند. (ایشان می‌فرمودند اگر غصب نباشد ضمان هم نیست). در صورتی که «عدم غصب ملازم با عدم ضمان نیست». یعنی ممکن است در جایی غصب نباشد ولی به سبب دیگری ضمان در کار باشد. مثلا اگر شخصی بیع فاسد انجام دهد، فقها گویند «ما یضمن بصحیحه یضمن بفاسده». الآن شخصی که بیع فاسد انجام داده است، غصبی مرتکب نشده است ولی با این حال، ضامن است. لذا بهتر است در این دو مثال (مانع شدن ظالم از خانه و دابّة) بگوییم: عدم ضمان در صورتی است که مانع، سبب تلف عین نشده باشد. یعنی تلف دابه و خانه، ربطی به مانع (شخص ظالم) نداشته باشد. زیرا این منع دو صورت دارد:

الف) ظالم، مانع شد از رفتن شخص به خانه یا رفتن شخص پیش دابّة، و این مانع شدن او، باعث تلف دابّة یا خانه شده است. در اینجا شخص ظالم ضامن است.

ب) ظالم مانع شد از رفتن شخص (پیش دابّة یا خانه) ولی تلف دابة و خانه ربطی به این مانع شدن نداشت. مثلا زلزله آمد و این دو از بین رفتند. در اینجا شخص ظالم، ضامن نیست.

نکته۱: این دو مثال به عنوان نمونه است و الا مثال‌های دیگری نیز این حکم دارد. مثلا اگر ظالمی مانع شود از اینکه شخص روی قالیچه‌اش بنشیند. حال اگر همین مانع شدن ظالم، سبب تلف شدن این قالیچه شد (مثلا چون کسی روی آن نبود، قالیچه به سرقت رفت) در اینجا ظالم ضامن است. یا مثلا مانع از رفتن مادر به پیش بچه‌اش بشود و به همین سبب بچه تلف شود، باز ظالم، ضامن است. دلیل هم در این است که «سبب نسبت به مباشر اقوی است». یعنی مباشر در اینجا (که بادی باشد که مثلا قالیچه را برده است یا گرسنگی که سبب مرگ طفل شده است) ضعیف‌تر است از کسی که مانع شده است از رسیدن مادر به بچه یا مانع شده است از رسیدن مالک به قالیچه‌اش.

نکته۲: گاهی ظالم، منع می‌کند از فروش کالا. مثلا شخصی مقداری برنج دارد و می‌خواهد آن را به قیمتی معین (مثلا کیلویی ۱۰ هزار تومن) بفروشد. حال ظالمی مانع از فروش این برنج می‌شود. فردا قیمت این کالا پایین می‌آید (می‌شود کیلویی ۹ هزار تومن). این ضرر، متوجه کیست؟ آیا غاصب باید ضرر را بدهد یا نه؟ شهید می‌فرمایند: قطعا شخص ظالم، ضامن نیست. زیرا مقدار برنج و کیفیت آن فرقی نکرده است. فقط قرار بوده است که دیروز یک اکتسابی صورت بگیرد که نگرفته است. (مثلا اگر شخصی را گروگان بگیرند بعدا نمی‌تواند بگوید: ضرر من را بدهید! من می‌توانستم در این مدت تجارت کنم. حال که نکردم باید خسارت آن را به من بدهید)

۴

تطبیق ضامن بودن یا نبودن ظالم (مانع)

