درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۳۱: مسائل در شرائط مبیع و مثمن (۱۲)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین

و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت آغازین

۳

خرید و فروش پشم و مو روی بدن حیوان

بحث در مسئله یادزهم بود و مثال دیگری را مطرح می کنند.

پوست و پشم  و موی حیوانات در زمانی که روی بدن آن ها است.

هنگامی که از بدن جدا باشد مشکلی نیست و با دیدن یا وزن کردن می فروشند.

اما اگر به بدن متصل باشد قابلیت خرید و فروش ندارند، اگر چه ضمیمه هم داشته باشیم. زیرا مقدار پشم و پوست یا مو مجهول است و پشم و مو را وزنی خرید و فروش می کنند و وزن این ها مشخص نیست.

استثنا: جایی که وقت چیدن پشم رسیده باشد (پشم حیوان به حدی که می رسد دیگر تقریبا رشد نمی کند مگر این که چیده شود) خرید و فروش بر روی بدن حیوان نیز اشکالی ندرد.

استثنا دوم: یا این که هرچند وقت چیدن نشده باشد اما در معامله شرط چیدن بشود.

علت عدم اشکال در این دو صورت این است که دیگر مال بایع و مشتری با یکدیگر قاطی نمی شود. در غیر این صور امکان دارد یک ماه بعد بیاید و پشم را بچیند که در این صورت پشم های بعد از معامله برای بایع خواهد بود و با پشم های مشتری در هم آمیخته می شود. در واقع شهید مانع را مخلوط شدن می داند و ندانستن وزن را اشکال نمی داند بلکه مشاهده کافی است، مانند میوه روی درخت که اگر چیده شده باشد وزنی یا عددی است اما وقتی روی درخت است چشمی و با دیدن خرید و فروش می شود.

شهید ثانی می فرماید اگر علت جواز و عدم جواز این بیع قاطی شدن دو مال  با یک دیگر باشد ما این دو استثنا را قبول نداریم و قاطی شدن چه اشکالی دارد؟ نهایت در این است که پشمی که بعد از معامله و قبل از چیدن روییده است را با یکدیگر مصالحه می کنند.

قاطی شدن مال بایع و مشتری موجب بطلان عقد نیست.

اگر پشم و مو را خرید و شرط کرد که مقدار زمانی این پشم و مو روی بدن حیوان بماند (مثلا یک ماه) تا بدان اضافه شود و آن مقدار اضافه را هم می خواهم (برای مشتری باشد اضافه ای که هنوز در نیامده است) آیا این معامله صحیح است؟ همان حرف فَصَلَ آخَرُون جلسه قبل در این جا نیز جاری می باشد. اگر مقصود بالذات در معامله پشم موجود باشد و حرف از مقدار آخر برای این باشد که در آینده دیگر لازم نباشد با یکدیگر مصالحه کنند معامله صحیح است، اما اگر این پشم را تازه چیدن والان پشم زیادی ندارد و شرط می کند که یک سال دیگر پشم را بچیند و این یعنی مقصود اصلی او پشمی است که هنوز نروئیده است و یا مقصود بالذات هر دو باشد معامله باطل است.

۴

تطبیق خرید و فروش پشم و مو روی بدن حیوان

﴿ ولا الجلود (یعنی ولا یجوز بیع الجلود {پوست} ) والأصواف والأشعار (پشم و مو ) على الأنعام ﴾ (در حالی که روی بدن حیوان است) وإن ضمّ إليه غيره (هرچند ضمیمه دیگری داشته باشد( أيضاً؛ لجهالة مقدراه، (زیرا مقدار آن مشخص نیست) مع كون غير الجلود موزوناً فلا يباع جزافاً (با این که غیر پوست، یعنی مو و پشم وزنی خرید و فروش می شوند و چون وزنی خرید و فروش می شوند دیگر نباید بدون وزن و با تخمین فروخته شوند) ﴿ إلّا أن يكون الصوف ﴾ وشبهه ﴿ مستجزّاً (مگر این که وقت چیدن آن فرا برسد بصورتی که دیگر رشد نکند {انتهای حد رشد آن فرا رسیده است}) أو شرط * جزّه (یا به انتها نرسیده است اما مشتری و بایع شرط کرده اند که باید همین امروز و فردا مثلا چیده شود) فالأقرب الصحّة ﴾ (در این دو صورت اقرب صحیح بودن بیع است) لأنّ المبيع حينئذ مشاهد، والوزن غير معتبر مع كونه على ظهرها (وقتی پشم روی حیوان است لازم نیست دیگر وزن آن دانسته بشود و دین کافی است) وإن استجزّت، (هرچند وقت چیدن آن رسیده باشد اما لازم نیست وزن آن دانسته شود)  كالثمرة على الشجرة وإن استجذّت. (مانند میوه روی درخت که هر چند وقت چیدن آن رسیده باشد می توان روی درخت و با دیدن معامله کرد)

