درس الروضة البهیة (بخش ۵) (الطلاق - الغصب)

جلسه ۷۳: کتاب الغصب ۱: تعریف غصب ۱

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

اشکال به تعریف شهید اول در غصب

مقدمه: در جلسه گذشته، تعریف اصطلاحی غصب بیان شد که عبارت است از «الاستقلال بإثبات اليد على مال الغير عدواناً». سپس قیود این تعریف نیز توضیح داده شد. [۱]

حال شهید ثانی می‌فرمایند: اگرچه که ما از قیود شهید اول دفاع کردیم، ولی این تعریف، مشکلاتی نیز دارد. زیرا این تعریف جامع افراد نیست[۲]. برخی از مواردی که غصب هستند ولی این تعریف آن‌ها را در بر نمی‌گیرد عبارتند از:

  • جایی که دو نفر با یکدیگر در غصبی شریک شوند، یعنی «استقلال بالید» در مال نباشد (یعنی اگر دو نفر با هم غصبی را انجام دهند) طبق تعریف چون استقلال بالید نیست، تعریف شامل آن نمی‌شود در حالی که این موارد قطعا مصادیق غصب هستند. لذا برای اینکه این مورد هم داخل در تعریف بشود، بهتر است به جای «استقلال»، «استیلاء» آورده شود. استیاء هم شامل تسلط یک نفره می‌شود و هم شامل تسلط چند نفره و لذا این مشکل برطرف می‌شود.
  • در تعریف گفته شد «علی مال الغیر». این قید اشکال دارد. زیرا اگر کسی استقلال ید پیدا کند نسبت به «حق» دیگران، غصب است ولی این تعریف شامل آن نمی‌شود. چند نمونه از حقوق:

الف) حق تحجیر: اگر کسی بیاید و زمینی را سنگ چینی کند تا آن زمین را برای خودش کند و آبادش کند، حال اگر کسی بیاید و این تحجیر را از بین ببرد و از زمینی که تحجیر شده است و برای دیگری است، استفاده کند، این غصب است. اگرچه شخص اولی که تحجیر کرد، به واسطه تحجیر، مالک زمین نشده بود، ولی با این حال عمل شخصی که تحجیر را به هم زده است غصب است زیرا حقی را تصاحب کرده است.

ب) حق مسجد: مثل اینکه شخصی نزدیک نماز جماعت می‌رود و جایی را برای نماز خود در مسجد تعیین می‌کند، حال اگر شخصی بیاید و این جا را بگیرد، غصب صورت گرفته زیرا حق غیر را ضایع کرده است.

ج) حق مدرسه عمومی

د) حق جا در کاروان سرا وقفی

نکته۱: حتی گاهی اوقات چیزی عرفاً مالیت ندارد ولی غصب آن ممکن است. مثل اینکه شخصی در مغازه گندم فروشی، یک دانه گندم را بدون اجازه مالک آن بر دارد، این غصب آن دانه گندم است اگرچه که این یک دانه گندم مالیتی ندارد. [۳]

نکته۲: نسبت به حر صغیر و مجنون نیز برخی قائل شده‌اند که اگر کسی، حر صغیر یا مجنون را غصب کند، و بعد این حر صغیر یا مجنون در نزد غاصب تلف شوند (مثلا ماری بچه را نیش زد یا دیواری روی او خراب شد و...)، در این صورت برخی قائل به ضمان و صدق عنوان غصب شده‌اند. بچه حر، یا مجنون مال الغیر نیست لذا تعریف بر این دو مورد صدق نمی‌کند ولی غصب هست.

لذا اگر شهید به جای مال الغیر می‌فرمودند «حق الغیر» دیگر تمام این مشکلات برطرف می‌شد.


در واقع در جلسه قبل، از قیود شهید اول دفاع کردیم.

مواردی وجود دارد که غصب هستند ولی این تعریف شامل آن‌ها نمی‌شود.

اگرچه شهید در مانند یک دانه گندم و... دو توجیه آورده‌اند که در متن به آن اشاره خواهد شد.

۴

تطبیق اشکال به تعریف شهید اول در غصب

ومع ذلك (با وجود این قیود در تعریف که هر کدام ثمره و فوایدی دارند) فينتقض التعريف في عكسه (یعنی این تعریف شمای شهید اول، جامع افراد نیست! یعنی همه افراد غصب را در بر نمی‌گیرد!) (اشکال اول: ناظر به قید استقلال) بما لو اشترك اثنان فصاعداً في غصب (اگر دو نفر با هم غصبی را انجام دهند. مثلا اگر با هم ماشینی را غصب کنند) بحيث لم يستقلّ كلّ منهما باليد (هیچ کدام از طرفین، ید استقلالی نسبت به این ماشین ندارند، لذا تعریف شما شامل این مورد نمی‌شود با اینکه قطعا همچین مواردی، غصب هستند)، فلو أبدل «الاستقلال» ب‍ «الاستيلاء» (اگر مصنف، کلمه استقلال را تبدیل به استیلاء می‌کرد) لشمله (شامل این مورد هم می‌شد)؛ لصدق الاستيلاء مع المشاركة.

