درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۸۰: کتاب المتاجر:‌ خیارات ۹

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

طریقی دیگر در محاسبه ارش در صورت اختلاف قیمت

مقدّمه: در جلسه قبل بیان شد که طریقه تعیین ارش در صورت اختلاف کارشناسان قیمت‌گذاری به این صورت است که: ابتدا قیمت‌های صحیح را با یکدیگر جمع کرده و سپس تقسیم بر تعداد آن‌ها می‌کنیم (معدّل‌گیری) بعد از آن، قیمت‌های معیب را هم با یکدیگر جمع کرده و تقسیم بر تعدادِ آن‌ها می‌کنیم (معدّل‌گیری) می‌کنیم، سپس ما حصل صحیح و معیب به دست آمده را با یکدیگر می‌سنجیم تا ببینیم به چه نسبتی اختلاف دارند، سپس آن اختلاف نسبت را از ثمن المسمّی حساب می‌کنیم که همان «أرش» می‌شود. 

راهی دیگر[۱]: ابتدا قیمتِ صحیح و معیبِ هر کارشناس را به صورت جدا حساب‌ می‌کنیم، سپس همه را با هم معدّل‌گیری خواهیم کرد. 

نکته‌ای که در اینجا وجود دارد این است که راه اول و دوم، در بسیاری موارد به پاسخ یکسان می‌رسند ولی گاهی هم با یکدیگر اختلافاتی دارند. برای تبیین بهتر مطلب، شهید چند مثال زده‌اند که در ادامه خواهد آمد:

مثال اول: کارشناس اول می‌گوید: قیمتِ صحیح 12 و قیمتِ معیب 10 است. / کارشناسِ دوم می‌گوید: قیمت صحیح 8 و قیمتِ معیب 5 است. 

  • محاسبه طبقِ طریقِ اول: 12+8=20 / 10+5=15 / نسبت این دو می‌شود یک چهارم. 
  • محاسبه طبقِ طریقِ دوم: نسبت 12 و 10 می‌شود یک ششم. / نسبت 5 و 8 می‌شود سه هشتم. / حال یک ششم از 12 می‌شود 2. سه هشتم از 12 هم می‌شود چهار و نیم. این دو را با هم جمع می‌کنیم که می‌شود شش و نیم سپس تقسیم بر 2 می‌کنیم که می‌شود سه و بیست و پنج صدم. 

همانطور که مشاهده شد، نتیجه این دو طریق با یکدیگ متفاوت خواهد بود. 


این راه‌ به شهید اول نسبت داده شده است ولی نه در کتاب لمعه و نه در کتاب دروس ایشان، چنین مطلبی یافت نشده است. 

۴

تطبیق طریقی دیگر در محاسبه ارش در صورت اختلاف قیمت

وقيل (طریقِ دوم) : يُنسب معيب كلّ قيمة إلى صحيحها (نسبت داده می‌شود معیب هر قیمتی به صحیح خودش!) ويجمع قدر النسبة (قدر نسبت آن با یکدیگر جمع شود) ويؤخذ من المجتمع بنسبتها (معدّل گیری شود) . وهذا الطريق منسوب إلى المصنّف وعبارته هنا وفي الدروس لا تدلّ عليه (در لمعه که به طریق اول اشاره کرده‌اند و در دروس هم به این طریق دوم اشاره‌ای نشده است) .