وينبغي على هذا (سزاوار است بنا بر این که مبیع به مشاهده فروخته می شود و وزن کردن دیگر معتبر نیست) عدم اعتبار اشتراط جزّه؛ (دیگر لازم نیست شرط چیدن بشود) لأنّ ذلك لا مدخل له في الصحّة، (زیرا این که چیده بشود و یا این که چیده نشود دخلی به صحت و یا عدم صحت بیع ندارد) بل غايته مع تأخيره (نهایت در این است که اگر با تاخیر پشم ها را چید) أن يمتزج بمال البائع، (مال مشتری با مال بایع قاطی می شود) وهو لا يقتضي بطلان البيع، (و این قاطی شدن که باعث بطلان بیع نیست) كما لو امتزجت لقطة الخضر بغيرها، (مانند چین سبزی، سبزی وقتی کاشته می شود چین های متفاوتی دارد و چندین بار چیده می شود، اگر کسی یک چین از سبزی را خرید و بعد چند روز چید، مقدار دیگری از سبزی ها رشد کرده است و با یکدیگر قاطی شده اند و در آن جا معامله باطل نیست و در نهایت با یکدیگر صلح می کنند) فيرجع إلى الصلح.

ولو شرط تأخيره مدّة معلومة (اگر از همان روز اول مشتری شرط کرد تاخیر چیدن را تا مدت معلوم) وتبعيّة المتجدّد (و آن پشمی که بعدا رشد می کند تابع همین پشمی باشد که الآن موجود است) بني على القاعدة السالفة، (مانند همان قاعده جلسه قبل است) فإن كان المقصود بالذات هو الموجود صحّ، وإلّا فلا. (اگر مقصود بالذات پشم موجود باشد صحیح است، اما اگر مقصود بالذات پشم آینده یا هر دو باشد معامله صحیح نیست)

۵

مسئله دوازده:

بیع کرم ابریم

خرید و فروش کرم  بدون پیله اشکالی ندارد زیرا پاک است و نفع مقصوده محلله دارد و بیع آن ایرادی ندارد.

آیا بیع پیله کرم ابریشم که در آن کرم را کشته اند جایز است؟ زیرا اگر کرم زنده بماند پیله را خراب کرده و مانند پروانه از ان خارج می شود، برای این که ابریشم از بین نرود کرم را می کشند. شهید اول می فرماید صحیح است ولو این که کرم درون پیله باشد، مانند خرما که هسته دارد.

برخی اعتراض کرده اند که اگر کرم زنده باشد پیله را در معرض فساد قرار می دهد و بیع صحیح نیست و اگر کرم مرده باشد بیع کرم می شود بیع میته و بیع میته جایز نیست.

شهید ثانی می فرماید این حرف صحیحی نیست. در فرض زنده بودن کرم گفتین چون در معرض فساد است بیع باطل است، مگر مبیع در معرض فساد باشد بیع باطل می شود؟ خیلی از اجناس در معرض فساد است مانند شیر و... همان گونه که شیر را در یخچال می گذاری تا فاسد نشود پیله را بخر و کرم را از بین ببر تا پیله فاسد نشود، این چنین چیزی موجب فساد معامله نمی شود.

در فرض مرده بودن کرم هم این کرم مرده در پیله مقصود بالذات نیست و بالتبع  خود کرم هم می آید و لذا تعبیر به هسته خرما کرد.

۶

مسئله سیزدهم

آیا بیع کالا همراه ظرف آن مانند خرید تخم مرغ با شانه یا میوه با سبد جایز است؟

جایز است هرچند مبیع همراه ظرف وزن بشود.