وحيث اعتبر في الضمان الاستقلال والاستيلاء (چون معتبر دانست جناب مصنف در ضمان، استقلال و استیلاء را) (اشکال: این عبارت درست نیست! زیرا شهید اول در غصب استقلال و استیلاء را شرط دانست و نه در ضمان!) ﴿ فلو منعه (منع کند ظالم شخص را) من سكنى داره (از سکونت در خانه خودش) ﴾ ولم يثبت المانع يده عليها (ثابت نشود ید مانع بر آن خانه. یعنی خود ظالم مسلط بر خانه نشده است و صرفا مانع از مالک شده است) ﴿ أو ﴾ منعه من ﴿ إمساك دابّته المرسلة ﴾ (ظالم، مانع شود از اینکه صاحب دابه فراری برود و آن را بگیرد) كذلك (ید ظالم بر دابه استقرار و اثبات نداشته است) ﴿ فليس بغاصب لهما (ظالم غاصب خانه یا دابه محسوب نمی‌شود) ﴾ فلا يضمن العين لو تلفت (حال که غصب نیست، پس در صورت تلف شدن و از بین رفتن خانه یا دابة، ظالم ضامن نیست)، ولا الاُجرة زَمَن المنع (یعنی ظالم ضامن اجرت دابه و خانه هم در ضمان مانع شدنش نیست)؛ لعدم إثبات اليد الذي هو جزء مفهوم الغصب (زیرا اثبات ید توسط ظالم اتفاق نیفتاده است. در صورتی که اثبات ید، جزو مفهوم غصب بوده است). (نکته استاد: عبارت شهید اول، در این قسمت، این را نمی‌رساند که ایشان بخواهند بگویند ظالم، ضامن نیست. ایشان صرفا می‌گویند ـ فلیس غاصب لهما ـ. ولی شهید ثانی به عبارت شهید اول قیودی را اضافه کردند که گویا شهید اول می‌خواهند بگویند حالا که غاصب نیست پس ضامن هم نیست. بعد هم شهید ثانی به این مسئله اشکال می‌کنند که ضمان با غصب تلازم ندارد. ما از شهید ثانی سؤال می‌پرسیم که شهید اول در کجا گفت ضامن نیست؟! ایشان فقط فرمود غاصب نیست! چرا شما این چنین برداشتی از عبارت ایشان کردید؟! دو احتمال است: اول: شاید شهید ثانی اینگونه برداشت کرده است که اگر شهید اول بگوید غاصب نیست ولی ضمان دارد که در این صورت فایده‌ای ندارد! به هر حال ضامن است که غاصب باشد و چه نباشد. دوم: مرحوم شهید اول در دروس عبارتی دارند که طبق آن برداشت شهید ثانی درست است. عبارت دروس: و هو الاستقلال بإثبات اليد على مال الغير عدواناً، فلا يكفي رفع يد المالك من دون إثبات يد الغاصب، فلو منعه من القعود على بساطه أو من إمساك دابّته المرسلة فاتّفق التلف فلا ضمان)

و (اشکال شهید ثانی به شهید اول:) يشكل بأنّه (شان) لا يلزم من عدم الغصب عدم الضمان (جناب شهید اول! لازمه عدم غصب، عدم ضمان نیست! یعنی ممکن است غصبی در کار نباشد ولی ضمانی در کار باشد!)؛ لعدم انحصار السبب فيه (سبب ضمان منحصر در غصب نیست)، بل ينبغي أن يختصّ ذلك (عدم ضمان) (سزاوار است که اختصاص بدهد عدم ضمان را) بما لا يكون المانع سبباً في تلف العين بذلك (در جایی ضامن نیست که مانع شدن او سبب تلف شدن مال نشده باشد) بأن اتّفق تلفها مع كون السكنى غير معتبرة في حفظها (یعنی حتی اگر سکونت در دار هم نداشته باشد باز خانه تلف می‌شده است. مثل اینکه زلزله خانه را خراب کند که در اینجا خراب شدن خانه ربطی به منع ظالم ندارد)، والمالك (عطف بر سکنی) غير معتبر في مراعاة الدابّة (حضور مالک معتبر در نگهداری دابة نبوده است. مثلا سیل باعث از بین رفتن دابه شد و منع ظالم تاثیری در از بین رفتن آن نداشت) كما يتّفق لكثير من الدور والدوابّ (در بسیاری از خانه‌ها و دابة‌ها سکنی و حضور مالک تاثیری در عدم تلف ندارد). أمّا لو كان حفظه (دار یا دابه) متوقّفاً على سكنى الدار (اگر حفظ خانه متوقف بر حضور مالک باشد) ومراعاة الدابّة لضعفها (حفظ دابه متوقف بر مراعات مالک بوده است زیرا مثلا دابه مریض و ضعیف است) و كون أرضها مسبعة (دابه در محل زندگی درندگان زندگی می‌کند و نیاز به مراقبت مالک دارد) مثلاً، فإنّ المتّجه الضمان (ظالم ضامن است) نظراً إلى كونه (ظالم) سبباً قويّاً مع ضعف المباشر (در اینجا سبب که ظالم باشد از مباشر که همان اسبابی هستند که دابه و دار را از بین بردند، قوی‌تر است).

