درس الروضة البهیة (بخش ۵) (الطلاق - الغصب)

جلسه ۲: اقسام طلاق ۲

 
۱

خطبه

۲

عبارت آغازین

۳

اقسام طلاق بائن

در جلسه قبل بیان شد که طلاق سنی بالمعنی الاعم (طلاق جائز) بر سه نوع است:

۱) طلاق بائن: یعنی طلاقی که مرد بعد از طلاق دادن حق رجوع ندارد. طلاق بائن بر ۶ قسم است:

الف) طلاق غیر مدخول بها

ب) طلاق زن یائسه از حیض

ج) طلاق صغیره

د) زن مختلعه

هـ) زن مبارات

توضیح طلاق خلع و مبارات: خلع و مبارات در شرائط و احکام یکی هستند. یعنی در هر دو زن، یک مالی را به مرد می‌دهد تا او را طلاق دهد. ولی بین این دو یک تفاوت نیز وجود دارد. تفاوت میان طلاق خلع و مبارات در این است که: در طلاق مبارات، کراهت طرفینی است (هم زوج از زوجه خوشش نمی‌آید و هم بالعکس). ولی در طلاق خلع فقط کراهت در جانب زن است ولی مرد از زندگی اش راضی است.

علی ای حال اگر زنی طلاق خلع یا مبارات داده شد، این طلاق زن، طلاق بائن است و مرد نمی‌تواند به زن رجوع کند.

نکته: البته در صورتی که زن پشیمان شود و به بذل خود (مالی که به مرد داده تا او را طلاق دهد) رجوع کند و به مرد بگوید پول من را برگردان، مرد اگر پول را برگرداند دیگر مرد می‌تواند رجوع کند (طلاق از بائن به رجعی تبدیل می‌شود).

و) طلاق اگر به عدد خاص برسد: حکم این مورد در زن حره با امه متفاوت است.

نکته: منظور ما از امه در اینجا، امه نسبت به مولای خودش نیست! چون امه نسبت به مولای خودش که اصلا طلاق ندارد و ملک مولا است. بلکه منظور مابیان حکم مساله در صورتی است که امه، به تزویج دیگری در بیاید (مولا می‌تواند امه را به ازدواج دیگری در آورد).

تفاوت میان زن حره و امه: در حره اگر زن از شوهرش یکبار طلاق گرفت و مرد در عده رجوع کرد (طلاق رجعی) و دو باره طلاق گرفت و مرد دوباره رجوع کرد (طلاق رجعی) برای بار سوم اگر طلاق بدهد، دیگر این طلاق می‌شود طلاق بائن (یعنی دیگر این مرد در ایام عده حق رجوع ندارد). ولی در امه اگر از شوهرش طلاق گرفت و شوهر رجوع کرد، در طلاق دوم این طلاق بائن می‌شود (نه مثل حره در طلاق سوم)

۴

طلاق رجعی

۲) قسم دوم از طلاق‌های سنی بالمعنی الاعم، طلاق رجعی است. طلاق رجعی طلاقی است که طلاق دهنده حق رجوع در ایام عده طلاق را دارد.

نکته: اینکه می‌گوییم طلاق رجعی است، به این معنا نیست که مرد حتما باید رجوع کند! ممکن است مرد رجوع بکند و ممکن است رجوع نکند! به عبارت دیگر اطلاق رجعی بر این طلاق به جهت جواز رجوع است و نه به جهت وقوع رجوع. مثل اطلاق کاتب بر مطلق انسان به جهت اینکه انسان صلاحیت کتابت را دارد.

۵

طلاق العده

۳) طلاق العده: یعنی مرد طبق شرائط صحت طلاق، مرد زن را طلاق رجعی بدهد و بعد در زمان عده طلاق رجوع بکند و وطی کند زنش را و بعد در طهر غیر مواقعه دوباره زنش را طلاق بدهد.

چرا به آن «طلاق عدی» گویند؟ زیرا در عده مرد رجوع می‌کند.