وفي الأكثر يتّحد الطريقان (در غالب موارد، این دو طریق، نتیجه واحدی دارند) . وقد يختلفان في يسير (گاهی یک مقداری با همدیگر تفاوت دارند) ، كما لو قالت إحدى البيّنتين: إنّ قيمته اثنا عشر صحيحاً وعشرة معيباً (یکی می‌گوید 12 صحیح و 10 معیب) ، والاُخرى: ثمانيةٌ صحيحاً وخمسةٌ معيباً (یکی‌ دیگر می‌گوید: 8 صحیح و 5 معیب) ، فالتفاوت بين القيمتين الصحيحتين ومجموع المعيبتين الربع (2 تا صحیح را که با هم جمع کنیم و 2 تا معیب را هم که با هم جمع کنیم، می‌شود 20 و 15. نسبت تفاوت بین 20 و 15، یک چهارم است ـ 15 از 20، 5 تا کم دارد که یعنی 5 یک‌چهارم 20 است. یعنی 15، یک چهارم از 20 کمتر دارد ـ) ، فيرجع بربع الثمن، وهو ثلاثة من اثني عشر لو كان كذلک (اگر ثمن المسمّی 12 باشد، یک چهارم آن 3 خواهد بود). وعلى الثاني (طبقِ طریقه دوم) يؤخذ تفاوت ما بين القيمتين على قول الاُولى (اخذ می‌شود تفاوت دوم قیمت طبق قول اول) وهو السدس (یک ششم) ، وعلى قول الثانية ثلاثة أثمان (سه هشتم) ، ومجموع ذلك من الاثني عشر ستّة ونصف (ارش این‌ها می‌شود شش و نیم) ، يؤخذ نصفها: ثلاثة وربع (سه و بیست و پنج صدم) ، فظهر التفاوت (تفاوت بین طریق اول و دوم مشخص شد) .

۵

مثال دوم در اختلافِ دو طریق

مثال دوم: کارشناسِ اول می‌گوید: صحیح 12 و معیب 10 است. / کارشناس دوم می‌گوید: صحیح 10 و معیب 8 است. / کارشناس سوم می‌گوید: صحیح 8 و معیب 6 است. 

  • طبقِ طریق اول: 12+10+8= 30 / 10+8+6=24 / ما به التفاوت 30 و 24 یک پنجم است. یک پنجم از 12، می‌شود 2.4! 
  • طبقِ طریق دوم: نسبت 10 و 12 می‌شود یک ششم/ نسبت 8 و 10 می‌شود یک پنجم / نسبت 6 و 8 می‌شود یک چهارم / حالا یک ششم 12 می‌شود 2. یک پنجم 12 می‌شود 2.4 / یک چهارم 12 می‌شود 3. همه این‌ها را با هم جمع می‌کنیم سپس تقسیم بر 3 می‌کنیم که می‌شود 7.4 تقسیم بر 3. عددی که به دست می‌آید کمی از 2.4 که در طریق اول به دست آوردیم بیشتر است. 
۶

تطبیق مثال دوم در اختلافِ دو طریق

ولو كانت ثلاثاً (اگر بیّنه‌ها سه نفر باشند) ، فقالت إحداها كالاُولى (اولی‌شان همان حرف بیّنه قبلی را بزند: 12 و 10) ، والثانية: عشرة صحيحاً وثمانية معيباً (قیمتِ صحیح 10 و قیمت معیب 8 است) ، والثالثة: ثمانية صحيحاً وستّة معيباً (قیمتِ صحیح 8 و قیمت معیب 6 است) . فالصحيحة ثلاثون (طبقِ طریق اول صحیح ها را که با هم جمع کنیم می‌شود 30) ، والمعيبة أربعة وعشرون (معیب‌ها را باهم جمع کنیم می‌شود 24) ، والتفاوت ستّة هي الخُمس (تفاوت 6 است که نسبت به 30 می‌شود یک پنجم از 12 که می‌شود 2.4) . وعلى الثاني (طبقِ طریقه دوم:) يجمع سدس الثمن (بین 10 و 12، یک ششم فاصله است) وخمسه (بین 10 و هشت، یک پنجم فاصله است) وربعه (بین 8 و 6 یک چهارم فاصله است) ويؤخذ ثلث المجموع (یک سوم مجموع این‌ها را در نظر می‌گیریم که می‌شود سی و هفت پانزدهم) ، وهو يزيد عن الأوّل بثُلث خمس (این طریقه دوم، جوابی که به دست ما می‌دهد بیشتر از جوابی است که در طریق اول به دست آمد. یعنی یک پانزدهم از طریق اول بیشتر دارد) .

