درس الروضة البهیة (بخش ۵) (الطلاق - الغصب)

جلسه ۵۰: کتاب اللعان ۷: کیفیت و احکام لعان ۱

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

ادامه بحث الحاق ولد به مولا

مقدمه: جلسه قبل بیان شد که ولد مملوکة به مولا ملحق نمی‌شود مگر به واسطه اقرار مولا.

شهید ثانی می‌فرمایند: آنچه علمای شیعه به واسطه تحقیق به آن دست یافته‌اند این است که: ولد به واسطه یکی از این دو امر ملحق به مولا می‌شود:

الف) به واسطه اقرار مولا (که شهید اول هم این مورد را قبول داشتند)

ب) علم به وطی مولا + امکان لحوق ولد به مولا (حتی اگر مولا اقرار نکند).

سؤال: اگر کلام شهید ثانی را قبول کنیم، پس دیگر چه فرقی بین فراش و غیر فراش وجود دارد؟ (چون ما قائل هستیم که زوج نسبت به زوجة صاحب فراش است ولی مولا نسبت به امة اش صاحب فراش نیست)

پاسخ: فرق در این است که در فراش، ولد ملحق به زوج می‌شود حتی اگر علم به وطی نباشد (یعنی برای الحاق ولد، صرف امکان الحاق کافی است) مگر در صورتی که زوج نفی ولد کند و لعان انجام بدهد. ولی در غیر فراش (امة، زن صیغه‌ای) با صرف نفی ولد توسط مولا، ولد منتفی می‌شود و نیازی به لعان نیست.

نکته: قول برخی (علامه، محقق، شهید اول) که عقیده داشتند ولد فقط به واسطه اقرار ملحق به مولا می‌شود (ولا غیر) قابل توجیه است. به این صورت که بگوییم منظور قائلین به این قول از الحاق، الحاق لازم و غیر قابل بازگشت است. یعنی اگر مولا اقرار کند، دیگر ولد به او ملحق می‌شود و دیگر حق نفی ولد ندارد ولی اگر اقرار نکند، ولد به او ملحق می‌شود ولی به نحو غیر لازم. یعنی مولا می‌تواند نفی ولد کند. (اصلا اگر چنین توجیهی نکنیم، حرف مصنف در کتاب النکاح با مشکل مواجه می‌شود)

۴

تطبیق ادامه بحث الحاق ولد به مولا

و (این در مقابل قول مصنف است که قائل بود فقط به واسطه اقرار، الحاق صورت می‌پذیرد) الذي حقّقه جماعة أنّه يلحق به (ولد ملحق به مولا می‌شود به دو صورت:) (صورت اول:) بإقراره، أو (صورت دوم:) العلم بوطئه وإمكان لحوقه به (هم علم به وطی مولا داشته باشیم و هم امکان لحوق ولد به مولا باشد) وإن لم يقرّ به و (پس طبق این قول، چه فرقی است بین فراش و غیر فراش؟) جعلوا الفرق بين الفراش وغيره: أنّ الفراش يلحق به الولد وإن لم يُعلم وطؤه مع إمكانه (در فراش صرف اینکه امکان الحاق ولد به زوج باشد، ولد ملحق می‌شود و نیازی به علم به وطی و.. نیست) إلّامع النفي واللعان، وغيره من الأمة والمتمتّع بها يُلحق به الولد إلّامع النفي (دیگر نیازی به لعان نیست و صرفا با نفی مولا، ولد منتفی می‌شود)، و (حمل و توجیه کلام مصنف و علامه و محقق که گفتند فقط به واسطه اقرار ولد ملحق به مولا می‌شود:) حملوا عدم لحوقه إلّابالإقرار على اللحوق اللازم (یعنی منظور این‌ها از لحوق، لحوق لازم و غیرقابل برگشت بوده است و نه هر نوع لحوقی!)؛ لأنّه بدون الإقرار ينتفي بنفيه من غير لعان، ولو أقرّ به (اگر مولا به ولد اقرار کند) استقرّ ولم يكن له (مولا) نفيه (ولد) بعدَه (اقرار). وهذا (این حمل) هو الظاهر، وقد سبق في أحكام الأولاد ما ينبّه عليه ولولا هذا المعنى لنافى ما ذكروه هنا ما حكموا به فيما سبق من لحوقه به بشرطه. (اگر این حمل را در اینجا نپذیریم، با مطلبی که در کتاب النکاح گذشت به مشکل می‌خوریم) (در ج۳، ص ۳۱۴ شرح لمعه خواندیم: وولد المملوكة إذا حصلت الشروط الثلاثة، وهي: الدخول، وولادته لستّة أشهر فصاعداً، ولم يتجاوز الأقصى يلحق به. وكذلك ولد المتعة _اصلا بحثی از اقرار نشده است_ ولا يجوز له نفيه)