گاهی در عرف بازار رسم است مقداری را برای آن جعبه کم می کنند و کم کردن همان مقدار از وزن کافی است هرچند آن مقدار از وزن ظرف کمتر یا بیشتر باشد. اما اگر عرفی در بازار نیست که چه مقدار از وزن کم کنند باید یا طرفین رضایت داشته باشند یا این که وزن دقیق را کم کنند.

سوال: وزن جعبه را کم کرده است اما خود این جعبه ارزش و مبلغی دارد. می فرماید آن مسئله جدا گانه است و کم کردن وزن جعبه کاری به قیمت ظرف ندارد.

این در جایی است که مثلا در میوه فروشی می خواهی سیب آن جعبه را بخری اما اگر نوشته بود تخم مرغ کیلویی فلان مقدار و با شانه فلان مبلغ. یعنی این که تخم مرغ را با شانه وزن می کنم و بعنوان مبیع واحد می فروشم و برای شانه تخم مرغ چیزی از وزن کم نمی کنم.

می فرماید اگر ظرف و مظروف بعنوان یک چیز فروخته شوند اقرب این است که بدون کم کردن وزن برای ظرف این بیع جایز است. علم به هر کدام از مبیع و ظرف لازم نیست.

گاهی در این معاملات ظرف قاعده مشخصی دارد و وزن مشخصی دارد و برخی ظرف را سنگین می کنند و مثلا شانه کُلُفت تر و سنگین تری از شانه های مرسوم تولید می کنند که این غش در معامله است.

۷

تطبیق مسئله دوازدهم

﴿ الثانية عشرة ﴾ :

﴿ يجوز بيع دود (جایز است بیع کرم) القزّ ﴾ (ابریشم) لأنّه حيوان طاهر ينتفع به منفعة مقصودة محلّلة (زیرا حیوان پاک است و نفع محلله مقصوده دارد) ﴿ ونفس القزّ (جایز است بیع خود ابریشم، مراد پیله است) وإن كان الدود فيه؛ (هرچند خود کرم درون این پیله باشد) لأنّه كالنوى في التمر ﴾ (زیرا مانند هسته است در خرما) فلا يمنع من بيعه. (که مانع خرید و فروش خرما نمی شود)

وربما احتمل المنع؛ (برخی ها احتمال داده اند در صورتی که کرم در آن باشد معامله باطل است) لأنّه إن كان حيّاً  (زیرا اگر کرم در پیله زنده باشد) عرّضه للفساد، (پیله را در معرض فساد قرار می دهد) وإن كان ميّتاً (و اگر کرم ابریشم در پیله مرده باشد) دخل في عموم النهي عن بيع الميتة . (معامله داخل می شود در عموماتی که از بیع میته نهی کرده اند)

وهو ضعيف؛ (حرف این اشخاص ضعیف است) لأنّ عرضة الفساد (زیرا در معرض فساد قرار دادن) لا يقتضي المنع، (باعث ممنوع شدن معامله نمی شود، خریدار کرم را از بین ببرد تا پیله خراب نشود) والدود (کرم مرده) لا يقصد بالبيع حتى تمنع ميتته (قصد ذاتی در معامله کرم ابریشم مرده نیست تا نهی بشود از معامله این کرم) وإلى جوابه أشار المصنّف بقوله: «لأنّه كالنوى». (در پاسخ به همین اشکال بود که مصنف گفت کرم مانند هسته در خرما می ماند، مرادش این بود که آن کرم دیگر مقصود از بیع نیست) وقد يقال: (برخی بین هسته خرما و این کرم فرق گذاشته اند زیرا هسته خرما را می توان کوبید و به حیوانات داد) إنّ في النوى منفعة مقصودة كعلَف الدوابّ، بخلاف الدود الميّت. (بر خلاف کرم ابریشم که دیگر هیچ استفاده ای ندارد) وكيف كان لا تمنع من صحّة البيع. (می فرماید اگر این سخن شما هم صحیح باشد باز بیع صحیح است زیرا مقصود بالذات کرم نیست)

۸

تطبیق مسئله سیزدهم

﴿ الثالثة عشرة ﴾ :