۷

مثال سوم در اختلافِ دو طریق

مثال سوم: بیّنه‌ها در صحیح متّفق اند. برای مثال هر دو قیمت صحیح را 12 می‌‌دانند. ولی در معیب اختلاف دارد و یکی می‌گوید 10 و دیگری می‌گوید 6. 

  • طبقِ طریق اول: 12+12=24 / 10+6=16/ ما به التفاوت 16 و 24 می‌شود یک سوم. یک سوم از 12 می‌شود 4.
  • طبقِ طریق دوم: نسبت بین 10 و 12 می‌شود یک ششم. / نسبت بین 6 و 12 می‌شود یک دوم / یک ششم از 12 (2) را با یک دوم از 12 (6) با یکدیگر جمع کنیم سپس تقسیم بر دو کنیم که می‌شود 4. 

در اینجا، تفاوتی بین طریقِ اول و دوم به وجود نیامد. 

۸

تطبیق مثال سوم در اختلافِ دو طریق

ولو اتّفقت على الصحيحة كاثني عشر، دون المعيبة (اگر دو بیّنه بر قیمت صحیحه اتفاق کردند، مثلا هر دو گفتند 12) ، فقالت إحداهما: عشرة (یکی گفت قیمت معیب 10 است) . والاُخرى: ستّة (دومی گفت قیمت معیب 6 است) ، فطريقه: تنصيف المعيبتين ونسبة النصف إلى الصحيحة (10 و 6 را با هم جمع کنیم که بشود 16 و سپس تقسیم بر 2 کنیم که بشود 8 و سپس 8 را با 12 بسنجیم) ، أو تجمع المعيبتين (10 و 6 را با هم جمع می‌کنیم) مع تضعيف الصحيحة (12 را با 12 جمع کن) وأخذ مثل نسبة المجموع إليه، وهو الثُلث (یک سوم از 12 عدد 4 می‌شود) . وعلى الثاني (طبقِ طریق دوم) يؤخذ من الاُولى السدس (نسبت بین 10 و 12 یک ششم است) ومن الثانية النصف (نسبت بین 6 و 12 می‌شود یک دوم) ويؤخذ نصفه، وهو الثلث أيضاً.

۹

مثال چهارم در اختلافِ دو طریق

مثال چهارم: اگر دو بیّنه، بر سر قیمت معیب‌ها اتّفاق نظر داشتند (مثلا هر دو معیب را 6 می‌دانستند) ولی در قیمت صحیح اختلاف نظر داشتند (یکی می‌گفت 10 و دیگری 8).

  • طبقِ طریق اول: 8+10=18 / 6+6=12 / ما به التفاوت 12 و 18 می‌شود 6. 6 روی 18 می‌شود یک سوم. یک سوم را از 12 که بسنجیم، به عدد 4 می رسیم. 
  • طبقِ طریق دوم: نسبت بین 6 و 8 می‌شود یک چهارم. / نسبت بین 10 و 6 هم می‌شود دو پنجم. / یک چهارم از 12 می‌شود 3. / دو پنجم از 12 هم می‌شود 4.8 / حالا این دو را که جمع کنیم و تقسیم بر دو کنیم می‌شود 3.9 که از طریقِ اول، یک دهم کمتر است. 
۱۰