ومثله (مثل مانع شدن از سکنی دارد و امساک دابه است این دو مثال:) ما لو منعه من الجلوس على بساطه (ظالمی مانع شود از نشستن شخص بر فرش یا قالیچه‌اش) فتلف أو سرق (سپس این بساط از بین رفت یا به سرقت برده شد)، أو غصب (عطف بر منع) الاُمّ فمات ولدها جوعاً (ظالم، کنیزی را که مادر است غصب بکند و بچه او از گشنگی بمیرد، ضامن است. البته اگر بچه عبد باشد باید قیمت آن را بدهد و اگر حر باشد باید دیه بدهد). وهذا هو الذي اختاره المصنّف في بعض فوائده (مصنف در این موارد ضمان را اختیار کرده است) وإن اتّبع هنا وفي الدروس المشهور (در لمعه و در دروس تابع مشهور است که قائل به عدم ضمان اند).

أمّا لو منعه (ظالم مانع از شخصی شد) من بيع متاعه (ظالم نگذاشت این شخص متاعش را بفروشد) فنقصت قيمته (خود جنس لطمه‌ای نمی‌بیند! فقط قیمت آن پایین می‌آید) السوقيّة مع بقاء العين (عین بر جای خود باقی است) وصفاتها لم يضمن قطعاً؛ لأنّ الفائت ليس مالاً بل اكتسابه (آنچه فوت شده است اکتساب مال است و نه خود مال).

۵

سکونت ظالم همراه با مالک

حکم دوم: اگر کسی در خانه‌اش است. بعد ظالمی هم بیاید و به همراه مالک، از روی غصب وظلم در این خانه زندگی کرد. (یعنی هر دو در خانه با هم زندگی می‌کنند). در اینجا دو صورت وجود دارد:

  • سکونت به نحو مشاع است: یعنی هر دو از تمام خانه مشترکا استفاده می‌کنند. در این صورت، غاصب، ضامن نصف خانه است. هم عینا و هم قیمتا (یعنی اگر خانه تلف بشود، ضامن نصف خانه است از حیث قیمت هم (مراد اجاره است) ضامن است) زیرا نسبت به نصف این خانه به صورت مشاع استقرار ید پیدا کرده است.
  • سکونت به قسمت خاصی تعلق گرفته است: یعنی غاصب، فقط بخش مشخصی از خانه را غصب کرده است و فقط در آنجا رفت و آمد می‌کند. در این صورت غاصب، ضامن همان بخشی است که غصب کرده است.

نکته۱: اگر غاصب، قوی و مستولی باشد و صاحب خانه ضعیف باشد به نحوی که ید مال مضمحل باشد با وجود ید غاصب، در این صورت احتمال قوی دارد که بگوییم غاصب، ضامن جمیع دار است.

نکته۲: اگر غاصب، ضعیف باشد و مالک قوی باشد. ولی مالک به هر دلیلی این غاصب را از غصبش منع نکرد، در این صورت غاصب، ضامن خود دار نیست! و فقط ضامن اجرة سکونت است. یعنی مثل یک مستاجر است که باید اجاره پرداخت کند.

