درس الروضة البهیة (بخش ۵) (الطلاق - الغصب)

جلسه ۳۲: کتاب الظهار ۶: شرائط ظهار۲

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

قول دوم در ظهار امة و بررسی ادلّة

بحث در این بود که آیا ظهار مولا نسبت به کنیزش جایز است یا نه؟

دو قول در مسئله وجود دارد:

قول اول

ظهار نسبت به امة جایز است. زیرا در آیه شریفه می‌فرماید «والذین یظاهرون من نسائهم» و کلمه نساء اعم است از زوجه و کنیز. همچنین به خاطر روایت محمد بن مسلم (بحث آن گذشت)

قول دوم

ظهار نسبت به امة جایز نیست و واقع نمی‌شود (همانطور که در کنیز طلاق معنی ندارد). زیرا:

اولا: در آیه «والذین یظاهرون من نسائهم» کلمه «نساء» ظهور در زوجه دارد. لذا استدلال قول اول مخدوش است.

ثانیا: شان نزول آیه «والذین یظاهرون من نسائهم» نیز در مورد کسی است که زوجه‌اش را ظهار کرده بوده است ونه کنیز را.

ثالثا: روایت حمزة بن حمران از امام صادق عليه‌السلام (في من يظاهر من أمته، قال: «يأتيها (می‌تواند با آن امة مقاربت کند) وليس عليه شيء (نیازی به کفاره نیست)»)

رابعا: ظهار در زمان جاهلیت به عنوان طلاق مطرح بوده است و طلاق نسبت به امة جاری نمی‌شود.

خامسا: در صورت شک در حکم (آیا ظهار امة جایز است یا خیر؟) استصحاب عدم تحریم استمتاع را داریم (قبل از مظاهره مولا نسبت به کنیز، استمتاع از کنیز حلال بود. بعد از ظهار شک می‌کنیم که آیا همچنان استمتاع می‌توان کرد یا نه که استصحاب جاری می‌شود).

مرحوم شهید ثانی می‌فرمایند هر ۵ دلیل مخدوش است و اشکال دارد:

اشکال دلیل اول: قبول نداریم که نساء ظهور در زوجة داشته باشد. زیرا نساء (همانطور که در سایر آیات می‌بینیم) اعم است از زوجة و امة.

اشکال دلیل دوم: اگر در شان نزول آیه مورد خاصی آمده باشد، مخصّص آیه نمی‌شود. یعنی اگر آیه در مورد مردی است که زوجة اش را ظهار کرده است، دلیلی بر این نیست که آیه اختصاص فقط به مردی دارد که زوجة اش را ظهار کرده باشد. ممکن است حکم اعم باشد.

اشکال دلیل سوم: روایت حمزه بن حمران، ضعیف السند است. زیرا در سند آن «ابن فضال» و «ابن بکیر» وجود دارند که هر دو فطحی مذهب اند.

اشکال دلیل چهارم: اگر در جاهلیت، با ظهار معامله طلاق می‌کردند، دلیل نمی‌شود که در شریعت نیز با ظهار معامله طلاق شود.

اشکال دلیل پنجم: اصل عملی که بیان کردید فایده‌ای ندارد. زیرا «الاصل دلیل حیث لا دلیل» و ما دلیل آوردیم که برای کنیز می‌تواند ظهار صورت بگیرد.

۴

تطبیق قول دوم در ظهار امة و بررسی ادلّة

وذهب جماعة إلى عدم وقوعه (ظهار) على ما (امة ای که) لا يقع عليه الطلاق (جماعتی قائل شدند به اینکه ظهار بر امه‌ای که طلاق نیز بر او واقع نمی‌شد، واقع نمی‌شود)؛ لأنّ المفهوم من النساء: (اولا:) الزوجة (ظهور کلمه نساء در زوجة است)، و (ثانیا:) لورود السبب فيها (شان نزول آیه در مورد زوجه است)، و (ثالثا:) لرواية حمزة بن حمران عن الصادق عليه‌السلام في من يظاهر من أمته، قال: «يأتيها (می‌تواند مواقعه کند) وليس عليه شيء (کفاره ندارد زیرا ظهاری واقع نشده است)» و (رابعا:) لأنّ الظهار كان في الجاهليّة طلاقاً وهو لا يقع بها (ظهار در جاهلیت نوعی طلاق بوده است و امة را نمی‌توان طلاق داد)، و (خامسا:) للأصل (استصحاب حلیت و عدم تحریم).