تطبیق مثال چهارم در اختلافِ دو طریق

ولو انعكس (اگر عکسِ صورت قبل شود یعنی در اینجا معیب‌ها با هم برابر باشند به جای صحیح‌ها) بأن اتّفقتا على الستّة معيباً (هر دو بینه می‌گویند قیمت معیب 6 است) ، وقالت إحداهما: ثمانية صحيحاً (یکی بگوید قیمت صحیح 8 است)  واُخرى: عشرة (دیگری بگوید قیمت صحیح 10 است) ، فإن شئت جمعتهما وأخذت التفاوت وهو الثلث (می‌توانی این دو عدد را با هم جمع کنی ـ 6 را با 6 جمع کنی و 8 را هم با 10 جمع کنی! ـ تفاوت بین 12 و 18 می‌شود یک سوم)، أو أخذت نصف الصحيحتين ونسبتَه إلى المعيبة (10 و 18 را جمع کنیم تقسیم بر دو کنیم می‌شود 9 و سپس نسبت سنجی کن با عدد 6) وهو الثلث أيضاً (بازهم به همان عدد یک سوم می‌رسیم) . وعلى الثاني (طبقِ طریق دوم) يكون التفاوت ربعاً وخُمسَين (تفاوت بین 8 و 6 می‌شود یک چهارم، تفاوت بین 10 و 6 هم می‌شود چهار دهم که همان دو پنجم است) فنصفه (یک هشتم) ـ وهو ثمن وخمس (یک چهارم تقسم بر دو می‌شود یک هشتم / دو پنجم تقسم بر دو می‌شود یک پنجم که همان خمس است) ـ ينقص عن الثلث بنصف خمس (سیزده چهلم از 12 که سنجیده شود، نصفِ یک پنجم ـ یک دهم ـ از طریق اول کمتر دارد!) . وعلى هذا القياس.

۱۱

مواردی که در خیار عیب، ردّ ساقط است و فقط ارش امکان پذیر است

مواردی که در خیار عیب، ردّ ساقط است و فقط ارش امکان پذیر است

7 مورد را شهید بیان می‌کنند:

مورد اول: تصرّف کردن. اگر مشتری که جنسِ معیب را گرفته است، در این جنسِ معیب تصرّفی انجام دهد، تصرّف او باعث سقوطِ رد است.[۱]

مورد دوم: بعد از تحویل جنسِ از بایع، عیبِ دیگر پیدا کند. یعنی وقتی جنسِ را از بایع گرفت، ابتدا این مبیع عیبی داشت که سبب خیارِ عیب شد. ولی بعد به واسطه مشتری، عیبِ دیگری هم پیدا کرد! در اینجا هم حق ردّ ساقط است و مشتری فقط می‌تواند ارش بگیرد. 

نکته: اگر عیبِ دوم توسط خودِ بایع ایجاد شود دیگر گردن بایع است و حقّ فسخ مشتری از بین نمی‌رود. 


این سقوطِ حق رد هم سبب ضرر کردن او نمی‌شود! زیرا می‌تواند با گرفتن ارش، این ضرر را از خود دفع نماید. 

۱۲

تطبیق مواردی که در خیار عیب، ردّ ساقط است و فقط ارش امکان پذیر است

(موارد سقوط رد و ثبوتِ ارش:) ﴿ ويسقط الردّ بالتصرّف ﴾ (ردّ کردن و برگرداندن مبیع جایز نیست ولی گرفتن ارش همچنان جایز است) في المبيع (اگر مشتری تصرّفی در مبیع معیوب انجام دهد، حق ردّ او ساقط می‌شود) ، سواء كان (تصرّف) قبل علمه بالعيب أم بعده (علمه به عیب) ، وسواء كان التصرّف ناقلاً للملك (آن را بفروشد) أم لا، مغيّراً للعين أم لا (گندم بوده است و آن را آرد کرده است) ، عاد إليه بعد خروجه عن ملكه أم لا (به اقاله و فسخ، برگردد به او یا بر نگردد) . وما تقدّم في تصرّف الحيوان آتٍ هنا (در خیار حیوان در صفحه 303 گفتیم اگر تصرّف در حد استخبار و آزمایش باشد خیار ساقط نیست. همان حرف اینجا هم می‌آید. یعنی ممکن است کسی بگوید اگر در حدّ آزمایش کردن باشد، ایرادی ندارد و خیار ساقط نیست) .

