درس الروضة البهیة (بخش ۵) (الطلاق - الغصب)

جلسه ۴۷: کتاب اللعان ۴: شرایط لعان ۴

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

لعان اخرس

سؤال: آیا لعان اخرس «لال» صحیح است یا نه؟

پاسخ: در این مسئله دو نظر است:

الف) صحیح است. البته به شرط اینکه اولا به واسطه اشارة مفهمة باشد و ثانیا امکان معرفت اخرس به لعان و احکام آن وجود داشته باشد. به دو دلیل:

  • لعان همانند اقامة شهادت و قسم و اقرار است. لذا همانگونه که در قسم و شهادت و اقرار، قول اخرس مقبول است در لعان نیز قول او مقبول خواهد بود.
  • عمومات آیه و روایات.

ب) صحیح نیست. به دو دلیل:

  • حکم لعان با حکم قسم و شهادت و اقرار فرق دارد (به خلاف قائل قول اول). زیرا لعان مشروط به الفاظ خاصی است ولی اقرار و شهادت، با هر لفظی واقع می‌شوند. لذا تشبیه این دو به یکدیگر صحیح نیست.
  • اصل عملی: اگر شک کنیم که آیا لعان از اخرس صحیح است یا نه، اصل عدم ثبوت لعان است مگر در جایی که به وقوع لعان یقین داشته باشیم (که اینجا یقین نداریم).

نظر شهید ثانی: قول اول (الف) درست است. قول دوم ضعیف است زیرا درست است که لعان نیازمند الفاظ خاصی است ولی این مسئله همیشگی نیست! فقط در وقت امکان چنین شرطی هست. والا در مثل اخرس که گفتن لفظ برای او ممکن نیست، این شرط جاری نمی‌شود. (البته قبول داریم که فهم لعان برای اخرس، کمی سخت و بعید است!)

۴

تطبیق لعان اخرس

وقيل بالمنع والفرق (قول دوم: لعان اخرس صحیح نیست و لعان اخرس با اقرار و شهادت او فرق دارد)؛ (دلیل اول:) لأنّه مشروط بالألفاظ الخاصّة (لعان مشروط است به الفاظ خاصه)، دون الإقرار والشهادة فإنّهما يقعان بأيّ عبارة اتّفقت (اقرار و شهادت مشروط به لفظ خاصی نیست. بلکه با هر لفظی که معنای آن را برساند صحیح است)، و (دلیل دوم:) لأصالة عدم ثبوته (لعان) إلّامع تيقّنه (لعان)، وهو منتفٍ هنا (در بحث اخرس).

و (نظر شهید ثانی:) اُجيب (به قول دوم جواب داده می‌شود) بأنّ الألفاظ الخاصّة إنّما تعتبر مع الإمكان (درست است که لعان مشروط به الفاظ خاصی است ولی در صورت امکان ادای این الفاظ! نه همیشه) وإشارته قائمة مقامها (اشارة اخرس می‌تواند قائم مقام الفاظ خاصه باشد)، كما قامت (اشاره مفهمه) في الطلاق وغيره من الأحكام المعتبرة بألفاظ خاصّة (همانطور که در طلاق در صورت عدم توانایی در ادای الفاظ می‌شود به حای صیغه طلاق از اشارات مفهمه استفاده کرد، در لعان هم می‌شود). نعم استبعاد فهمه (اخرس) له (لعان) موجَّه (قبول داریم که فهم اخرس نسبت به لعان بعید است)، لكنّه غير مانع (این مشکل بودن فهم، مانع از دادن این حکم نیست)؛ لأنّ الحكم مبنيّ عليه (حکم به ثبوت لعان از اخرس، مبتنی بر فهم اخرس است).

