درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۱۱۹: کتاب الرهن ۹

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

شرائط رهن / شرائط متعاقدان / شرط اول و دوم

شرائط رهن

شرائط متعاقدان

سؤال در این است که راهن و مرتهنی که قرار است عقد رهن را انجام بدهند، باید دارای چه شرایطی باشند؟

 

شرط اول: کمال

راهن و مرتهن باید «کامل» باشند یعنی بالغ (غیر صبی) و عاقل (غیر مجنون) و رشید (غیر سفیه) و مختار (غیر مُکرَه) باشند. 

شرط دوم: جواز تصرّف

راهن و مرتهن نباید به‌واسطۀ مفلّس بودن، محجور از تصرّفات مالی بشوند. 

سؤال: آیا ولیّ می‌تواند مالِ طفل را به عنوان رهن در جایی بگذارد؟ یا اینکه آیا ولیّ طفل می‌تواند برای طفل مالی را به عنوان رهن قبول کند؟

پاسخ: شهید این دو بحث را به صورت جداگانه بررسی می‌فرمایند:

  • رهن گذاشتن مالِ طفل توسط ولی: اگر این رهن گذاشتن به مصلحت طفل باشد مانعی ندارد.

نکته1: البته این رهن گذاشتن در صورتی جایز است که بیع اموالِ طفل، از قرض گرفتن مال او انفع نباشد. 

نکته2: مالِ طفل را تنها می‌توان در دست ثقة‌ای قرار داد که امانت مال در نزد او صحیح باشد. 

  • رهن گرفتن مالی برای طفل توسط ولی: اگر این رهن گرفتن به مصلحت طفل باشد صحیح است. برای مثال ولی برای طفل، چیزی را پیش‌خرید کرده است، در این صورت می‌تواند برای این مبیع رهنی را دریافت کند.

نکته3: در هر دو صورت، شهید تعبیر به «یصحّ» کردند. منظور از این «یصحّ» جواز به معنای اعمّ است که شامل «وجوب» هم می‌‌شود. زیرا گاهی بنا به مصالحی، بر ولی رهن‌گرفتن یا رهن‌دادن واجب می‌شود.

۴

تطبیق شرائط رهن / شرائط متعاقدان / شرط اول و دوم

﴿ وأمّا المتعاقدان (راهن و مرتهن) ﴾ :

﴿ فيشترط فيهما الكمال ﴾ بالبلوغ والعقل والرشد (سفیه نباشد ـ کسی که مالش را هدر نمی‌دهد و توانای حفظ اموالش را دارد ـ) والاختيار ﴿ وجواز التصرّف ﴾ برفع الحجر عنهما في التصرّف المالي (محجور از تصرّف در اموالش نباشد) (سؤال: محجور نبودن در راهن قابل تصویر است. ولی به چه دلیل می‌گویید مرتهن هم نباید محجور باشد؟ او که قرار نیست مالی را بدهد! قرار است مالی را دریافت کند! پاسخ این است که به هرحال مرتهن هم اگر دارد مالی را به عنوان رهن دریافت می‌کند، حتما چیزی را به عنوان دین داده است که الآن دارد در عوض آن رهن دریافت می‌کند) .