و (اشکال دوم: ناظر به قید مال الغیر) بالاستقلال (عطف بر بما اشترک الاثنان) بإثبات اليد على حقّ الغير (یعنی با این مورد هم تعریف نقض خواهد شد) كالتحجير (یعنی اگر کسی در زمین موات، سنگ چینی بکند، این حق اولویت می‌آورد! لذا اگر شخص دیگری بیاید و از این زمین استفاده کند، اگرچه زمین ملک کسی که تحجیر کرده نیست ولی حق اوست لذا غصب است) وحقّ المسجد والمدرسة (مدرسه عمومی) والرباط (کاروانسرا وقفی در مسیر مثلا کربلا و مکه برای استراحت و... زائران. در اینجا اگر کسی می‌آمد و جا می‌گرفت در این کاروان، حقی برای او ثابت می‌شد و دیگر شخص دیگری نمی‌توانست بیاید این جا را بگیرد و الا مرتکب غصب می‌شد) ونحوه ممّا لا يُعدّ مالاً (هیچ کدام از این موارد مال نیستند ولی غصب در آن‌ها صدق می‌کند)، فإنّ الغصب متحقّق (این موارد غصب هستند)، و (اشکال سوم: ناظر به قید مال الغیر) كذا غصب ما لا يتموَّل عرفاً (غصب آن چیزی که عرفا مالیت ندارد) كحبّة الحنطة (مثل یک دانه گندم که عرفا نزد مردم، مالیتی ندارد)، فإنّه يتحقّق به (غصب در این مورد هم متحقق می‌شود) أيضاً على ما اختاره المصنّف (طبق آن چیزی که مرحوم مصنف ان را اختیار کرده است) ويجب ردّه (دانه گندم) على مالكه مع عدم الماليّة (اگرچه مالیت ندارد)، إلّا (توجیه عبارت مصنف نسبت به یک دانه گندم: مرحوم شهید به دو صورت این دانه گندم را توجیه می‌کنند: صورت اول: مراد از کلمه مال در تعریف مصنف، جنس مال است. یعنی مال به معنای لغوی! هر چند عرفا مالیت نداشته باشد. / صورت دوم: مال اطلاق بر یک حبه گندم هم میشود! یعنی لازم نیست یک دانه گندم نزد عرف قیمت داشته باشد تا به آن مال اطلاق شود. یعنی فرق گذاشته شود بین مال و متموّل _آنچه عرفا مالیت دارد_. البته خود شهید ثانی این صورت را بعید می‌دانند زیرا مال به معنای چیزی است که مالیت دارد چنانچه فقها به این مساله تصریح کرده‌اند) أن يراد هنا جنس المال (صورت اول: در خصوص تعریف غصب از کلمه مال، جنس المال قصد شود. یعنی مال به معنای لغوی، ولو عرفا مالیت نداشته باشد)، أو (صورت دوم:) يُدّعى إطلاق «المال» عليه (اطلاق مال بر ما لا یتمول صحیح باشد. یعنی بر این حبه گندم هم مال اطلاق می‌شود)، ويفرّق بينه (مال) وبين «المتموَّل» (آنچه عرفا مالیت دارد) وهو بعيد (این صورت دوم بعید است زیرا در جاهای دیگر هرجا مال گفته میشود منظورشان آن چیزی است که مالیت دارد).

و (اشکال چهارم: ناظر به قید مال الغیر) على الحرّ الصغير والمجنون (عطف بر علی حق الغیر) (حر صغیر و مجنون نه مال اند و نه حق اند اما غصب در آن‌ها صادق است) إذا تلف تحت يده بسبب (در صورتی که حرّ صغیر و مجنون تحت ید غاصب بسببی تلف شوند)، كلدغ الحيّة (نیش زدن مار) ووقوع الحائط (خراب شدن دیوار)، فإنّه يضمن عند المصنّف وجماعة (این موارد ضمان آور است نزد مصنف و جماعتی) كما اختاره في الدروس (همانگونه که مصنف در دروس این مطلب را اختیار کرده است) فلو أبدل «المال» ب‍ «الحقّ» لشمل جميع ذلك (اگر مصنف به جای مال، حق می‌آورد، همه این موارد را شامل می‌شد). (التبه جای یک چیز در اینجا خالی است و آن اینکه حرّ صغیر و مجنون، در صورت غصب، غاصب ضامن است، ضامن چیست؟ آیا باید کودک را عبد فرض کرد و قیمت آن را پرداخت؟ یا ضامن دیه است؟)

۵

اشکال به قید «عدوانا»

در تعریف، قیدی ذکر شد تحت عنوان «عدوانا». برخی نسبت به این قید اشکال کرده‌اند که شهید ثانی این اشکال را مطرح کرده و پاسخ می‌دهند.