و (اشکالات شهید ثانی به قول دوم:) يُضعَّف (اشکال به دلیل اول:) بمنع الحمل على الزوجة، وقد سلف (قبلا گفته شد که نساء اعم است از زوجة و امة)، و (اشکال به دلیل دوم:) السبب لا يخصِّص (شان نزول آیه، باعث تخصیص آیه نمی‌شود) وقد حُقّق في الاُصول (این مطلب در اصول ثابت شده است که مورد مخصص نیست) و (اشکال به دلیل سوم:) الرواية ضعيفة السند (به خاطر وجود ابن فضال و ابن بکیر فطحی مذهب در سند آن) و (اشکال به دلیل چهارم:) فعل الجاهليّة لا حجّة فيه (اینکه در زمان جاهلیت ظهار به معنای طلاق بوده است که نمی‌تواند دلیل فقهی واقع بشود)، وقد نقل أنّهم كانوا يُظاهرون من الأمة أيضاً (اصلا نقل شده است که مردم در زمان جاهلیت، ظهار را نسبت به امة نیز انجام می‌دادند) و (اشکال به دلیل پنجم:) الأصل قد اندفع بالدليل (اصل شما به واسطه دلیل ما حذف می‌شود زیرا الاصل دلیل حیث لا دلیل).

۵

ظهار زن غیر مدخول بها

سؤال: آیا برای واقع شدن ظهار، شرط است که زنی که قرار است ظهار روی او صورت بگیرد، مدخول بها باشد؟

پاسخ: دو قول است:

قول اول

مدخول بها بودن زن شرط نیست. یعنی چه مدخول بها باشد و چه نباشد، ظهار روی او جریان دارد. به دو دلیل:

۱) اصل: اصل عدم اشتراط دخول (یا استصحاب عدم اشتراط)

۲) عمومیت ادلة: مثل «الذین یظاهرون من نسائهم». لفظ نساء شامل زوجة غیر مدخول بها نیز می‌شود.

قول دوم

مدخول بها بودن زن شرط است. به دلیل دو روایت:

روایت اول: (فروى محمّد بن مسلم في الصحيح عن أحدهما عليهما‌السلام قال: «لا يكون ظهاراً ولا إيلاء حتّى يدخل بها»)

روایت دوم: (وفي صحيحة الفضل بن يسار أنّ الصادق عليه‌السلام قال: «لا يكون ظهاراً ولا إيلاء حتّى يدخل بها»)

این دو روایت صراحتا دخول را شرط در ظهار می‌دانند.

نظر شهید ثانی: شهید ثانی می‌فرمایند این قول دوم اصح است. زیرا قول اول دلیلش اصل و عمومیت ادله بود. با وجود این دو روایت که اصل به درد نمی‌خورد و عمومیت ادله نیز با این دو روایت تخصیص می‌خورد. (البته بحثی است در اصول که آیا خبر واحد می‌تواند عمومیت آیات قرآن را تخصیص بزند یا خیر؟)

نکته: منظور از دخول، اعم از دخول قُبُلی و دُبُری است.

۶

حکم ظهار در رتقاء و قرناء و مریضة

سؤال: آیا ظهار نسبت به زن رتقاء (یعنی فرج بسته است و امکان دخول وجود ندارد)، قرناء (قَرن: استخوان کوچکی مثل دندان است که در فرج است و مانع وطی می‌شود) و مریضة (مریضی مانع از دخول) واقع می‌شود یا خیر؟

پاسخ: دو نظر:

نظر شهید اول: ظهار نسبت به این سه دسته زن واقع می‌شود.

نظر شهید ثانی: حرف شهید اول در صورتی درست است که که دخول را شرط وقوع ظهار ندانیم. اما اگر کسی دخول را شرط می‌دانست (طبق آن دو روایتی که بیان شد) در این موارد سه گانه نیز ظهار را جاری نمی‌داند.