﴿ أو حدوث (عطف بر التصرّف) عيب بعد القبض ﴾ (ساقط می‌شود ردّ به واسطه حادث شدن عیب بعد از قبض) مضمونٍ على المشتري (عیب که مضمون است بر مشتری) ، سواء كان حدوثه من جهته أم لا (مثلا من قبل الله بوده است). واحترزنا بالمضمون عليه (مشتری) عمّا لو كان حيواناً (احتراز از صورتی که مبیع حیوان باشد) وحدث فيه العيب في الثلاثة (در سه روز خیار حیوان) من غير جهة المشتري (مثلا من قبل الله) (در این صورت گردن بایع است) ، فإنّه حينئذٍ لا يمنع من الردّ ولا الأرش؛ لأنّه مضمون على البائع. ولو رضي البائع بردّه مجبوراً بالأرش أو غير مجبور جاز (اگر مضمون علی المشتری باشد گفتیم دیگر ردّ جایز نیست! حالا می‌خواهد بگوید: اگر خودِ بایع راضی شود به ردّ آن دیگر اشکالی در ردّ نیست! فقط وقتی ردّ اشکال دارد که خودِ بایع راضی نباشد) .

وضابطه: أخذ قيمة منتزعة من المجموع نسبتها إليه كنسبة الواحد إلى عدد تلك القيم، وذلك لانتفاء الترجيح.

وطريقه: أن تُجمع القِيَم الصحيحة على حدة والمعيبة كذلك، وتُنسب إحداهما إلى الاُخرى ويؤخذ بتلك النسبة.

ولا فرق بين اختلاف المقوّمين في قيمته صحيحاً ومعيباً، وفي إحداهما. وقيل: يُنسب معيب كلّ قيمة إلى صحيحها ويجمع قدر النسبة ويؤخذ من المجتمع بنسبتها. وهذا الطريق منسوب إلى المصنّف (١) وعبارته هنا وفي الدروس (٢) لا تدلّ عليه (٣).

وفي الأكثر يتّحد الطريقان. وقد يختلفان في يسير، كما لو قالت إحدى

__________________

(١) لم نظفر به في كتبه التي بأيدينا.

(٢) الدروس ٣:٢٨٧.

(٣) إنّما كانت العبارة لا تدلّ عليه، مع أنّ ظاهر الطريق الأوّل لا يقتضي أخذ النصف من القيمتين، ولا الثلث من الثلث. بل أخذ نسبة المجموع إلى المجموع؛ لأنّ مآلهما واحد، فإنّ لك في الطريق المطابق للعبارة على الأوّل أن تجمع القيم الصحيحة جملةً وتأخذ نصفها أو ثلثها كما مرّ وتجمع المعيبة كذلك وتأخذ منها كذلك، ثمّ تنسب إحدى القيمتين المنتزعتين إلى الاُخرى وتأخذ من الثمن بتلك النسبة فتأخذ في المثال الأوّل نصف الصحيحتين عشرةً ونصف المعيبتين سبعةً ونصفاً وتنسبها إلى العشرة وذلك ربعٌ، كما أنّ نسبة الخمسة عشر إلى العشرين ربعٌ. وفي مثال الثلاثة تأخذ ثلث القيم الصحيحة وهي ثلاثون فثلثها عشرة، وثلث القيم المعيبة جملةً وهي أربعة وعشرون، فثلثها ثمانية وتأخذ من الثمن بنسبة ما بين الثمانية والعشرة وهو الخمس، كما أنّك بالطريق الذي ذكرناه تأخذ بنسبة الأربعة والعشرين إلى الثلاثين وهو الخمس كذلك، وبهذا يظهر أنّ عبارة المصنّف يحتمل كلّ واحد من الطريقين فلم تدلّ على الثاني بخصوصه (منه رحمه‌الله).

البيّنتين: إنّ قيمته اثنا عشر صحيحاً وعشرة معيباً، والاُخرى: ثمانيةٌ صحيحاً وخمسةٌ معيباً، فالتفاوت بين القيمتين الصحيحتين ومجموع المعيبتين الربع، فيرجع بربع الثمن، وهو ثلاثة من اثني عشر لو كان كذلك. وعلى الثاني يؤخذ تفاوت ما بين القيمتين على قول الاُولى (١) وهو السدس، وعلى قول الثانية ثلاثة أثمان، ومجموع ذلك من الاثني عشر ستّة ونصف، يؤخذ نصفها: ثلاثة وربع، فظهر التفاوت.