﴿ ويصحّ رهن مال الطفل للمصلحة (صحیح است رهن دادن مال طفل برای مصلحت) * ﴾ كما إذا افتقر إلى الاستدانة لنفقته وإصلاح (عطف بر نفقه) عقاره (مانند جایی که نیاز دارد طفل به قرض گرفتن برای نفقه‌اش یا برای اصلاح آن‌چه اصلِ ثابت دارد ـ خانه و باغ و... ـ) ولم يكن بيع شيء من ماله أعود (نبوده باشد بیع چیزی از مال طفل، انفع برای او) أو لم يمكن (امکانِ فروش بخشی از مال وجود ندارد) وتوقّفت (استدانة) على الرهن (از هرکسی بخواهی مالی را قرض کنی، می‌گویند باید مالی را بیاوری) . ويجب كونه على يد ثقة (واجب است که مال طفل را به دست شخص ثقة‌ای بدهد) يجوز إيداعه (مال طفل) منه (ثقة) (به کسی می‌توان مال طفل را رهن داد که امانت و ودیعه دادن مال هم به او صحیح باشد) ﴿ و ﴾ كذا يصحّ ﴿ أخذ الرهن له (همچنین صحیح است اخذ رهن برای طفل) ، كما إذا أسلف ماله مع ظهور الغبطة (مانند جایی که با مال طفل، چیزی پیش‌خرید شود و چیزی توسط ولی به عنوان رهن دریافت می‌شود) ، أو خيف على ماله من غرق، أو نهب ﴾ (طفل مالی دارد که نگه‌داری آن سخت است و ممکن است تلف بشود، لذا این مال را در نزد کسی به عنوان قرض می‌گذاریم و در عوض آن مالی را قرض می‌گیریم) والمراد بالصحّة هنا الجواز بالمعنى الأعمّ (در هر دو صورت شهید تعبیر به «یصحّ» کردند که مراد از یصحّ در اینجا جواز به معنای اعمّ است ـ شامل وجوب و استحباب و مباح و مکروه ـ) ، والمقصود منه الوجوب (اگر در جایی مصلحت طفل، اقتضا کند که رهنی گرفته شود یا رهنی داده شود، بر ولی واجب است که بر گرفتن یا دادن این رهن اقدام کند) .

۵

وظایف ولی در قبال طفل در رهن

نکته1: در صورتی که ولی، بخواهد بنا بر مصلحت طفل مالی را به عنوان رهن قبول کند، حتما باید آن مالِ رهنی از لحاظ ارزشی، برابر یا بیشتر از دین یا طلبی باشد که طفل از شخص مقابل دارد. مثال: اگر ولی، ماشین 10 میلیونی طفل را به عنوان قرض به شخصی داد و خواست در مقابل آن رهنی دریافت کند، نمی‌تواند یک رهن 5 میلیونی را قبول کند! زیرا با رهن 5 میلیونی نمی‌توان استیفاء دین 10 میلیونی را کرد. لذا رهنی که ولی می‌گیرد یا باید 10 میلیون باشد یا بیشتر از 10 میلیون.

سؤال: مالِ رهنی که برای مصلحت طفل دریافت می‌شود، باید در نزد چه کسی باشد؟

پاسخ: یا باید در نزد ولی باشد یا در نزد شخص عادلی تا اطمینان به طور کامل انجام شود. لذا ولی نمی‌تواند این مال رهنی را به دست شخص فاسق یا غیر ثقه‌ای بدهد. 

نکته2: بر ولی لازم است که برای طلب طفل، شاهد بگیرد (آن هم شاهدی که در دادگاه حرفش مقبول باشد نه شخصی فاسق که شهادتش در دادگاه ارزشی نداشته باشد)

نکته3: اگر ولی هر کدام از شروط بالا را رعایت نکند، نسبت به مال طفل ضامن خواهد بود (در صورت تلف و... باید ولی جبران کند)

اگر ولی مصلحت طفل را در این ببیند که مالش را به عنوان قرض به دیگری بدهد؛ امّا وقتی ولی بر این قرض دادن اقدام کرد، کسی را پیدا نکرد که هم این مال را به عنوان قرض قبول کند و هم به اندازه ارزش آن، چیزی را تحت عنوان رهن به امانت نزد ولی بگذارد! (هیچ‌کسی را پیدا نکرد که حاضر به رهن گذاشتن مال در نزد ولی شود. به عبارت دیگر رهن گرفتن «متعذّر» شود) در این صورت قرض دادن این مال طفل اشکالی ندارد ولی به شخص «ثقة عدل غالباً».