نکته: حکم وقوع ظهار در این سه مورد (رتقاء و قرناء و مریضه) را هم کسانی که دخول را برای وقوع ظهار شرط می‌دانند نقل کرده‌اند و هم کسانی که در اشتراط دخول در ظهار توقف کرده‌اند. و ممکن است مصنف از جمله کسانی باشد که در این مسئله توقف کرده باشد. زیرا ایشان فرمودند «والمرویّ اشتراط الدخول».

نتیجه گیری شهید ثانی: نظر مصنّف هرچه باشد، اینکه ما حکم بکنیم به وقوع ظهار در رتقاء و قرناء و مریضه و این حکم را مبتنی بر اشتراط دخول کنیم، این حرف صحیح نیست. زیرا با اشتراط دخول نمی‌توان قاءل به این حکم شد و از طرف دیگر برخی از علماء دخول را شرط کرده‌اند و با این حال ظهار را در قرناء و رتقاء جاری می‌دانند.

۷

تطبیق ظهار زن غیر مدخول بها

وهل يشترط كونها مدخولاً بها (آیا در وقوع ظهار شرط است که زن مدخول بها باشد؟)؟ قيل: لا (حتی اگر مدخول بها نباشد نیز ظهار واقع می‌شود) للأصل (استصحاب عدم اشتراط) والعموم (عمومیت ادله. در یظاهرون من نسائهم، نساء اعم است از مدخول بها و غیر آن).

﴿ والمرويّ ﴾ صحيحاً ﴿ اشتراط الدخول (روایاتی داریم که دخول را شرط می‌دانند) ﴾ فروى محمّد بن مسلم في الصحيح عن أحدهما عليهما‌السلام قال: «لا يكون ظهاراً ولا إيلاء حتّى يدخل بها» (عبارت وسائل با اینجا کمی متفاوت است. اینجا نقل به معنی شده است) وفي صحيحة الفضل بن يسار أنّ الصادق عليه‌السلام قال: «لا يكون ظهاراً ولا إيلاء حتّى يدخل بها» (این روایت نیز در وسائل به صورت کامل تری آمده است) وهذا (قول دوم) هو الأصحّ، وهو (هر کدام از این دو روایت) مخصّص للعموم بناءً على أنّ خبر الواحد حجّة (البته اگر خبر واحد بتواند عمومیت قرآن را تخصیص بزند. بحثی است در اصول در اینجا) (اصل هم به درد نمی‌خورد زیرا الاصل دلیل حیث لا دلیل) ويخصّص عموم الكتاب ﴿ ويكفي الدُبر ﴾ لصدق الوطء به كالقبل.

۸

تطبیق حکم ظهار در رتقاء و قرناء و مریضة

﴿ ويقع الظهار بالرتقاء (یکون الفرج ملتحما) والقرناء (ایتخوان کوچکی در فرج است که مانع مقاربت می‌شود) والمريضة التي لا توطأ ﴾ كذا ذكره المصنّف وجماعة وهو (فتوای به وقوع ظهار نسبت به این سه مورد) يتمّ على عدم اشتراط الدخول (این فتوا در صورتی است که شما دخول را شرط وقوع ظهار ندانی)، أمّا عليه فلا (در صورت اشتراط دخول دیگر این فتوا صحیح نیست)؛ لإطلاق النصّ (دو روایت سابق اطلاق داشت و دخول را مطلقا شرط می‌دانستند) باشتراطه من غير فرق بين من يمكن ذلك (دخول) في حقّه بالنظر إليه وإليها وغيره (عطف بر من یمکن)، ولكن ذكر ذلك (حکم ظهار نسبت به این سه مورد) من اشترط الدخول كالمصنّف (برخی همانند مصنف با اینکه دخول را شرط دانسته‌اند ولی با این حال در این سه مورد قائل به وقوع ظهار شده‌اند)، ومن توقّف (برخی نسبت به اشتراط دخول توقف کرده‌اند) كالعلّامة والمحقّق ويمكن أن يكون قول المصنّف هنا من هذا القبيل (یعنی ممکن است مصنف نیز همانند علامه در اشتراط دخول توقف کرده است ولی درعین حال در این سه مورد گفته ظهار واقع می‌شود. این را ما از عبارت والمرویّ اشتراط الدخول شهید اول می‌فهمیم) وكيف كان فبناء الحكم (وقوع حکم نسبت به رتقاء و قرناء و مریضه) على اشتراط الدخول غير واضح (زیرا اشتراط دخول را بعضی از علماء پذیرفته‌اند و با این حال در این سه مورد می‌گویند ظهار واقع می‌شود). والقول بأنّه (دخول) إنّما يشترط حيث يمكن (ممکن است کسی بگوید اشتراط دخول برای زنی است که دخول برای او امکان پذیر باشد. ولی در این سه مورد که اصلا دخول امکان پذیر نیست، دیگر شرط نیست) تحكّم (شهید ثانی: این حرف زور است. این کلام را بر چه اساس و دلیلی می‌گویید؟!)، ومثله (مثل حکم در رتقاء و قرناء و مریضه) حكمهم بوقوعه من الخصيّ (مردی که بیضتین او کشیده شده باشد) والمجبوب (مقطوع الذکر) حيث يمتنع الوطء منهما.