ولو كانت ثلاثاً، فقالت إحداها كالاُولى، والثانية: عشرة صحيحاً وثمانية معيباً، والثالثة: ثمانية صحيحاً وستّة معيباً. فالصحيحة ثلاثون، والمعيبة أربعة وعشرون، والتفاوت ستّة هي الخُمس. وعلى الثاني يجمع سدس الثمن وخمسه وربعه ويؤخذ ثلث المجموع، وهو يزيد عن الأوّل بثُلث خمس.

ولو اتّفقت على الصحيحة كاثني عشر، دون المعيبة، فقالت إحداهما: عشرة. والاُخرى: ستّة، فطريقه: تنصيف المعيبتين ونسبة النصف إلى الصحيحة، أو تجمع المعيبتين مع تضعيف الصحيحة وأخذ مثل نسبة المجموع إليه، وهو الثُلث. وعلى الثاني يؤخذ من الاُولى السدس ومن الثانية النصف ويؤخذ نصفه، وهو الثلث أيضاً.

ولو انعكس بأن اتّفقتا على الستّة معيباً، وقالت إحداهما: ثمانية صحيحاً واُخرى: عشرة، فإن شئت جمعتهما وأخذت التفاوت وهو الثلث، أو أخذت نصف الصحيحتين ونسبتَه إلى المعيبة وهو الثلث أيضاً. وعلى الثاني يكون التفاوت ربعاً وخُمسَين فنصفه ـ وهو ثمن وخمس ـ ينقص عن الثلث بنصف خمس. وعلى هذا القياس.

__________________

(١) أي البيّنة الاُولى.

﴿ ويسقط الردّ بالتصرّف في المبيع، سواء كان قبل علمه بالعيب أم بعده، وسواء كان التصرّف ناقلاً للملك أم لا، مغيّراً للعين أم لا، عاد إليه بعد خروجه عن ملكه أم لا. وما تقدّم في تصرّف الحيوان (١) آتٍ هنا.

﴿ أو حدوث عيب بعد القبض مضمونٍ على المشتري، سواء كان حدوثه من جهته أم لا. واحترزنا بالمضمون عليه عمّا لو كان حيواناً وحدث فيه العيب في الثلاثة من غير جهة المشتري، فإنّه حينئذٍ لا يمنع من الردّ ولا الأرش؛ لأنّه مضمون على البائع. ولو رضي البائع بردّه مجبوراً بالأرش أو غير مجبور جاز.

وفي حكمه ما لو اشترى صفقةً متعدّداً وظهر فيه عيب وتلف أحدها، أو اشترى اثنان صفقةً فامتنع أحدهما من الردّ، فإنّ الآخر يُمنع منه وله الأرش وإن أسقطه الآخر، سواءٌ اتّحدت العين أم تعدّدت، اقتسماها أم لا.

وأولى بالمنع من التفرّق الورّاثُ عن واحد؛ لأنّ التعدّد هنا طارئٌ على العقد، سواء في ذلك خيار العيب وغيره.

وكذا الحكم لو اشترى شيئين فصاعداً فظهر في أحدهما عيب، فليس له ردّه، بل ردّهما أو إمساكهما وأرش المعيب.

وكذا يسقط الردّ دون الأرش إذا اشترى من ينعتق عليه؛ لانعتاقه بنفس الملك. ويمكن ردّه إلى التصرّف. وكذا يسقط الردّ بإسقاطه مع اختياره الأرش أو لا معه.

﴿ و حيث يسقط الردّ ﴿ يبقى الأرش .

__________________

(١) من أنّه لو قصد به الاستخبار ولم يتجاوز مقدار الحاجة ففي منعه من الردّ وجهان، راجع الصفحة ٣٠٣.