۵

لعان باید در حضور چه کسی باشد؟

کیفیت و احکام لعان

۱) لعان باید در حضور چه کسی انجام شود؟

لعان باید در نزد یکی از موارد زیر انجام شود:

  • امام معصوم
  • کسی که از جانب امام معصوم منصوب شده باشد (به نحو عام یا در خصوص لعان)
  • عالم مجتهدی که خود زن و شوهر او را حکم قرار می‌دهند (ولو اینکه منصوب از جانب امام نباشد)

نکته۱: این سه مورد در صورت حضور امام است. در زمان غیبت، مجتهد نائب عام امام است و بر عهده اوست.

نکته۲: برخی از علما مثل مرحوم محقق در کتاب شرایع و مرحوم علامه در قواعد، نسبت به مورد سوم (عالم مجتهدی که توسط زوجین انتخاب می‌شود) تعبیر به «رجل عامّیّ» کرده‌اند. مرحوم شهید ثانی در مسالک می‌فرمایند: و المراد بالرجل العامي الذي يتراضى به الزوجان الفقيه المجتهد حال حضور الإمام لكنّه غير منصوب من قبله (پس منظور از عامی، غیر مجتهد نیست!). و سمّاه عاميّا بالإضافة إلى المنصوب، فإنه خاصّ بالنسبة إليه (یعنی به نحو خاص منصوب نشده است). پس با توجه به این مطلب، اختلافی بین اصحاب نیست و همه قبول دارند که مورد سوم باید مجتهد باشد.

نکته۳: برخی مثل فخر المحققین قائل اند که اصلا زوجین نمی‌توانند حَکَمی را انتخاب کنند! زیرا احکام لعان اختصاص به زن و مرد ندارد. گاهی با لعان نفی ولد صورت می‌گیرد.

۶

تطبیق لعان باید در حضور چه کسی باشد؟

﴿ القول في كيفيّة اللعان وأحكامه ﴾

﴿ (در زمان حضور امام) يجب كونه عند الحاكم (واجب است که لعان در حضور حاکم انجام شود) ﴾ وهو (حاکم) هنا الإمام عليه‌السلام ﴿ أو مَن نصبه ﴾ للحكم (به طور کلی امام او را منصوب کرده است که بین مردم حکم کند) أو اللعان بخصوصه (امام او را منصوب کرده است تا فقط در امر لعان حکم کند) ﴿ ويجوز التحكيم (حکم قرار دادن) فيه ﴾ من الزوجين ﴿ للعالم المجتهد (هر کسی را نمی‌توانند حکم قرار دهند! فقط عالم مجتهد) ﴾ وإن كان الإمام ومن نصبه موجودين (حتی اگر امام و یا منصوب امام موجودند ولی باز می‌توانند تحکیم کنند)، كما يجوز التحكيم في غيره من الأحكام.

وربما أطلق بعض الأصحاب على المحكَّم هنا كونه عامّيّاً (بعضی از فقها به جای محکّم، تعبیر به عامّی کرده‌اند) نظراً إلى أنّه غير منصوب بخصوصه (زیرا این شخص مجتهد، منصوب از جانب امام بخصوصه نیست!)، فعامّيّته إضافيّة (نسبی است)، لا أنّ المسألة خلافيّة (در اینکه مجتهد باشد یا نباشد اختلافی نیست)، بل الإجماع على اشتراط اجتهاد الحاكم مطلقاً، نعم منع بعض الأصحاب من التحكيم (یعنی کلا قائل شده‌اند به اینکه تحکیم جایز نیست) هنا لأنّ أحكام اللعان لا تختصّ بالمتلاعنين فإنّ نفي الولد يتعلّق بحقّه (چون فقط حقوق زوجین در لعان مطرح نیست! حقوق فرزند و.. نیز دخیل است)، ومن ثَمّ لو تصادقا على نفيه (یعنی هم زوج و هم زوجة بگویند این فرزند زوج نیست) لم ينتفِ بدون اللعان، خصوصاً عند من يشترط تراضيهما بحكمه (عالم مجتهد) بعده والأشهر الأوّل (تحکیم صحیح است).