۵

لعان واجب و حرام

اگر فرزندی در فراش زن و شوهری متولد شد، زوج دو صورت دارد:

صورت اول: زوج می‌داند (علم دارد) که فرزندش، شروط الحاق را ندارد (یعنی زوج می‌داند که این بچه، فرزند او نیست) در اینجا بر زوج واجب است که نفی ولد کند مطلقا (چه علم به زنای زوجة دارد و چه ندارد/ چه صفات ولد با صفات زوج یکی باشد و چه یکی نباشد). یعنی لعان بر زوج واجب است (چون نفی ولد فقط با لعان ثابت می‌شود).

صورت دوم: زوج، علم ندارد به اینکه این بچه، فرزند او نیست (صرفا احتمال می‌دهد که این بچه او نیست یا می‌داند که این بچه، فرزند اوست) نفی ولد بر زوج حرام است.

خلاصه در نفی ولد، دوران امر بین وجوب و حرمت است. یا لعان واجب است و یا حرام.

نکته: زوج در صورت اختلاف در صفات، نمی‌تواند نفی ولد کند. زیرا این اختلاف در صفات، ربطی به الحاق یا عدم الحاق ندارد. خداوند متعال گاهی پدر و فرزند را با صفات متفاوتی خلق می‌کند.

سؤال: اگر زوج، علم به عدم الحاق بچه به فراش خود داشت و خواست نفی ولد کند، اما حاکم شرعی را پیدا نکند تا در مقابل او لعان کند، این نفی ولد برای او فایده‌ای نخواهد داشت (چون تا لعان نکند، نفی ولد صورت نمی‌گیرد). حال سؤال در این است: در این صورت که نفی ولد فایده‌ای ندارد، آیا تصریح به نفی ولد جایز است؟

پاسخ: شهید می‌فرمایند نفی ولد جایز نیست. زیرا از طرفی این تصریح فایده‌ای ندارد و از طرف دیگر، نفی ولد به نوعی تعریض به قذف است.

۶

تطبیق لعان واجب و حرام

﴿ ويجب ﴾ على ذي الفراش مطلقاً (علم به زنای زوجه داشته باشد یا نداشته باشد) ﴿ نفي الولد ﴾ المولود (نفی ولدی واجب است که در فراش این زن و شوهر متولد شده است) على فراشه ﴿ إذا عرف اختلال شروط الإلحاق (اگر علم دارد به اینکه این بچه، شروط الحاق را ندارد. مثلا از وطی او دو ماه گذشته است ولی زن او بچه به دنیا آورده است) ﴾ فيلاعن وجوباً؛ لأنّه لا ينتفي بدونه (تنها با لعان می‌توان نفی ولد کرد) ﴿ ويحرم ﴾ عليه نفيه (نفی ولد) ﴿ بدونه (بدون علم به عدم وجود شروط الحاق) (یعنی اگر علم ندارد به اینکه این بچه، شروط الحاق را ندارد، حرام است که نفی ولد کند) ﴾ أي بدون علمه باختلال شروط الإلحاق ﴿ وإن ظنّ انتفاءه (ولد) عنه (زوج) (حتی اگر ظن دارد که این بچه او نیست، باز هم نمی‌تواند لعان کند) ﴾ بزنا اُمّه (زنای مادر بچه و یا غیر آن) أو غيره ﴿ أو خالفت صفاتُه (صفات ولد) صفاتَه (صفات زوج) ﴾ لأنّ ذلك (اختلاف صفات) لا مدخل له في الإلحاق (اختلاف در صفات بین پدر و بچه، دلیل بر عدم الحاق نمی‌شود)، والخالق على كلّ شيءٍ قدير (خداوند متعال قادر بر این است که پدر و فرزند را با صفات متفاوت قرار دهد)، والحكم مبنيّ على الظاهر (حکم به الحاق ولد به فراش، حکمی ظاهری و لازم العمل است).

ويلحق الولد بالفراش دون غيره (ولد به فراش ملحق می‌شود)، ولو لم يجد مَن (فاعل) عَلِم انتفاءه مَن (مفعول) يلاعن بينهما (اگر زوج، علم به انتفاء ولد داشت، ولی کسی را پیدا نکرد تا در حضور او ملاعنه کند) لم يفده نفيه (تصریح به نفی ولد فایده ندارد) مطلقاً (چه تصریحا و چه تعریضا).