اشکال به قید «عدوانا»: این قید، مواردی را از تعریف خارج می‌کند، که خارج کردن آن‌ها صحیح نیست! برخی از این موارد:

  • شخصی با جهل به غصب، یدش مترتب بر ید غاصب شود. یعنی بعد از اینکه غاصب ید پیدا کرد بر مالی به صورت غصبی، شخص دوم هم ید پیدا کند بر آن مال. مثل شخصی مالی را غصب می‌کند و سپس می‌آید و به زید هبه می‌کند (یا می‌فروشد). الآن زید نسبت به مال غصبی، ید پیدا کرده است ولی «عدوان» صدق نمی‌کند! زیرا زید خبر ندارد که این مال غصبی است. هر چند غصب در اینجا صادق است. یعنی زید غصب کرده است. پس عدوان صادق نیست ولی غصب هست.
  • کسی که به اشتباه در خانه غیر سکونت کند. مثل اینکه در جایی دو خانه مثل هم باشند و شخصی به جای اینکه داخل در خانه اولی که مال خودش است بشود، داخل در خانه دومی شد، اینجا غصب صادق است ولی «عدوان» صادق نیست.
  • کسی که لباس دیگری را اشتباها و خطئاً بپوشد. در اینجا هم غصب هست ولی «عدوان» صدق نمی‌کند.

لذا مستشکل می‌گوید بهتر است برای رهایی از این مشکلات، یکی از این سه کار را انجام دهید:

الف) به جای قید «عدوان»، قید «بغیر حق» آورده میشد. تمام این مواردی که بیان شد، بغیر حق است ولی عدوان نیست.

ب) منظور از «عدوان» در عبارت مصنف، «بغیر حق» باشد.

ج) کلا قید «عدوان» حذف شود و به جای آن هم هیچ قیدی نیاید.

پاسخ شهید ثانی به مستشکل: ما این کلام مستشکل را قبول نداریم. زیرا این سه موردی که مستشکل بیان کرد (و موارد شبیه به آن) اگرچه که ضمان وجود دارد، اما عنئان غصب صادق نیست! اگر کسی کتاب دیگری را غصب کند و بعد بیاید یه زید بفروشد (یا هبه کند) در حالی که زید علم به غصب بودن آن ندارد، زید ضامن آن کتاب است (مالک می‌تواند به زید مراجعه کند و کتاب را طلب کند. هر چند زید می‌تواند مراجعه کند به غاصب اولی و از او طلب کند زیرا از او گول خورده است) ولی غاصب نیست. زیرا ضمان همیشه مساوی با غصب نیست! یعنی اگر شما ضامن شدی، لزوما غاصب نیستی. غصب به اجماع، عقل و روایات حرام است ولی کسی که نمی‌داند این مال غصبی است که مرتکب حرام نشده است. لذا شهید ثانی در تعریف، قید عدوان را لازم می‌داند و هیچ کدام از این توجیهات سه گانه مستشکل را قبول ندارند.

تعریف جدید از غصب: با توجه به تمام مطالبی که تاکنون بیان شد، شهید ثانی تعریف جدیدی از غصب را بیان می‌کنند: «الاستيلاء على حقّ الغير عدواناً»

۶

تطبیق اشکال به قید «عدوانا»

وأمّا من ترتّبت يده على يد الغاصب (کسی که ید او مترتب بر ید غاصب بشود. یعنی وقتی دست غاصب آمد، بعد به طرقی به دست نفر دومی برسد) جاهلاً به (در حالی که جاهل به غصب بود)، ومن سكن دار غيره غلطاً (یا اینکه اگر کسی به اشتباه در خانه کسی ساکن شود) أو لبس ثوبه خطأً (اشتباها لباس دیگری را پوشید)، فإنّهم ضامنون وإن لم يكونوا غاصبين (یک وقت کسی نگوید این‌ها غاصب اند! این‌ها فقط ضامن این مالی که در دستشان هست می‌باشند)؛ لأنّ الغصب من الأفعال المحرَّمة في الكتاب والسنّة بل الإجماع ودليل العقل (ادله اربعه، دلالت بر حرمت غصب دارد)، فلا يتناول غير العالم (غصب که حرام است شامل این مواردی که شخص علم ندارد، نمی‌شود) وإن شاركه في بعض الأحكام (اگر چه این مواردد، با غصب در بعضی از احکام مشترک اند. مثل ضمان و وجوب رد).