(وَاَلَّذِينَ يُظٰاهِرُونَ مِنْ نِسٰائِهِمْ) (١) كدخولها في قوله تعالى : (وَأُمَّهٰاتُ نِسٰائِكُمْ) (٢) فحرمت اُمّ الموطوءة بالملك ، ولصحيحة محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهما‌السلام قال : «وسألته عن الظهار على الحرّة والأمة؟ فقال : نعم» (٣) وهي تشمل الموطوءة بالملك والزوجيّة.

وذهب جماعة (٤) إلى عدم وقوعه على ما لا يقع عليه الطلاق؛ لأنّ المفهوم من النساء : الزوجة ، ولورود السبب (٥) فيها ، ولرواية حمزة بن حمران عن الصادق عليه‌السلام في من يظاهر من أمته ، قال : «يأتيها وليس عليه شيء» (٦) ولأنّ الظهار كان في الجاهليّة طلاقاً وهو لا يقع بها ، وللأصل.

ويُضعَّف بمنع الحمل على الزوجة ، وقد سلف ، والسبب لا يخصِّص وقد حُقّق في الاُصول (٧) والرواية ضعيفة السند (٨) وفعل الجاهليّة لا حجّة فيه ، وقد نقل أنّهم كانوا يُظاهرون من الأمة أيضاً (٩) والأصل قد اندفع بالدليل.

__________________

(١) المجادلة : ٣.

(٢) النساء : ٢٣.

(٣) الوسائل ١٥ : ٥٢٠ ، الباب ١١ من كتاب الظهار ، الحديث ٢.

(٤) مثل الشيخ المفيد في المقنعة : ٥٢٤ ، والحلبي في الكافي : ٣٠٤ ، والقاضي في المهذّب ٢ : ٢٩٨ ، والديلمي في المراسم : ١٦٢ ، وابن إدريس في السرائر ٢ : ٧٠٩.

(٥) سبب نزول الآية.

(٦) الوسائل ١٥ : ٥٢١ ، الباب ١١ من كتاب الظهار ، الحديث ٦.

(٧) راجع الذريعة إلى اُصول الشريعة ١ : ٣٠٧.

(٨) لأنّ في طريقها ابن فضّال وابن بكير وهما فطحيّان ، راجع المسالك ٩ : ٩ ـ ١٠.

(٩) اُنظر غاية المراد ٣ : ٢٧٧.

وهل يشترط كونها مدخولاً بها؟ قيل : لا (١) للأصل والعموم (٢).

﴿ والمرويّ صحيحاً ﴿ اشتراط الدخول فروى محمّد بن مسلم في الصحيح عن أحدهما عليهما‌السلام قال : «لا يكون ظهاراً (٣) ولا إيلاء حتّى يدخل بها» (٤) وفي صحيحة الفضل بن يسار أنّ الصادق عليه‌السلام قال : «لا يكون ظهاراً (٥) ولا إيلاء حتّى يدخل بها» (٦) وهذا هو الأصحّ ، وهو مخصّص للعموم بناءً على أنّ خبر الواحد حجّة ويخصّص عموم الكتاب ﴿ ويكفي الدُبر لصدق الوطء به كالقبل.