هذا كلّه في حال حضور الإمام عليه‌السلام لما تقدّم في باب القضاء (ج۲، ص ۷۷): من أنّ قاضي التحكيم لا يتحقّق إلّامع حضوره (امام) (قاضی تحکیم اصلا در زمان غیبت امام معصوم تصویر ندارد) أمّا مع غيبته فيتولّى ذلك (لعان) الفقيه المجتهد؛ لأنّه منصوب من قِبل الإمام عموماً كما يتولّى غيره من الأحكام ولا يتوقّف على تراضيهما بعده (راضی بودن زوج و زوجة بعد حکم فقیه شرط نیست) بحكمه؛ لاختصاص ذلك (اشتراط تراضی) على القول به بقاضي التحكيم. والأقوى عدم اعتباره مطلقاً (ترضی زوجین بعد از حکم معتبر نیست. چه در قاضی تحکیم و چه در مجتهد جامع الشرائط)

۷

کیفیت لعان توسط زوج

۲) زوجین چه عملی باید انجام دهند؟

وقتی زوجین در مقابل حاکم (یا امام یا...) حاضر شدند، ابتدا زوج باید لعان را شروع کند (البته بعد از اینکه حاکم به او اجازه لعان داد و برای او تلقین کرد) و ۴ بار خدا را شاهد بگیرد (یا قسم بخورد) که او از صادقین است در آنچه که به زوجة اش نسبت می‌دهد.

سؤال: چرا باید لعان زوج، بعد از تلقین و اجازه حاکم باشد؟

پاسخ: زیرا ممکن است بگوییم:

  • لعان یمین است و وقتی کسی را می‌خواهند قسم بدهند، باید با اجازه و تلقین حاکن باشد (اول استحلاف و بعد حلف)
  • لعان شهادت است باز هم در شهادت، اذن حاکم معتبر است.

نکته: آنچه تا به حال گفته شد، مربوط به قذف بود. ولی در نفی ولد باید عبارتی را اضافه کند که دال بر انتفاء ولد از او باشد مثلا بگوید: «أشهد باللّٰه أنّي لمن الصادقين فيما رميتها به من الزنا وأنّ هذا الولد من زنا وليس منّي». این عبارت «وأنّ هذا الولد من زنا وليس منّي» را علامه در تحریر فرموده‌اند و تصریح کرده‌اند باید هم «وأنّ هذا الولد من زنا» در عبارت باشد و هم «وليس منّي».

شهید ثانی به علامه اشکال می‌کنند: اگر زوج بخواهد هم قذف کند و هم نفی ولد، حرف شما درست است ولی اگر زوج فقط می‌خواست نفی ولد کند (علم به زنا ندارد. ممکن است وطی بالشبهه باشد) دیگر نیازی به قسمت اول نیست.

بعد از ۴ بار شهادت، زوج باید بگوید: «أنّ لعنة اللّٰه علی إن کنت من الكاذبين»

۸

تطبیق کیفیت لعان توسط زوج

وإذا (برای قذف:) حضرا (زوج و زوجة) بين يدي الحاكم فليبدأ الرجل (حتما باید مرد اول شروع کند) بعد تلقين الحاكم له الشهادة ﴿ فيشهد الرجل أربع مرّات ﴾ باللّٰه ﴿ أنّه لمن الصادقين فيما رماها به ﴾ متلفّظاً بما رمى به (باید به آنچه نسبت می‌دهد تلفظ داشته باشد و بر زبان بیاورد) فيقول (حاکم) له (زوج)، قل: «أشهد باللّٰه أنّي لمن الصادقين فيما رميتها به من الزنا» فيتبعه فيه (در عبارت)؛ (دلیل تلقین حاکم:) لأنّ اللعان يمين فلا يعتدّ بها قبل استحلاف الحاكم (لعان یمین است و در یمین باید ابتدا استحلافی باشد و بعد حلف)، وإن كان فيها شائبة الشهادة، أو شهادة فهي (شهادت) لا تؤدّى إلّابإذنه أيضاً.