وفي جواز التصريح به نظر (تصریح به نفی ولد جایز نیست)؛ (اولا:) لانتفاء الفائدة مع (ثانیا:) التعريض بالقذف، وإن لم يحصل التصريح.

۷

شرایط زنی که مورد لعان واقع می‌شود

شرایط زنی که مورد لعان واقع می‌شود:

  • کمال (بالغ + عاقل): زوجة باید بالغ و عاقل باشد.

اگر زوجة بالغ نباشد (صغیرة باشد): اگر زوج، زوجة صغیره خود را قذف کند، لعان قبول نیست و محقق نمی‌شود. لذا به زوج اگر بینه نداشته باشد، حد قذف می‌زنند.

نکته: زوج در صورتی حد قذف می‌خورد که زوجة ای را قذف کند که امکان وطی او باشد (مثلا زوجة ۸ سال دارد). ولی اگر زوجة به قدری کم سن است که اصلا امکان وطی او نیست (مثلا به زوجة ۵ ساله نسبت زنا دهد) در این صورت با قذف زوجة، زوج حد نمی‌خورد. زیرا اصلا قذفی صورت نگرفته است (سبّ است) لذا فقط تعزیر می‌شود.

اگر زوجة عاقل نباشد (مجنونة باشد): دو حالت دارد:

۱) زوج، زنا را به حال جنون زوجه نسبت داد (زوج بگوید: همسر من در حال جنون زنا کرده است) در این صورت قذف محسوب نمی‌شود و لعان محقق نمی‌شود (چون قصد در زوجة منتفی است) و به مرد حد قذف نمی‌زنند و صرفا تعزیر می‌شود.

۲) زوجة، جنون ادواری دارد (مدتی مجنون است و مدتی مجنون) و زوج به زوجة نسبت زنا داد و این زنا را به وقت عاقل بودن زوجة نسبت داد (زوج بگوید: زن من وقتی عاقل بود زنا کرد)، در این صورت تا وقتی زوجة مجنون است لعان صورت نمی‌گیرد و لذا باید زوج یا حد قذف بخورد یا اینکه صبر کنند تا زوجة عاقل شود و بعد لعان کنند.

  • سالم بودن زوجة از صمم (کر) و خرس (لال): اگر زوج، زوجة کر یا لال را قذف بکند، لعان صورت نمی‌گیرد.

نکته: روایاتی در اینجا داریم که می‌گویند اگر زوجی، زوجة کر یا لالش را قذف کند، آن زوجة بر او بدون لعان حرام ابد می‌شود.

روایت: (عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ قَذَفَ اِمْرَأَتَهُ بِالزِّنَا وَ هِيَ خَرْسَاءُ صَمَّاءُ لاَ تَسْمَعُ مَا قَالَ فَقَالَ «إِنْ كَانَ لَهَا بَيِّنَةٌ يَشْهَدُونَ لَهَا عِنْدَ اَلْإِمَامِ جَلَدَهُ اَلْحَدَّ وَ فَرَّقَ بَيْنَهُمَا ثُمَّ لاَ تَحِلُّ لَهُ أَبَداً وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا بَيِّنَةٌ فَهِيَ حَرَامٌ عَلَيْهِ مَا أَقَامَ مَعَهَا وَ لاَ إِثْمَ عَلَيْهَا مِنْهُ)

نکته: این روایات مربوط به قذف است و نفی ولد را شامل نمی‌شود.

۸

تطبیق شرایط زنی که مورد لعان واقع شده است

﴿ ويعتبر في الملاعنة الكمال والسلامة من الصمم والخرس ﴾ فلو قذف الصغيرة فلا لعان، بل يُحدّ إن كانت في محلّ الوطء (کوچک است ولی به قدری که امکان وطی او باشد) كبنت الثماني (مثلا دختر ۸ ساله‌ای را قذف کند)، وإلّا (اگر دختری را قذف کرد که به قدری کوچک است که اصلا امکان وطی او وجود ندارد) عُزّر خاصّة للسبّ؛ لتيقّن كذبه.