پس طلاق سنی بالمعنی الاعم بر سه قسم شد: ۱) بائن ۲) رجعی ۳) عدّی

اشکال شهید ثانی به شهید اول: آقای شهید اول! چرا شما طلاق سنی بالمعنی الاعم را سه قسم کردید؟ وقتی سه قسم می‌کنید باید هرکدام از این سه قسم از اقسام دیگر کاملا جدا باشند! حال آنکه در ما نحن فیه هر طلاق عدّی، رجعی نیز هست! زیرا اگر رجعی نباشد پس اصلا نمی‌توانست رجوع کند. پس بهتر بود شما ابتدا طلاق سنی بالمعنی الاعم را دو قسم می‌کردید: ۱) طلاق بائن ۲) طلاق رجعی. حالا خود طلاق رجعی را دو قسم می‌کردید: الف) طلاق عدی ب) طلاق غیر عدی

نکته: زنی که طلاق عدی داده بشود در نوبت نهم طلاق، حرام ابدی می‌شود. البته ما سابقا در کتاب نکاح گفتیم که بعد از سه طلاق نیاز به محلل است تا بتواند دوباره با زن ازدواج کند. حالا اگر سه طلاق داد و محلل آمد و ازدواج کرد و طلاق داد، باز سه طلاق دیگر داد و باز محلل آمد ازدواج کرد و طلاق داد، اگر بعد از این سه طلاق داد، دیگر حرام ابدی می‌شود و دیگر محلل فایده‌ای ندارد (البته فقط در حره. در امه اقوالی است که به صفحه ۲۱۷ و ۲۱۸ در کتاب النکاح مراجعه شود)

۶

تطبیق اقسام طلاق سنی بالمعنی الاعم

﴿ و ﴾ طلاق ﴿ المختلعة والمباراة ما لم ترجعا (زن مختلعه و مبارات) في البذل ﴾ فإذا رجعتا صار (طلاق) رجعيّاً ﴿ والمطلَّقة ثالثة ﴾ ثلاثة (ثلاثه تفسیر ثالثه است) ﴿ بعد رجعتين ﴾ كلّ واحدة عقيب طلقة إن كانت حرّة، وثانية بينها وبين الاُولى رجعة إن كانت أمة.

﴿ ورجعي وهو ما للمطلِّق فيه الرجعة ﴾ سواء ﴿ رجع أو لا ﴾ فإطلاق «الرجعي» عليه بسبب جوازها (رجعت) فيه، كإطلاق «الكاتب» على مطلق الإنسان من حيث صلاحيّته لها.

﴿ و ﴾ الثالث: ﴿ طلاق العدّة، وهو أن يطلّق على الشرائط، ثمّ يرجع في العدّة ويطأ، ثمّ يطلّق في طهر آخر (برای اینکه در طهر غیر مواقعه باید باشد) ﴾ وإطلاق «العدّي» عليه من حيث الرجوع فيه في العدّة. (اشکال شهید ثانی بر شهید اول) وجعله قسيماً للأوّلين يقتضي مغايرته (طلاق عده) لهما (طلاق بائن و رجعی) مع أنّه (طلاق عدی) أخصّ من الثاني، فإنّه من جملة أفراده، بل أظهرها حيث رجع في العدّة، فلو جعله (شهید اول) قسمين ثمّ قسّم الرجعي إليه وإلى غيره كان أجود.

﴿ وهذه ﴾ أعني المطلّقة للعدّة ﴿ تحرم في التاسعة أبداً ﴾ إذا كانت حرّة، وقد تقدّم أنّها تحرم في كلّ ثالثة حتّى تنكح [زوجاً] غيره (محلّل میخواهد)، وأنّ المعتبر طلاقها للعدّة مرّتين من كلّ ثلاثة؛ لأنّ الثالث لا يكون عدّيّاً حيث لا رجوع فيها فيه.

۷

دو نکته

نکته اول: بیان شد که اگر طلاق عدی باشد (با شرائطی که گفته شد) در نهمین طلاق، حرمت ابدی می‌آید. ولی اگر طلاق، طلاق عدی نبود (مثل جایی که در ایام عده مرد رجوع کند ولی وطی نکند. یا اینکه رجوع نکند و بعد از اتمام عده برود و با عقد جدید او را به عقد خود در آورد) در این صورت دیگر حرمت ابدی در طلاق نهم نمی‌آید و فقط محلّل باید بین هر سه طلاق باشد.