نکته۳: حال آیا ضامن عین هم هست؟ برخی مثل علامه و محقق حلی گفته‌اند ضامن عین نیست زیرا در غصب استقلال ید شرط بود در حالی که این شخص استقلال ید ندارد. [۱] شهید ثانی می‌فرمایند: اینکه شهید اول گفتند «قیل لا یضمن»، معلوم می‌شود نظر خود شهید اول این نیست. شاید ایشان در این مسئله توقف کرده‌اند زیرا نظرشان را بیان نکرده‌اند. دلیل توقف ایشان هم این بوده است که از یک طرف استیلاء غاصب بر خانه را مدعی شد. صرف اینکه مالک قدرت بر دفع دارد دلیل بر عدم استیلاء نیست. البته این در صورتی است که مالک قوی، بعید از خانه نباشد و الا استیلاء وجود دارد و غاصب ضامن است. (مثلا شخصی در قم زندگی می‌کند ولی خانه‌ای هم در مشهد دارد. حال شخصی خانه مشهد را غصب کرده است. در اینجا اگر چه که قدرت دفع غاصب را دارد ولی چون دور است این کار را نمی‌کند).


شهید اول این قول را به «قیل» بیان کرده‌اند.

۶

تطبیق سکونت ظالم همراه با مالک

﴿ ولو سكن معه قهراً ﴾ في داره (اگر ساکن بشود غاصب، همراه با مالک در خانه او از روی ظلم و غصب) ﴿ فهو غاصب للنصف (غاصب نصف خانه است) ﴾ عيناً وقيمة (منظور از قیمت اینجا اجاره بهاست)؛ لاستقلاله به (غاصب نسبت به نصف این خانه استقلال ید پیدا کرده است)، بخلاف النصف الذي بيد المالك (به خلاف نصف دیگری که به نحو مشاع در اختیار مالک است). هذا (این حکمی که در بالا بیان شد) إذا شاركه (وقتی مشارکت کند غاصب با مالک) في سكنى البيت على الإشاعة من غير اختصاص بموضع معيّن (به نحو مشاع دارد زندگی می‌کند و غصب او به بخض خاصی تعلق نگرفته است)، أمّا لو اختصّ (غاصب) بمعيّن (اگر غاصب مکان معینی از خانه را غصب کرد)، اختصّ بضمانه (فقط ضامن آن مکان معین است)، كما لو اختصّ ببيتٍ من الدار (فقط یک اتاق مشخصی را غصب کرده است) وموضعٍ خاصٍّ من البيت الواحد (یک گوشه مشخصی از خانه را غصب کرده است). ولو كان قويّاً مستولياً وصاحب الدار ضعيفاً (اگر غاصب قوی باشد و صاحب البیت ضعیف باشد) بحيث اضمحلّت يده معه (با وجود ید غاصب، ید مالک به حساب نیاید) احتمل قويّاً ضمان الجميع (احتمال دارد بگوییم این غاصب، غاصب تمام خانه است).

﴿ ولو انعكس ﴾ الفرض (اگر این قسمت آخر را برعکس کنیم) بأن ﴿ ضعف الساكن (غاصب ضعیف باشد) ﴾ الداخل على المالك عن مقاومته (مالک قوی باشد و این غاصب نتواند با مالک مقابله کند) ولكن لم يمنعه المالك مع قدرته (با اینکه مالک قدرت دارد و می‌تواند غاصب را منع کند، این کار را نمی‌کند ولی راضی هم نیست) ﴿ ضمن ﴾ الساكن ﴿ اُجرة ما سكن (غاصب صرفا ضامن پرداخت اجاره بهاست) ﴾ لاستيفائه منفعته بغير إذن مالكه.