ولو قذف المجنونة بزنا أضافه إلى حالة الجنون عُزّر (اگر زنا را به حالت جنون زن نسبت بدهد، فقط تعزیر می‌شود)، أو حالة الصحّة فالحدّ (مرد را حد می‌زنند)، وله (زوج) إسقاطه (حد) باللعان بعد إفاقتها (اگر زن از حالت جنون خارج شد). وكذا لو نفى ولدها.

ولو قذف الصمّاء والخرساء حرمتا عليه أبداً ولا لعان. وفي لعانهما لنفي الولد وجهان: من عدم النصّ فيرجع إلى الأصل، ومساواته للقذف في الحكم. والأوجه الأوّل؛ لعموم النصّ ومنع المساواة مطلقاً، وقد تقدّم البحث في ذلك.

 زنت اُمّه كما مرّ (١) ولو لم يُقم بيّنة كان له اللعان للأمرين معاً ، وهل يُكتفى بلعان واحد أم يتعدّد؟ وجهان : من أنّه كالشهادة أو اليمين ، وهما كافيان على ما سبق عليهما من الدعوى. ومن تعدّد السبب الموجب لتعدّد المسبّب إلّا ما أخرجه الدليل.

﴿ ولا بدّ من كون الملاعن كاملاً بالبلوغ والعقل. ولا يشترط العدالة ، ولا الحرّيّة ، ولا انتفاء الحدّ عن قذف ، ولا الإسلام ، بل يلاعن ﴿ ولو كان كافراً أو مملوكاً أو فاسقاً؛ لعموم الآية (٢) ودلالة الروايات (٣) عليه.

وقيل : لا يلاعن الكافر ولا المملوك (٤) بناءً على أنّه شهادات كما يظهر من قوله تعالى : (فَشَهٰادَةُ أَحَدِهِمْ...) (٥) وهما ليسا من أهلها. وهو ممنوع؛ لجواز كونه أيماناً؛ لافتقاره إلى ذكر اسم اللّٰه تعالى ، واليمين يستوي فيه العدل والفاسق والحرّ والعبد والمسلم والكافر والذكر والاُنثى. وما ذكروه معارض بوقوعه من الفاسق إجماعاً.

﴿ ويصحّ لعان الأخرس بالإشارة المعقولة إن أمكن معرفته اللعان ،

__________________

(١) مرّ في الصفحة ٣١٣.

(٢) النور : ٦.

(٣) اُنظر الوسائل ١٥ : ٥٩٥ ، الباب ٥ من أبواب اللعان.

(٤) نسبه الشيخ إلى قوم من العامّة كالزهري وأبو حنيفة و... اُنظر الخلاف ٥ : ٧ ، المسألة ٢ ، كما نسبه السيوري وابن فهد إلى المفيد وسلّار. لكنّهما قالا : لا لعان بين المسلم والذمّيّة ، ولا بين الحرّ والأمة. راجع التنقيح الرائع ٣ : ٤١٨ ـ ٤١٩ ، والمهذّب البارع ٤ : ٨ ، والمقنعة : ٥٤٢ ، والمراسم : ١٦٤.

(٥) النور : ٦.

كما يصحّ منه إقامة الشهادة والأيمان والإقرار وغيرها من الأحكام ، ولعموم الآية.

وقيل بالمنع (١) والفرق؛ لأنّه (٢) مشروط بالألفاظ الخاصّة ، دون الإقرار والشهادة فإنّهما يقعان بأيّ عبارة اتّفقت ، ولأصالة عدم ثبوته إلّامع تيقّنه ، وهو منتفٍ هنا.