(برای نفی ولد:) وإن نفى الولد زاد «وأنّ هذا الولد من زنا وليس منّي» كذا عبّر في التحرير، وزاد أنّه لو اقتصر على أحدهما لم يجز (باید هم بگوید از زناست و هم بگوید فرزند من نیست. اگر یکی را بگوید فایده ندارد) ويشكل فيما لو كان اللعان لنفي الولد خاصّة من غير قذف (شاید زوج بخواهد صرفا نفی ولد کند چون به زنا علم ندارد)، فإنّه لا يلزم [إسناده] إلى الزنا؛ لجواز الشبهة (ممکن است وطی بالشبهه بوده باشد)، فينبغي أن يكتفي بقوله: «إنّه لمن الصادقين» في نفي الولد المعيَّن ﴿ ثمّ يقول ﴾ بعد شهادته أربعاً كذلك: ﴿ أنّ لعنة اللّٰه عليه ﴾ جاعلاً المجرور ب‍ «على» ياء المتكلّم ﴿ إن كان من الكاذبين ﴾ فيما رماها به من الزنا أو نفي الولد، كما ذُكر في الشهادات.

والروايتين (١) ﴿ ولو اعترف بوطئها ، ولو نفاه انتفى بغير لعان إجماعاً. وإنّما الخلاف في أنّه هل يلحق به بمجرّد إمكان كونه منه وإن لم يُقِرّ به ، أم لا بدّ من العلم بوطئه وإمكان لحوقه به ، أو إقراره به؟ فعلى ما اختاره المصنّف والأكثر لا يُلحق به إلّابإقراره ووطئه وإمكان لحوقه به ، وعلى القول الآخر لا ينتفي إلّابنفيه ، أو العلم بانتفائه عنه.

ويظهر من العبارة وغيرها من عبارات المحقّق والعلّامة : أنّه لا يلحق به إلّا بإقراره (٢) فلو سكت ولم ينفه ولم يقرّ به لم يلحق به ، وجعلوا ذلك فائدة عدم كون الأمة فراشاً بالوطء.

والذي حقّقه جماعة أنّه يلحق به بإقراره ، أو العلم بوطئه وإمكان لحوقه به وإن لم يقرّ به (٣) وجعلوا الفرق بين الفراش وغيره : أنّ الفراش يلحق به الولد وإن لم يُعلم وطؤه مع إمكانه إلّامع النفي واللعان ، وغيره من الأمة والمتمتّع بها يُلحق به الولد إلّامع النفي ، وحملوا عدم لحوقه إلّابالإقرار على اللحوق اللازم؛ لأنّه

__________________

بولد ... إلى أن قال : فإنّها تصير فراشاً بالوطء ، اُنظر الخلاف ٥ : ٤٨ ، المسألة ٦٧ ، وانظر المغني مع الشرح الكبير ٩ : ١٧ و ٢١.

(١) أمّا أشهر الروايتين فهي صحيحة عبد اللّٰه بن سنان ، الوسائل ١٤ : ٥٦٣ ، الباب ٥٥ من أبواب نكاح العبيد والإماء ، الحديث الأوّل.

وأمّا غير الأشهر فمثل روايتي سعيد بن يسار والحسن الصيقل في الوسائل ١٤ : ٥٦٥ ـ ٥٦٦ ، الباب ٥٦ من أبواب نكاح العبيد والإماء ، الحديثين ٢ و ٥ ، و ٥٦٨ ، الباب ٥٨ من الأبواب ، الحديث ٣ ، وغيرها من الأحاديث.

(٢) اُنظر الشرائع ٣ : ٩٧ ، والقواعد ٣ : ١٨٧ ، والتحرير ٤ : ١٣٠.

(٣) مثل فخر المحقّقين في الإيضاح ٣ : ٤٤٦.

بدون الإقرار ينتفي بنفيه من غير لعان ، ولو أقرّ به استقرّ ولم يكن له نفيه بعدَه. وهذا هو الظاهر ، وقد سبق في أحكام الأولاد ما ينبّه عليه (١) ولولا هذا المعنى لنافى ما ذكروه هنا ما حكموا به فيما سبق من لحوقه به بشرطه.

__________________

(١) سبق في الصفحة ٣١٤.

﴿ القول في كيفيّة اللعان وأحكامه

﴿ يجب كونه عند الحاكم وهو هنا الإمام عليه‌السلام ﴿ أو مَن نصبه للحكم أو اللعان بخصوصه ﴿ ويجوز التحكيم فيه من الزوجين ﴿ للعالم المجتهد وإن كان الإمام ومن نصبه موجودين ، كما يجوز التحكيم في غيره من الأحكام.