توضیح عبارت «ثقةٍ عدلٍ غالباً»: چند نکته را شهید ثانی درباره این عبارت توضیح می‌دهند:

الف) چرا «ثقة» را با «عدل» جمع کرده است؟ دو توجیه به نظر می‌رسد: 

  • معنای ثقه و عدل یکی است و لذا عدل را تاکیداً للثقه آورده است. 
  • معنای ثقه و عدل متفاوت است ولی ایشان با آوردن عدل بعد از ثقه، خواسته‌اند اشاره کنند به اینکه ثقه بودن به تنهایی کافی نیست! بلکه ثقه‌ای معتبر است که عادل باشد. (ثقه شخصی است که صرفاً مورد اطمینان است ولی ممکن است فاسق باشد! لذا با آوردن کلمه «عدل» خواستند بگویند که مرادشان فقط ثقه‌هاییست که فاسق نباشند)

ب) چرا قید «غالباً» را آورند؟ ایشان این قید را آوردند تا به این نکته متذکّر شوند که ما به دنبالِ عدالت واقعی نفس‌الامری نیستیم! حتّی گناه نکردن علی‌الدوام هم شرط نیست (سابقاً عدالت را اینگونه معنا کردیم: انجام ندادن گناه کبیره و عدم اصرار بر صغیره)[۱] 


حتّی برخی گفته‌اند اگر کبیره‌ای هم مرتکب شود ولی فوراً توبه کند، از عدالت ساقط نمی‌شود. 

۶

تطبیق وظایف ولی در قبال طفل در رهن

ويعتبر كون الرهن مساوياً للحقّ أو زائداً عليه (معتبر است در رهنی که ولی می‌خواهد برای طفل بگیرد، مساوی یا زائد بر حق باشد) ، ليمكن استيفاؤه منه (تا ممکن باشد استیفاء حق از آن رهن) . وكونه بيد الوليّ أو يد عدلٍ (حتما باید این مال رهنی دریافت شده، یا در نزد خودِ ولی باقی بماند یا در نزد شخص ثقه و عدلی) ، ليتمّ التوثّق (تا اطمینان به طور کامل حاصل شود) . والإشهاد (عطف بر کون الرهن) على الحقّ (یعتبر الاشهاد علی الحق: وقتی مالِ طفل را قرض می‌دهی، حتما باید شاهد بگیری بر قرض) لمن (لام تقویت) يثبت به عند الحاجة إليه عادة (شاهد گرفته شود بر قرض گرفتن شخصی که فردا به واسطۀ او قرض ثابت شود عادتاً) . فلو أخلّ ببعض هذه (اموری که گفتیم ولی حتما باید آن‌ها را رعایت کند) ضمن مع الإمكان (ضامن است در صورت امکان مراعات) .

﴿ ولو تعذّر الرهن هنا (اگر متعذّر باشد رهن‌گرفتن در بحث خوف) ﴾ وهو (ولی) في موضع الخوف على ماله (در حالی که ولی در جایگاه خوف بر مال طفل است ـ می‌ترسد که مال طفل تلف شود ـ) ﴿ أقرض من ثقةٍ عدلٍ غالباً (اگر می‌خواهد آن را قرض بدهد، به شخصی حسابی قرض بدهد) ﴾ هكذا اتّفقت النسخ (نسخ لمعه، همه‌شان همین عبارت را دارند) ، والجمع بين العدل والثقة (چرا هم ثقه را آوردند و هم عدل را؟) تأكيد (احتمال اول: ثقه و عدل به یک معنا هستند و برای تاکید در کنار هم آورده شده‌اند) ، أو حاول تفسير الثقة بالعدل (احتمال دوم: مصنّف قصد کرده است از ثقه، عدول آن‌ها را ـ مرادِ من از ثقه، ثقه‌ایست که عادل باشد و نه هر ثقه‌ای) ؛ لوروده كثيراً في الأخبار وكلام الأصحاب (ثقه کثیرا در اخبار و کلام اصحاب وارد شده است) محتملاً لما هو أعمّ منه (ثقه در معنایی به کار می‌رود که اعمّ از عدل است) .

ووصف الغلبة (چرا شهید وصفِ غالباً را آوردند؟) للتنبيه على أنّ العدالة لا تعتبر في نفس الأمر (با آوردن قید غالبا، می‌خواستند به این نکته توجّه بدهند که عدالت حقیقی و نفس‌الامری و لوح محفوظی معتبر نیست!) ولا في الدوام (حتّی گناه نکردن دائمی هم منظور نیست!) ؛ لأنّ عروض الذنب ليس بقادح على بعض الوجوه (عارض شدن گناه، مضرّ به عدالت نیست ـ طبق بعضی از وجوه مانند عدم اصرار بر صغیره یا کبیره‌ای که فوراً توبه کند ـ) كما عرفته في باب الشهادات والمعتبر وجودها غالباً (معتبر این است که عدالت به معنای گناه نکردن را به صورت غالبی داشته باشد) .