نکته دوم: گفتیم در طلاق عدی حرمت ابدی می‌آید (در نهمین طلاق) و در طلاق غیر عدی حرمت ابدی نمی‌آید. حالا دو سؤال در اینجا مطرح است:

الف) اگر زنی طلاق خلع بگیرد و مرد در عده رجوع کند (در صورتی که زن به بذل مال خود رجوع کند) آیا این هم حکم طلاق عدی را دارد یا نه؟

ب) اگر مرد در عده رجعی، به جای رجوع آمد و به عقد جدید، زن را به نکاح خود در آورد، آیا این مورد هم حکم طلاق عدی را دارد یا نه؟

شهید ثانی پاسخ می‌دهند: «قولان بل ثلاثه اقوال» که عبارتند از:

  • برخی: این دو مورد ملحق به طلاق عدی نیستند. زیرا طلاق خلع اصلا از اقسام طلاق بائن است و طلاق عدی از اقسام رجعی است. در جایی هم که عقد دوباره خوانده شده علت عدم الحاق به طلاق عدی این است که شرط طلاق عدی این است که مرد در عده رجوع بکند و عقد جدید رجوع محسوب نمی‌شود.
  • برخی دیگر: این دو مورد ملحق به طلاق عدی هستند. زیرا در طلاق خلع وقتی زن رجوع به بذل کند طلاق از بائن به رجعی منتقل می‌شود. لذا همان حکم عدی را پیدا می‌کند. نسبت به مورد عقد جدید هم گفته‌اند به این علت ملحق است که عقد جدید در طلاق رجعی، به معنای رجوع است. (هر عملی که نشانه رجوع باشد کافی است. رجوع عمل خاصی ندارد. عقد جدید که از اقسام مسلّم رجوع است)
  • نظر شهید ثانی
۸

تطبیق دو نکته

﴿ وما عداه (طلاق عدی) ﴾ من أقسام الطلاق الصحيح ـ وهو ما إذا رجع فيها وتجرّد عن الوطء أو بعدها (عطف بر فیها) بعقد جديد وإن وطئ ـ تحرم المطلَّقة ﴿ في كلّ ثالثة للحرّة ﴾ وفي كلّ ثانية للأمة. (دیگر در نهمی حرمت ابدی نمی‌آید) (ریاض المسائل، ج۱۲، ص۲۴۷)

وفي إلحاق طلاق المختلعة إذا رجع في العدّة بعد رجوعها في البذل، والمعقود عليها في العدّة الرجعيّة به (عدی) قولان منشؤهما: (دلیل کسانی که می‌گویند ملحق به عدی نیست) من أنّ الأوّل من أقسام البائن، والعدّي من أقسام الرجعي، وأنّ شرطه الرجوع في العدّة، والعقد الجديد لا يُعدّ رجوعاً؛ (دلیل کسانی که می‌گویند ملحق به عدی است) ومن أنّ رجوعها في البذل صيّره (طلاق خلع) رجعيّاً، وأنّ العقد في الرجعي بمعنى الرجعة.

(قول شهید ثانی:) والأقوى إلحاق الأوّل به دون الثاني؛ لاختلال الشرط ومنعِ إلحاق المساوي بمثله.

﴿ وهو أي الطلاق السنّي بالمعنى الأعمّ ﴿ ثلاثة أقسام : ﴿ بائن لا يمكن للمطلّق الرجوع فيه ابتداءً ﴿ وهو ستّة : طلاق غير المدخول بها دخولاً يوجب الغسل في قُبُل أو دُ بُر ﴿ واليائسة من المحيض ومثلها لا تحيض ﴿ والصغيرة إذ لا عدّة لهذه الثلاث ولا رجوع إلّافي عدّة ﴿ و طلاق ﴿ المختلعة والمباراة ما لم ترجعا في البذل فإذا رجعتا صار رجعيّاً ﴿ والمطلَّقة ثالثة ثلاثة (١) ﴿ بعد رجعتين كلّ واحدة عقيب طلقة إن كانت حرّة ، وثانية بينها وبين الاُولى رجعة إن كانت أمة.