﴿ إذا كان المبيع في ظرف ﴾ (اگر مبیع در ظرفی باشد) جاز بيعه مع وزنه معه (بیع مبیع جایز است همراه وزن مبیع با ظرف) و (اُسقط ما جرت العادة به للظرف ﴾ (اگر برای کم کردن وزن ظرف عادتی موجود است آن را کم می کنند) سواء كان ما جرت به زائداً عن وزن الظرف قطعاً أم ناقصاً. (چه آن مقدار وزنی که کم می شود قطعا بیشتر از وزن ظرف باشد یا کمتر، مهم نیست و باید همان مقدار در عرف را کم کنند) ولو لم تطرّد العادة (اگر برای کم کردن وزن ظرف عادت و عرفی شایع نیست) لم يجز إسقاط ما يزيد إلّا مع التراضي. (جایز نیست کمتر یا بیشتر از مقدار وزن ظرف کم کنند مگر این که راضی باشند و توافق کنند) ولا فرق بين إسقاطه بغير ثمن أصلاً وبثمن مغاير للمظروف. (تفاوتی در میان نیست که پولی برای ظرف در نظر می گیرند یا نمی گیرند و قیمت ظرف با قیمت آن چیزی که در آن است یکی است یا متفاوت است)

﴿ ولو باعه مع الظرف ﴾ (اگر با یکدیگر می فروشند) من غير وضع جاعلاً مجموع الظرف والمظروف مبيعاً واحداً بوزن واحد (مثلا تخم مرغ را باشانه می فروشد بدون ظرف یعنی این که بدون این که چیزی را بعنوان وزن ظرف از آن کم کنند در حالی که مجموع ظرف و مظروف را به منزله مبیع واحد قرار می دهند با وزن واحد) ﴿ فالأقرب الجواز ﴾ (این چنین بیعی نیز جایز است) لحصول معرفة الجملة (زیرا وزن مجموع حاصل شده است و می داند) الرافعة للجهالة. (و همین معرفت مجموع جهالت را برطرف می کند) ولا يقدح الجهل بمقدار كلّ منهما منفرداً؛ (این که وزن هر کدام را جدا گانه نمی دانیم ضرری نمی رساند) لأنّ المبيع هو الجملة، (زیرا مبیع مجموع هر دو است) لا كلّ فرد بخصوصه. (نه این که هر کدام مبیع جدا گانه ای باشند)

وقيل: لا يصحّ حتى يعلم مقدار كلّ منهما لأنّهما في قوّة مبيعين وهو ضعيف. (برخی گفته اند که چون این ها دو مبیع هستند باید جدا گانه وزنشان دانسته بشود که این حرف ضعیف است و قبول نداریم)

ذات خفّ أو ظلف ﴿ كذلك أي وإن ضمّ إليه شيئاً ولو لبناً محلوباً؛ لأنّ ضميمة المعلوم إلى المجهول تصيّر المعلوم مجهولاً. أمّا عدم الجواز بدون الضميمة فموضع وفاق، وأمّا معها فالمشهور أنّه كذلك.

وقيل: يصحّ (١) استناداً إلى رواية ضعيفة (٢) وبالغ الشيخ فجوّز ضميمة ما في الضرع إلى ما يتجدّد مدّة معلومة (٣) والوجه المنع. نعم لو وقع ذلك بلفظ الصلح اتّجه الجواز.

وفصّل آخرون (٤) فحكموا بالصحّة مع كون المقصود بالذات المعلوم وكون المجهول تابعاً، والبطلان مع العكس وتساويهما في القصد الذاتي. وهو حسن، وكذا القول في كلّ مجهول ضمّ إلى معلوم.

﴿ ولا الجلود والأصواف والأشعار على الأنعام وإن ضمّ إليه غيره أيضاً؛ لجهالة مقدراه، مع كون غير الجلود موزوناً فلا يباع جزافاً ﴿ إلّا أن يكون الصوف وشبهه ﴿ مستجزّاً أو شرط * جزّه فالأقرب الصحّة لأنّ المبيع حينئذ مشاهد، والوزن غير معتبر مع كونه على ظهرها وإن استجزّت، كالثمرة على الشجرة وإن استجذّت.

__________________

(١) قاله الشيخ في النهاية:٤٠٠ ـ ٤٠١، والطوسي في الوسيلة:٢٤٦، وغيرهما كما نقله العلّامة في المختلف ٥:٢٤٧ ـ ٢٤٨.