۷

شرائط رهن / شرائط حق / شرط اول

شرائط رهن

شرائط حق (دین)

رهن برای دین و حقّی گرفته می‌شود که بر ذمّه راهن است. حال آن‌چه بر ذمّه راهن است نیز باید دارای شرایطی باشد تا رهن صحیح بشود. 

 

شرط اول: ثبوت حق در ذمّه

آن‌ چیزی که بر ذمّه راهن است و در مقابل آن قرار است رهنی دریافت بشود، باید در ذمّه راهن ثابت باشد؛ حال ممکن است این ثبوت حق به نحو استقراری باشد یا به نحو غیر استقراری:

مثال برای حق مستقرّ: قرض. وقتی کسی قرض می‌گیرد، این حق برگردن قرض گیرنده استقرار پیدا می‌کند.

مثال برای حق غیر مستقرّ: ثمن بیع خیاری. اگر شخصی مالی را در بیع خیاری بخرد، ثمن این مال بر ذمّه او آمده است ولی بر ذمّه استقرار پیدا نکرده است. 

بحث دیه: گاهی انسان جنایتی را مرتکب می‌شود که به سبب آن دیه بر گردن انسان می‌آید. حال گاهی این جنایت:

  • دیه را بر گردن انسان می‌گذارد به نحو تغییر ناپذیر: قتل. به این جنایت، جنایت «مستقرّ» گویند. 
  • دیه را بر گردن انسان می‌گذارد به نحو تغییر پذیر: شخصی با چاقو، به سرِ دیگری ضربه زده است. ممکن است مجنیّ‌علیه از دنیا برود و ممکن است زنده بماند. اگر هم زنده بماند، باید بررسی کرد که این چاقو تا چه حدّ فرورفته و آسیب وارد کرده است؟ به این جنایت «غیر مستقرّ» گویند. 

در جنایت مستقرّ می‌توان رهن دریافت کرد! یعنی صاحب دیه می‌تواند یقه جانی را بگیرد و به او بگوید: «گردن تو دیه آمده است و تا وقتی آن را پرداخت نکرده‌ای، مالی را به عنوان رهن به من بده!»

۸

تطبیق شرائط رهن / شرائط حق / شرط اول

﴿ وأمّا الحق (دینی که بر ذمّه بدهکار است و بابت آن می‌خواند از او رهن بگیرند) ﴾ :

(شرط اول:) ﴿ فيشترط ثبوته في الذمّة ﴾ (شرط است ثبوت آن حق در ذمّه) أي استحقاقه فيها (استحقاق حق در ذمّه) وإن لم يكن مستقرّاً (گرچه مستقرّ نباشد) ﴿ كالقرض (مثال برای حقّ مستقرّ) وثمن المبيع ﴾ ولو في زمن الخيار (مثال برای غیر مستقرّ) ﴿ والدية بعد استقرار الجناية (حق مستقرّ) ﴾ وهو (استقرار جنایت) انتهاؤها إلى الحدّ الذي لا يتغيّر موجبها لا قبله (استقرار جنایت آن است که منتهی شود جنایت به حدّی که تغییر نمی‌کند موجَب آن جنایت ـ دیه ـ و قبل از استقرار نمی‌توان دیه دریافت کرد) ؛ لأنّ ما حصل بها (زیرا آنچه حاصل می‌شود به سبب جنایت غیر مستقرّ) في معرض الزوال (در معرض زوال است) بالانتقال إلى غيره. 

﴿ وأمّا المتعاقدان :

﴿ فيشترط فيهما الكمال بالبلوغ والعقل والرشد والاختيار ﴿ وجواز التصرّف برفع الحجر عنهما في التصرّف المالي.