واُجيب بأنّ الألفاظ الخاصّة إنّما تعتبر مع الإمكان وإشارته قائمة مقامها ، كما قامت في الطلاق وغيره من الأحكام المعتبرة بألفاظ خاصّة. نعم استبعاد فهمه له موجَّه ، لكنّه غير مانع؛ لأنّ الحكم مبنيّ عليه (٣).

﴿ ويجب على ذي الفراش مطلقاً (٤) ﴿ نفي الولد المولود على فراشه ﴿ إذا عرف اختلال شروط الإلحاق فيلاعن وجوباً؛ لأنّه لا ينتفي بدونه ﴿ ويحرم عليه نفيه ﴿ بدونه أي بدون علمه باختلال شروط الإلحاق ﴿ وإن ظنّ انتفاءه عنه بزنا اُمّه أو غيره ﴿ أو خالفت صفاتُه صفاتَه لأنّ ذلك لا مدخل له في الإلحاق ، والخالق على كلّ شيءٍ قدير ، والحكم مبنيّ على الظاهر.

ويلحق الولد بالفراش دون غيره ، ولو لم يجد مَن عَلِم انتفاءه مَن يلاعن بينهما لم يفده نفيه مطلقاً (٥).

__________________

(١) القائل بالمنع ابن إدريس [في السرائر ٢ : ٧٠١]. (منه رحمه‌الله).

(٢) في (ف) و (ش) : بأنّه.

(٣) أي على الفهم.

(٤) سواء علم بزنا اُمّه أم لا ، وسواء وافق صفاتُه صفاتَه أم لا (هامش ر).

(٥) لا في التصريح ولا في التعريض (هامش ر).

وفي جواز التصريح به نظر؛ لانتفاء الفائدة مع التعريض بالقذف ، وإن (١) لم يحصل التصريح.

﴿ ويعتبر في الملاعنة الكمال والسلامة من الصمم والخرس فلو قذف الصغيرة فلا لعان ، بل يُحدّ إن كانت في محلّ الوطء كبنت الثماني ، وإلّا عُزّر خاصّة للسبّ؛ لتيقّن (٢) كذبه.

ولو قذف المجنونة بزنا أضافه إلى حالة الجنون عُزّر ، أو حالة الصحّة فالحدّ ، وله إسقاطه باللعان بعد إفاقتها. وكذا لو نفى ولدها.

ولو قذف الصمّاء والخرساء حرمتا عليه أبداً ولا لعان. وفي لعانهما لنفي الولد وجهان : من عدم النصّ فيرجع إلى الأصل ، ومساواته للقذف في الحكم. والأوجه الأوّل؛ لعموم النصّ ومنع المساواة مطلقاً ، وقد تقدّم البحث في ذلك.

﴿ والدوام فلا يقع بالمتمتّع بها (٣) لأنّ ولدها ينتفي بنفيه من غير لعان ﴿ إلّاأن يكون اللعان لنفي الحدّ بسبب القذف فيثبت؛ لعدم المانع مع عموم النصّ وهذا جزمٌ من المصنّف بعد التردّد؛ لأنّه فيما سلف نسب الحكم به إلى قول (٤) وقد (٥) تقدّم أنّ الأقوى عدم ثبوت اللعان بالمتمتّع بها مطلقاً (٦) وأنّ المخصّص للآية صحيحة ابن سنان عن الصادق عليه‌السلام (٧).

__________________

(١) في سوى (ع) : إن ـ بدون الواو ـ.

(٢) في نسخة بدل (ر) : المتيقّن.

(٣) في (ع) ونسخة بدل (ش) : فلا يثبت بالمتمتّع بها ، وفي (ف) : فلا يثبت في المتمتّع بها.

(٤) سلف في الصفحة ٢٤٢.

(٥) لم يرد (قد) في (ع) و (ف).

(٦) سواء كان لنفي الحدّ أو لنفي الولد.

(٧) الوسائل ١٥ : ٥٩٦ ، الباب ٥ من أبواب اللعان ، الحديث ٤.