﴿ ويقع الظهار بالرتقاء والقرناء والمريضة التي لا توطأ كذا ذكره المصنّف وجماعة (٧) وهو يتمّ على عدم اشتراط الدخول ، أمّا عليه فلا؛ لإطلاق النصّ (٨) باشتراطه من غير فرق بين من يمكن ذلك في حقّه بالنظر إليه وإليها

__________________

(١) قاله المفيد في المقنعة : ٥٢٤ ، وابن زهرة في الغنية : ٣٦٦ ـ ٣٦٧ ، والكيدري في الإصباح : ٤٥٦ ، وابن إدريس في السرائر ٢ : ٧١٠.

(٢) عموم أدلّة الظهار.

(٣) كذا في النسخ. وفي المصادر : ظهار ، وهو الصحيح.

(٤) التهذيب ٨ : ٢١ ، الحديث ٦٥ ، والوسائل ١٥ : ٥١٦ ، الباب ٨ من كتاب الظهار ، الحديث ٢ ، وفيهما : في المرأة التي لم يدخل بها زوجها ، قال : لا يقع عليها إيلاء ولا ظهار. وروي الحديث في الوسائل عن أبي جعفر وأبي عبد اللّٰه عليهما‌السلام.

(٥) كذا في النسخ. وفي المصادر : ظهار ، وهو الصحيح.

(٦) التهذيب ٨ : ٢١ ، الحديث ٦٦ ، والوسائل ١٥ : ٥١٦ ، الباب ٨ من كتاب الظهار ، الحديث الأوّل. وفيهما عن الفضيل بن يسار.

(٧) منهم المحقّق في الشرائع ٣ : ٦٤ ، والعلّامة في الإرشاد ٢ : ٥٥ ، والقواعد ٣ : ١٧١.

(٨) راجع الهامش ٤ و ٦.

وغيره ، ولكن ذكر ذلك من اشترط الدخول كالمصنّف ، ومن توقّف كالعلّامة (١) والمحقّق (٢) ويمكن أن يكون قول المصنّف هنا من هذا القبيل (٣) وكيف كان فبناء الحكم على اشتراط الدخول غير واضح. والقول بأنّه إنّما يشترط حيث يمكن تحكّم ، ومثله حكمهم (٤) بوقوعه من الخصيّ والمجبوب حيث يمتنع الوطء منهما.

﴿ وتجب الكفّارة بالعود ، وهي * أنَّث الضمير لتوسّطه بين مذكّر ومؤنّث أحدهما مفسّر للآخر قاعدة مطّردة ، أي المراد من العود ﴿ إرادة الوطء لا بمعنى وجوبها مستقرّاً بإرادته ، بل ﴿ بمعنى تحريم وطئها حتّى يكفّر فلو عزم ولم يفعل ولم يكفّر ثمّ بدا له في ذلك فطلّقها سقطت عنه الكفّارة. ورجّح في التحرير (٥) استقرارها به محتجّاً بدلالة الآية وهي قوله تعالى : (ثُمَّ يَعُودُونَ لِمٰا قٰالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ) (٦) عليه. وفي الدلالة عليه نظر ، وإنّما ظاهرها وجوبها بالعود قبل أن يتماسّا ، لا مطلقاً.

وإنّما يحرم الوطء عليه به لا عليها ، إلّاأن تكون معاونة له على الإثم فيحرم لذلك ، لا للظهار ، فلو تشبّهت عليه على وجه لا يحرم عليه ، أو استدخلته

__________________

(١) و (٢) راجع الهامش ٧ في الصفحة السابقة.

(٣) قد جعل المصنّف في شرح الإرشاد [غاية المراد ٣ : ٢٧٥] اشتراط الدخول أصحّ ، وهذا هو التصريح بالاشتراط ، أمّا نسبته إلى المرويّ فلا يخلو من شائبة التوقّف. (منه رحمه‌الله).

(٤) مثل فخر المحقّقين في الإيضاح ٣ : ٤٠٥.

(*) في (ق) : هو.

(٥) التحرير ٤ : ١٠٧ ، الرقم ٥٤٧٢.

(٦) المجادلة : ٣.