و (برخی خیال کرده‌اند که این موارد غصب است و تعریف شامل آن نمی‌شود لذا دست به اصلاح و توجیه عبارت زده‌اند) (راهکار اول:) إبدال «العدوان» ب‍ «غير حقّ» ليتناولهم (گفته‌اند باید عدوان را از تعریف برداریم و یه جای آن غیر حق را بگذاریم تا تعریف شامل این موارد هم بشود) من حيث إنّهم ضامنون، ليس بجيّد (این ابدال دست نیست)؛ لما ذكرناه (زیرا بیان شد که به قید عدوان در تعریف نیاز است و اصلا این مواردی که ذکر شد، غصب نیستند) و (راهکار دوم:) كذا (یعنی همانند راهکار قبلی، این راهکار هم درست نیست) الاعتذار بكونه بمعناه (بگوییم که منظور از قید عدوان در تعریف مصنف همان بغیر حق است)، أو (راهکار سوم:) دعوى الاستغناء عن القيد أصلاً ليشملهم (کلا قید عدوان را از تعریف حذف کنید و هیچ چیز به جای آن نگذارید)، (نظر شهید ثانی:) بل الأجود الافتقار إلى قيد «العدوان» الدالّ على الظلم (به قید عدوان در تعریف غصب نیاز است زیرا عدوان دال بر ظلم است و اگر ظلم نباشد اصلا غصب صورت نمی‌گیرد).

وقد (با توجه به تمام مطالب که تا کنون در مورد تعریف غصب بیان شد) تلخّص أنّ الأجود في تعريفه: أنّه الاستيلاء (به خلاف شهید اول که به جای استیلاء گفت استقلال) على حقّ الغير (به خلاف شهید اول که فرمودند علی مال الغیر) عدواناً (عدوان هم باید در تعریف باقی بماند و حذف ان جایز نیست)، وأنّ (عطف بر ان الاجود) (خلاصه حرف ما دو چیز شد: یکی تعریف مختار، دوم اینکه اسباب ضمان انحصاری در غصب ندارد. یعنی ممکن است جایی غصب نباشد ولی ضمان باشد) أسباب الضمان غير منحصرة فيه.

(نکته استاد: از این به بعد که شما می‌خواهید به صورت جدی‌تر وارد فقه و اصول شوید، بهتر است با قواعد فقهیه بیشتر آشنا شوید. ما قواعدی داریم که در جای جای فقه استفاده شده است اما در هیچ کدام از کتب فقهی، به صورت مبسوط، بحثی از آن‌ها نشده است. مثل قاعده ید، قاعده ما یضمن و...)

(بیان برخی نکات توسط استاد پیرامون روش مطالعه و درس گرفتن کتب مختلف در حوزه)

كتاب الغصب

﴿ وهو الاستقلال بإثبات اليد على مال الغير عدواناً والمراد بالاستقلال : الإقلال ، وهو الاستبداد به ، لا طلبه كما هو الغالب في باب الاستفعال.

وخرج به ما لا إثبات معه أصلاً كمنعه من ماله حتّى تلف ، وما لا استقلال معه كوضع يده على ثوبه الذي هو لابسه ، فإنّ ذلك لا يسمّى غصباً.

وخرج بالمال الاستقلال باليد على الحرّ ، فإنّه لا تتحقّق فيه الغصبيّة فلا يضمن.

وبإضافة المال إلى الغير ما لو استقلّ بإثبات يده على مال نفسه عدواناً كالمرهون في يد المرتهن ، والوارث على التركة مع الدين فليس بغاصب وإن أثم وضمن.

وبالعدوان إثبات المرتهن والوليّ والوكيل والمستأجر والمستعير أيديهم على مال الراهن والمولّى عليه والموكّل والمؤجر والمعير.

ومع ذلك فينتقض التعريف في عكسه بما لو اشترك اثنان فصاعداً في غصب بحيث لم يستقلّ كلّ منهما باليد ، فلو أبدل «الاستقلال» ب‍ «الاستيلاء» لشمله؛ لصدق الاستيلاء مع المشاركة.