وربما أطلق بعض الأصحاب على المحكَّم هنا كونه عامّيّاً (١) نظراً إلى أنّه غير منصوب بخصوصه ، فعامّيّته إضافيّة ، لا أنّ المسألة خلافيّة ، بل الإجماع على اشتراط اجتهاد الحاكم مطلقاً ، نعم منع بعض الأصحاب من التحكيم هنا (٢) لأنّ أحكام اللعان لا تختصّ بالمتلاعنين فإنّ نفي الولد يتعلّق بحقّه ، ومن ثَمّ لو تصادقا على نفيه لم ينتفِ بدون اللعان ، خصوصاً عند من يشترط تراضيهما بحكمه بعده (٣) والأشهر الأوّل.

هذا كلّه في حال حضور الإمام عليه‌السلام لما تقدّم في باب القضاء : من أنّ قاضي التحكيم لا يتحقّق إلّامع حضوره (٤) أمّا مع غيبته فيتولّى ذلك الفقيه المجتهد؛ لأنّه منصوب من قِبل الإمام عموماً كما يتولّى غيره من الأحكام ولا يتوقّف على تراضيهما بعده بحكمه؛ لاختصاص ذلك على القول به بقاضي

__________________

(١) مثل المحقّق في الشرائع ٣ : ٩٨ ، والعلّامة في القواعد ٣ : ١٨٨.

(٢) مثل فخر المحقّقين في الإيضاح ٣ : ٤٤٩.

(٣) مثل الشيخ في كتاب القضاء من المبسوط ٨ : ١٦٥ ، حيث قوّى اشتراط تراضي المترافعين في التحكيم.

(٤) راجع الجزء الثاني : ٧٦ ـ ٧٧.

التحكيم. والأقوى عدم اعتباره مطلقاً (١).

وإذا حضرا بين يدي الحاكم فليبدأ الرجل بعد تلقين الحاكم له الشهادة (٢) ﴿ فيشهد الرجل أربع مرّات باللّٰه ﴿ أنّه لمن الصادقين فيما رماها به متلفّظاً بما رمى به فيقول له ، قل : «أشهد باللّٰه أنّي (٣) لمن الصادقين فيما رميتها به من الزنا» فيتبعه فيه؛ لأنّ اللعان يمين فلا يعتدّ بها قبل استحلاف الحاكم ، وإن كان فيها شائبة الشهادة ، أو شهادة فهي لا تؤدّى إلّابإذنه أيضاً.

وإن نفى الولد زاد «وأنّ هذا الولد من زنا وليس منّي» كذا عبّر في التحرير ، وزاد أنّه لو اقتصر على أحدهما لم يجز (٤) ويشكل فيما لو كان اللعان لنفي الولد خاصّة من غير قذف ، فإنّه لا يلزم [إسناده] (٥) إلى الزنا؛ لجواز الشبهة ، فينبغي أن يكتفي بقوله : «إنّه لمن الصادقين» في نفي الولد المعيَّن ﴿ ثمّ يقول بعد شهادته أربعاً كذلك : ﴿ أنّ لعنة اللّٰه عليه جاعلاً المجرور ب‍ «على» ياء المتكلّم ﴿ إن كان من الكاذبين فيما رماها به من الزنا أو نفي الولد ، كما ذُكر في الشهادات.

﴿ ثمّ تشهد المرأة بعد فراغه من الشهادة واللعنة ﴿ أربع شهادات باللّٰه ﴿ أنّه لمن الكاذبين فيما رماها به فتقول : أشهد باللّٰه أنّه لمن الكاذبين فيما رماني به من الزنا ﴿ ثمّ تقول : إنّ غضب اللّٰه عليها إن كان من الصادقين فيه ، مقتصرة على ذلك فيهما (٦).

__________________

(١) أي عدم تراضيهما بحكم قاضي التحكيم هنا وفي غيره من أفراد القضاء (منه رحمه‌الله).

(٢) في (ف) و (ش) : بالشهادة.

(٣) في (ع) : إنّه.

(٤) التحرير ٤ : ١٣٥ ـ ١٣٦ ، الرقم ٥٥١٩.

(٥) في المخطوطات : استناده.

(٦) في القذف ونفي الولد.