﴿ قيل ﴾ والقائل المحقّق والعلّامة وجماعة: ﴿ ولا يضمن ﴾ الساكن ﴿ العين ﴾ (نسبت به خود عین، ضامن نیست) لعدم تحقّق الاستقلال باليد على العين (استقلال ید بر عین ندارد) الذي لا يتحقّق الغصب بدونه (غصب تنها با قید استقلال صورت می‌گیرد).

و (چرا مصنف گفت قیل؟) نسبته إلى القول يشعر بتوقّفه فيه (چون مصنف توقف کرده است در این مسئله، لذا گفته است قیل). و (چرا مصنف توقف کرده است در این مسئله؟) وجهه (توقف) ظهور استيلائه على العين التي انتفع بسكناها (ظاهر است استیلاء غاصب، بر عین. همان عینی که از سکنی آن نفع می‌برد). وقدرة المالك على دفعه (غاصب) لا ترفع الغصب مع تحقّق العدوان (صرف اینکه مالک می‌تواند مانع غاصب شود، سبب عدم تحقق غصب نیست). نعم، لو كان المالك القوي نائياً (اگر مالک قوی از خانه‌اش که غصب شده است دور است) فلا شبهة في الضمان (غاصب قطعا ضامن است)؛ لتحقّق الاستيلاء.

أصلاً ليشملهم ، بل الأجود الافتقار إلى قيد «العدوان» الدالّ على الظلم.

وقد تلخّص أنّ الأجود في تعريفه : أنّه الاستيلاء على حقّ الغير عدواناً ، وأنّ أسباب الضمان غير منحصرة فيه.

وحيث اعتبر في الضمان الاستقلال والاستيلاء ﴿ فلو منعه من سكنى داره ولم يثبت المانع يده عليها ﴿ أو منعه من ﴿ إمساك دابّته المرسلة كذلك ﴿ فليس بغاصب لهما فلا يضمن العين لو تلفت ، ولا الاُجرة زَمَن المنع؛ لعدم إثبات اليد الذي هو جزء مفهوم الغصب.

ويشكل بأنّه لا يلزم من عدم الغصب عدم الضمان؛ لعدم انحصار السبب فيه ، بل ينبغي أن يختصّ ذلك بما لا يكون المانع سبباً في تلف العين بذلك بأن اتّفق تلفها مع كون السكنى غير معتبرة في حفظها ، والمالك غير معتبر في مراعاة الدابّة كما يتّفق لكثير من الدور والدوابّ. أمّا لو كان حفظه متوقّفاً على سكنى الدار ومراعاة الدابّة لضعفها و (١) كون أرضها مسبعة مثلاً ، فإنّ المتّجه الضمان نظراً إلى كونه سبباً قويّاً مع ضعف المباشر.

ومثله ما لو منعه من الجلوس على بساطه فتلف أو سرق ، أو غصب (٢) الاُمّ فمات ولدها جوعاً. وهذا هو الذي اختاره المصنّف في بعض فوائده (٣) وإن اتّبع هنا وفي الدروس (٤) المشهور.

أمّا لو منعه من بيع متاعه فنقصت قيمته السوقيّة مع بقاء العين وصفاتها

__________________

(١) في سوى (ع) : أو.

(٢) في نسخة بدل (ع) : حبس.

(٣) لم نعثر عليه.

(٤) الدروس ٣ : ١٠٥.

لم يضمن قطعاً؛ لأنّ الفائت ليس مالاً بل اكتسابه.

﴿ ولو سكن معه قهراً في داره ﴿ فهو غاصب للنصف عيناً وقيمة؛ لاستقلاله به ، بخلاف النصف الذي بيد المالك. هذا إذا شاركه في سكنى البيت على الإشاعة من غير اختصاص بموضع معيّن ، أمّا لو اختصّ بمعيّن اختصّ بضمانه ، كما لو اختصّ ببيتٍ من الدار وموضعٍ خاصٍّ من البيت الواحد. ولو كان قويّاً مستولياً وصاحب الدار ضعيفاً بحيث اضمحلّت يده معه احتمل قويّاً ضمان الجميع.