(٢) الوسائل ١٢:٢٥٩، الباب ٨ من أبواب عقد البيع وشروطه، الحديث ٢. ولعلّ الضعف مستند إلى سماعة، اُنظر المسالك ٢:٤٨٠، و ١٤:٢٠٧.

(٣) اُنظر النهاية:٤٠٠.

(٤) وهم: العلّامة في المختلف ٥:٢٤٨ و ٢٥٤، وأبو العباس في المقتصر:١٦٧، والصيمري في غاية المرام ٢:٢٦.

(*) في (ق) : يشترط.

وينبغي على هذا عدم اعتبار اشتراط جزّه؛ لأنّ ذلك لا مدخل له في الصحّة، بل غايته مع تأخيره أن يمتزج بمال البائع، وهو لا يقتضي بطلان البيع، كما لو امتزجت لقطة الخضر بغيرها، فيرجع إلى الصلح.

ولو شرط تأخيره مدّة معلومة وتبعيّة المتجدّد بني على القاعدة السالفة، فإن كان المقصود بالذات هو الموجود صحّ، وإلّا فلا.

﴿ الثانية عشرة :

﴿ يجوز بيع دود القزّ لأنّه حيوان طاهر ينتفع به منفعة مقصودة محلّلة ﴿ ونفس القزّ وإن كان الدود فيه؛ لأنّه كالنوى في التمر فلا يمنع من بيعه.

وربما احتمل المنع؛ لأنّه إن كان حيّاً عرّضه (١) للفساد، وإن كان ميّتاً دخل في عموم النهي عن بيع الميتة (٢).

وهو ضعيف؛ لأنّ عرضة الفساد لا يقتضي المنع، والدود لا يقصد بالبيع حتى تمنع ميتته (٣) وإلى جوابه أشار المصنّف بقوله: «لأنّه كالنوى». وقد يقال: إنّ في النوى منفعة مقصودة كعلَف الدوابّ، بخلاف الدود الميّت. وكيف كان لا تمنع من صحّة البيع.

__________________

(١) كذا في (ع) التي قوبلت بنسخة المؤلّف قدس‌سره، وهكذا في (ش) و (ف). وفي (ر) عرضة، وكتب عليه بعض المحشّين: الأولى أنّه مرفوع خبر لمبتداء محذوف، والتقدير: فهو عرضة، والجملة جزاء الشرط.

(٢) مثل ما ورد في المروي عن تحف العقول اُنظر الوسائل ١٢:٥٤، الباب ٢ من أبواب ما يكتسب به والنبوي المشهور: «إنّ اللّٰه إذا حرم شيئاً حرّم ثمنه». اُنظر عوالي اللآلئ ٢:١١٠، الحديث ٣٠١، والمروي في دعائم الإسلام ٢:١٨، الحديث ٢٣ وغيرها.

(٣) في (ر) ميّته.

﴿ الثالثة عشرة :

﴿ إذا كان المبيع في ظرف جاز بيعه مع وزنه معه و (اُسقط ما جرت العادة به للظرف سواء كان ما جرت به زائداً عن وزن الظرف قطعاً أم ناقصاً. ولو لم تطرّد العادة لم يجز إسقاط ما يزيد إلّا مع التراضي. ولا فرق بين إسقاطه بغير ثمن أصلاً وبثمن مغاير للمظروف.

﴿ ولو باعه مع الظرف من غير وضع جاعلاً مجموع الظرف والمظروف مبيعاً واحداً بوزن واحد ﴿ فالأقرب الجواز لحصول معرفة الجملة الرافعة للجهالة. ولا يقدح الجهل بمقدار كلّ منهما منفرداً؛ لأنّ المبيع هو الجملة، لا كلّ فرد بخصوصه.

وقيل: لا يصحّ حتى يعلم مقدار كلّ منهما (١) لأنّهما في قوّة مبيعين (٢) وهو ضعيف.

__________________

(١) لم نعثر عليه في كتب فقهائنا كما اعترف السيد العاملي أيضاً في مفتاح الكرامة ٤:٢٩٦، نعم نسبه في التذكرة ١٠:٩٠ إلى بعض الشافعية والحنابلة اُنظر المغني ٤:١٤٨، والمجموع ٩:٣٨٨.

(٢) راجع الوسائل ١٢:٢٨٢، الباب الأوّل من أبواب آداب التجارة.