وبالاستقلال بإثبات اليد على حقّ الغير كالتحجير وحقّ المسجد والمدرسة والرباط ونحوه ممّا لا يُعدّ مالاً ، فإنّ الغصب متحقّق ، وكذا غصب ما لا يتموَّل عرفاً كحبّة الحنطة ، فإنّه يتحقّق به أيضاً على ما اختاره المصنّف ويجب ردّه على مالكه مع عدم الماليّة ، إلّاأن يراد هنا جنس المال ، أو يُدّعى إطلاق «المال» عليه ، ويفرّق بينه وبين «المتموَّل» وهو بعيد.

وعلى الحرّ الصغير والمجنون إذا تلف تحت يده بسبب ، كلدغ الحيّة ووقوع الحائط ، فإنّه يضمن عند المصنّف وجماعة (١) كما اختاره في الدروس (٢) فلو أبدل «المال» ب‍ «الحقّ» لشمل جميع ذلك.

وأمّا من ترتّبت يده على يد الغاصب جاهلاً به ، ومن سكن دار غيره غلطاً أو لبس ثوبه خطأً ، فإنّهم ضامنون وإن لم يكونوا غاصبين؛ لأنّ الغصب من الأفعال المحرَّمة في الكتاب (٣) والسنّة (٤) بل الإجماع ودليل العقل ، فلا يتناول غير العالم وإن شاركه في بعض الأحكام (٥).

وإبدال «العدوان» ب‍ «غير حقّ» ليتناولهم من حيث إنّهم ضامنون ، ليس بجيّد؛ لما ذكرناه (٦) وكذا الاعتذار بكونه بمعناه ، أو دعوى الاستغناء عن القيد

__________________

(١) مثل الشيخ في المبسوط ٧ : ١٨ ، والخلاف ٣ : ٤٢١ ، المسألة ٤٠ من كتاب الغصب ، والعلّامة في القواعد ٢ : ٢٢٣ ، والمختلف ٦ : ١٣٥ ، وحسّنه ابن فهد في المقتصر : ٣٤٢.

(٢) الدروس ٣ : ١٠٦.

(٣) في آية حرمة أكل المال بالباطل ، البقرة : الآية ١٨٨ و ١٩٤.

(٤) اُنظر الوسائل ١٧ : ٣٠٨ ، الباب الأوّل من أبواب كتاب الغصب ، والمستدرك ١٧ : ٨٧ نفس الباب.

(٥) كالضمان ووجوب الردّ.

(٦) من أنّ الغصب من فعل محرّم ، وهؤلاء لا يوصف فعلهم لحرمة.

أصلاً ليشملهم ، بل الأجود الافتقار إلى قيد «العدوان» الدالّ على الظلم.

وقد تلخّص أنّ الأجود في تعريفه : أنّه الاستيلاء على حقّ الغير عدواناً ، وأنّ أسباب الضمان غير منحصرة فيه.

وحيث اعتبر في الضمان الاستقلال والاستيلاء ﴿ فلو منعه من سكنى داره ولم يثبت المانع يده عليها ﴿ أو منعه من ﴿ إمساك دابّته المرسلة كذلك ﴿ فليس بغاصب لهما فلا يضمن العين لو تلفت ، ولا الاُجرة زَمَن المنع؛ لعدم إثبات اليد الذي هو جزء مفهوم الغصب.

ويشكل بأنّه لا يلزم من عدم الغصب عدم الضمان؛ لعدم انحصار السبب فيه ، بل ينبغي أن يختصّ ذلك بما لا يكون المانع سبباً في تلف العين بذلك بأن اتّفق تلفها مع كون السكنى غير معتبرة في حفظها ، والمالك غير معتبر في مراعاة الدابّة كما يتّفق لكثير من الدور والدوابّ. أمّا لو كان حفظه متوقّفاً على سكنى الدار ومراعاة الدابّة لضعفها و (١) كون أرضها مسبعة مثلاً ، فإنّ المتّجه الضمان نظراً إلى كونه سبباً قويّاً مع ضعف المباشر.

ومثله ما لو منعه من الجلوس على بساطه فتلف أو سرق ، أو غصب (٢) الاُمّ فمات ولدها جوعاً. وهذا هو الذي اختاره المصنّف في بعض فوائده (٣) وإن اتّبع هنا وفي الدروس (٤) المشهور.

أمّا لو منعه من بيع متاعه فنقصت قيمته السوقيّة مع بقاء العين وصفاتها

__________________

(١) في سوى (ع) : أو.

(٢) في نسخة بدل (ع) : حبس.

(٣) لم نعثر عليه.

(٤) الدروس ٣ : ١٠٥.