﴿ ولو انعكس الفرض بأن ﴿ ضعف الساكن الداخل على المالك عن مقاومته ولكن لم يمنعه المالك مع قدرته ﴿ ضمن الساكن ﴿ اُجرة ما سكن لاستيفائه منفعته بغير إذن مالكه.

﴿ قيل والقائل المحقّق (١) والعلّامة (٢) وجماعة (٣) : ﴿ ولا يضمن الساكن ﴿ العين لعدم تحقّق الاستقلال باليد على العين الذي لا يتحقّق الغصب بدونه.

ونسبته إلى القول يشعر بتوقّفه فيه. ووجهه ظهور استيلائه على العين التي انتفع بسكناها. وقدرة المالك على دفعه لا ترفع الغصب مع تحقّق العدوان.

__________________

(١) الشرائع ٣ : ٢٣٥.

(٢) القواعد ٢ : ٢٢٢ ، والتحرير ٤ : ٥٢١ ، الرقم ٦١٣٥ ، والإرشاد ١ : ٤٤٥.

(٣) مثل المحقّق الثاني في جامع المقاصد ٦ : ٢١١ ـ ٢١٢ ، كما يظهر ذلك من الفخر في الإيضاح حيث لم يعلّق على كلام العلّامة ، اُنظر الإيضاح ٢ : ١٦٦ ، ولم نعثر على غيرهما.

نعم ، لو كان المالك القوي نائياً فلا شبهة في الضمان؛ لتحقّق الاستيلاء.

﴿ ومدّ مِقود الدابّة ـ بكسر الميم ـ وهو الحبل الذي يشدّ بزمامها أو لجامها ﴿ غصبٌ للدابّة وما يصحبها؛ للاستيلاء عليها عدواناً ﴿ إلّاأن يكون صاحبها راكباً عليها ﴿ قويّاً على دفع القائد ﴿ مستيقظاً حالةَ القود غير نائم ، فلا يتحقّق الغصب حينئذٍ؛ لعدم الاستيلاء.

نعم لو اتّفق تلفها بذلك ضمنها؛ لأنّه جانٍ عليها.

ولو لم تتلف هل يضمن منفعتها زمن القود؟ يحتمل قويّاً ذلك؛ لتفويتها بمباشرته وإن لم يكن غاصباً كالضعيف الساكن. ولو كان الراكب ضعيفاً عن مقاومته أو نائماً فلا ريب في الضمان؛ للاستيلاء. ولو ساقها قدّامه بحيث صار مستولياً عليها لكونها تحت يده ولا جماح (١) لها فهو غاصب؛ لتحقّق معناه ، ولو تردّت (٢) بالجماح حينئذٍ أو غيره فتلفت أو عابت ضمن؛ للسببيّة.

﴿ وغصب الحامل غصب للحمل لأنّه مغصوب كالحامل ، والاستقلال باليد عليه حاصل بالتبعيّة لاُمّه. وليس كذلك حمل المبيع فاسداً حيث لا يدخل في البيع؛ لأنّه ليس مبيعاً ، فيكون أمانة في يد المشتري؛ لأصالة عدم الضمان ، ولأنّ تسلّمه بإذن البائع. مع احتماله؛ لعموم «على اليد ما أخذت حتّى تؤدّي» (٣) وبه قطع المحقّق في الشرائع (٤) ﴿ ولو تبعها الولد حين غصبها ﴿ ففي

__________________

(١) جمح الفرس على راكبه : تغلّب عليه وذهب به ، فلم يمكنه الاستيلاء عليه.

(٢) تردّى في البئر : سقط.

(٣) المستدرك ١٧ : ٨٨ ، الباب الأوّل من كتاب الغصب ، الحديث ٣.

(٤) الشرائع ٣ : ٢٣٦.