﴿ ورجعي وهو ما للمطلِّق فيه الرجعة سواء ﴿ رجع أو لا فإطلاق «الرجعي» عليه بسبب جوازها فيه ، كإطلاق «الكاتب» على مطلق الإنسان من حيث صلاحيّته لها (٢).

﴿ و الثالث : ﴿ طلاق العدّة ، وهو أن يطلّق على الشرائط ، ثمّ يرجع في العدّة ويطأ ، ثمّ يطلّق في طهر آخر وإطلاق «العدّي» عليه من حيث الرجوع فيه في العدّة. وجعله قسيماً للأوّلين يقتضي مغايرته لهما مع أنّه أخصّ من الثاني ، فإنّه من جملة أفراده ، بل أظهرها حيث رجع في العدّة ، فلو جعله قسمين ثمّ قسّم الرجعي إليه وإلى غيره كان أجود.

﴿ وهذه أعني المطلّقة للعدّة ﴿ تحرم في التاسعة أبداً إذا كانت حرّة ، وقد تقدّم (٣) أنّها تحرم في كلّ ثالثة حتّى تنكح [زوجاً] (٤) غيره ،

__________________

(١) تفسير لثالثة ، بمعنى أنّ ثلاثة أنسب من الثالثة؛ لتعلّق الحكم بالثلاثة لا بالثالثة فقط. ويمكن فيه الإضافة من قبيل : ثاني اثنين ، وثالث ثلاثة. (هامش ر).

(٢) أي للكتابة.

(٣) تقدّم في الصفحة ٢١٥ وما بعدها.

(٤) لم يرد في المخطوطات.

وأنّ المعتبر طلاقها للعدّة مرّتين من كلّ ثلاثة؛ لأنّ الثالث لا يكون عدّيّاً حيث لا رجوع فيها فيه.

﴿ وما عداه من أقسام الطلاق الصحيح ـ وهو ما إذا رجع فيها وتجرّد عن الوطء أو بعدها بعقد جديد وإن وطئ ـ تحرم المطلَّقة ﴿ في كلّ ثالثة للحرّة وفي كلّ ثانية للأمة.

وفي إلحاق طلاق المختلعة إذا رجع في العدّة بعد رجوعها في البذل ، والمعقود عليها في العدّة الرجعيّة به (١) قولان (٢) منشؤهما : من أنّ الأوّل من أقسام البائن ، والعدّي من أقسام الرجعي ، وأنّ شرطه الرجوع في العدّة ، والعقد الجديد لا يُعدّ رجوعاً؛ ومن أنّ رجوعها في البذل صيّره رجعيّاً ، وأنّ العقد في الرجعي بمعنى الرجعة.

والأقوى إلحاق الأوّل به دون الثاني؛ لاختلال الشرط ومنعِ إلحاق المساوي بمثله.

﴿ والأفضل في الطلاق أن يطلّق على الشرائط المعتبرة في صحّته ﴿ ثمّ يتركها حتّى تخرج من العدّة ، ثمّ يتزوّجها إن شاء ، وعلى هذا ... و (٣) هو طلاق السنّة بالمعنى الأخصّ ، ولا تحرم المطلّقة به مؤبّداً أبداً. وإنّما كان أفضل للأخبار الدالّة عليه (٤) وإنّما يكون أفضل حيث تشترك أفراده في أصل الأفضليّة وجوباً

__________________

(١) بالعدّي.

(٢) القول بإلحاق المختلعة وعدم إلحاق المعقود عليها للعلّامة في التحرير ٤ : ٦٧ ذيل الرقم ٥٤٠٣. وأمّا القول بعدم إلحاقهما أو إلحاق المعقود عليها فلم نعثر على قائله.

(٣) في (ر) زيادة : هذا.

(٤) اُنظر الوسائل ١٥ : ٣٦٢ ، الباب ٥ من أبواب أقسام الطلاق.