﴿ ويصحّ رهن مال الطفل للمصلحة * كما إذا افتقر إلى الاستدانة لنفقته وإصلاح عقاره ولم يكن بيع شيء من ماله أعود أو لم يمكن وتوقّفت على الرهن. ويجب كونه على يد ثقة يجوز إيداعه منه ﴿ و كذا يصحّ ﴿ أخذ الرهن له، كما إذا أسلف ماله مع ظهور الغبطة، أو خيف على ماله من غرق، أو نهب والمراد بالصحّة هنا الجواز بالمعنى الأعمّ، والمقصود منه الوجوب.

ويعتبر كون الرهن مساوياً للحقّ أو زائداً عليه، ليمكن استيفاؤه منه. وكونه بيد الوليّ أو يد عدلٍ، ليتمّ التوثّق. والإشهاد على الحقّ لمن يثبت به عند الحاجة إليه عادة. فلو أخلّ ببعض هذه ضمن مع الإمكان.

﴿ ولو تعذّر الرهن هنا وهو في موضع الخوف على ماله ﴿ أقرض من ثقةٍ عدلٍ غالباً هكذا اتّفقت النسخ، والجمع بين العدل والثقة تأكيد، أو حاول تفسير الثقة بالعدل؛ لوروده كثيراً في الأخبار (١) وكلام الأصحاب (٢) محتملاً

__________________

(*) في (ق) : مع المصلحة.

(١) وردت كلمة «ثقة» في الأخبار الكثيرة المتفرقة في أبواب مختلفة: منها ما وردت في الوسائل ١٧:٤٢٠، الباب ٤ من أبواب موجبات الإرث، و ١٨:٨٧، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي، الحديث ٤١ و ١٠٧، الباب ١١ من الأبواب، الحديث ٣٣ و ٢٣٤، الباب ٨ من الشهادات الحديث الأوّل و ١٠٨ ـ ١٠٩، الباب ١١ من صفات القاضي الحديث ٤٠ وغيرها من الموارد.

(٢) كما في المبسوط ٢:٢٠١، والشرائع ٢:٧٩، والقواعد ٢:١٣٥، والتحرير ٢:٤٧٥.

لما هو أعمّ منه.

ووصف الغلبة للتنبيه على أنّ العدالة لا تعتبر في نفس الأمر ولا في الدوام؛ لأنّ عروض الذنب ليس بقادح على بعض الوجوه كما عرفته في باب الشهادات والمعتبر وجودها غالباً.

﴿ وأمّا الحق :

﴿ فيشترط ثبوته في الذمّة أي استحقاقه فيها وإن لم يكن مستقرّاً ﴿ كالقرض وثمن المبيع ولو في زمن الخيار ﴿ والدية بعد استقرار الجناية وهو انتهاؤها إلى الحدّ الذي لا يتغيّر موجبها لا قبله؛ لأنّ ما حصل بها في معرض الزوال بالانتقال إلى غيره. ثم إن كانت حالّة أو لازمة للجاني كشبيه العمد جاز الرهن عليها مطلقاً ﴿ وفي الخطأ المحض لا يجوز الرهن عليها قبل الحلول؛ لأنّ المستحقّ عليه غير معلوم؛ إذ المعتبر من وجد منهم عند حلولها مستجمعاً للشرائط، بخلاف الدين المؤجّل؛ لاستقرار الحقّ والمستحقّ عليه. ويجوز الرهن ﴿ عند الحلول على قسطه وهو الثلث بعد حلول كلّ حول من الثلاثة.

﴿ ومال الكتابة وإن كانت مشروطة على الأقرب لأنّها لازمة للمكاتب مطلقاً على الأصح. والقول الآخر أنّ المشروطة جائزة من قبل المكاتب فيجوز له تعجيز نفسه، ولا يصحّ الرهن على مالها؛ لانتفاء فائدته؛ إذ له إسقاطه متى شاء (١).

__________________

(١) وهو للشيخ في المبسوط ٢:١٩٧، والقاضي في المهذّب ٢:٤٤، وابن إدريس في السرائر ٢:٤١٧، ويحيى بن سعيد في الجامع للشرائع:٢٨٧.