درس فرائد الاصول - استصحاب

جلسه ۱۰۰: تنبیهات استصحاب ۵۶

 
۱

خطبه

۲

اشکال میرزای قمی و جواب ایشان و رد و توجیه جواب

اشکال میرازی قمی بر خودش: استقراء در مسئله نبوت کاربرد ندارد ولی درباره احکام شریعت سابقه، کاربرد دارد و لذا احکام شریعت سابقه استصحاب می‌شود.

ایشان گفتند ما احکام خداوند را جستجو کردیم و دیدیم اکثر احکام مستمره است و این استقراء در مسئله نبوت بدرد نمی‌خورد چون غالب نبوتها محدوده است اما بدرد استصحاب احکام شرایع سابقه می‌خورد. چون از استقراء ظن قوی حاصل می‌شود که حکمهای دین حضرت موسی هم مستمره است و استصحاب می‌شود.

جواب میرزای قمی: استصحاب احکام شریعت سابقه جایز نیست. چون احکام شریعت سابقه، احکام مقارن با بشارت بوده‌اند و احکام مقارن با بشارت قابل استصحاب نیست، در نتیجه احکام شریعت سابقه قابل استصحاب نیست.

اشکال: ممکن است مستشکل بگوید ما بشارت را قبول نداریم و استصحاب جایز می‌شود.

توجیه جواب میرزای قمی: مراد میرزای قمی این است که احکام شریعت سابقه، احکام مهمله هستند و احکام مهمله قابل استصحاب نیست، پس احکام شریعت سابقه قابل استصحاب نیست.

توضیح: احکام تابع نبوت است، یعنی خداوند که به حضرت موسی می‌گوید شما ده سال نبی هستی، سه چیز وجود دارد: ۱. توقیت احکام هم ده سال است ۲. در استمرار ۳. در اهمال، اگر به نبوت مهمله حضرت موسی علم پیدا کردیم، احکام ایشان هم مهمله می‌شود. حال نسبت به نبوت حضرت موسی، نبوت فی الجمله می‌دانیم، یعنی خداوند حضرت موسی را نبی کرده است، پس احکام دین ایشان هم فی الجمله ثابت شده است و مهمله است و احکام مهمله قابل استصحاب نیست چون مقدار استعداد آن مشخص نشده، در نتیجه در احکام شریعت سابقه هم استصحاب جاری نیست.

۳

تطبیق اشکال میرزای قمی و جواب ایشان و رد و توجیه جواب

ثمّ أورد (میرزای قمی) قدس‌سره على نفسه: بجواز استصحاب أحكام الشريعة السابقة المطلقة (صفت احکام است).

وأجاب (میرزای قمی): بأنّ إطلاق الأحكام مع اقترانها (احکام) ببشارة مجيء نبيّنا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لا ينفعهم (اهل شریعت سابقه را).

وربما يورد عليه (جواب): أنّ الكتابيّ لا يسلّم البشارة المذكورة حتّى يضرّه (بشارت، کتابی را) في التمسّك بالاستصحاب أو لا ينفعه (استصحاب، کتابی را).

ويمكن توجيه كلامه (میرزای قمی): بأنّ المراد (مقصود قمی از جواب) أنّه إذا لم ينفع الإطلاق (مطلق بودن احکام شریعت سابقه) مع اقترانها (احکام) بالبشارة، (جواب اذا:) فإذا فرض قضيّة نبوّته (نبی سابق) مهملة غير دالّة إلاّ على مطلق النبوّة (اجمالا می‌دانیم حضرت موسی نبی شده است)، (جواب فاذا:) فلا ينفع الإطلاق (مطلق بودن احکام شریعت سابقه) بعد العلم بتبعيّة تلك الأحكام لمدّة النبوّة؛ فإنّها (احکام) تصير أيضا (مثل نبوت) حينئذ (تابع بود) مهملة.

۴

جواب پنجم

مقدمه: دلیل بر چهار نوع است:

دلیل اول: اقتناعی؛ دلیلی که مستدل می‌آورد برای جایز بودن عملکرد خودش. مثل یهودی بگوید من پایبند به نبوت حضرت موسی هستم بخاطر استصحاب.

دلیل دوم: اسکاتی یا الزامی؛ دلیلی که مستدل می‌خواهد با آن خصم را ملزم کند که حرف او را قبول کند اگرچه خودش قبول ندارد. مثلا عالم شیعی باید ملزم به نبوت حضرت موسی شود بخاطر استصحاب.

دلیل سوم: ارشادی

دلیل چهارم: برهانی

حال بعد از این مقدمه باید گفت غرض کتابی از اینکه پای استصحاب را وسط کشیده، سه احتمال است:

احتمال اول: غرض کتابی، قرار دادن استصحاب به عنوان دلیل اقتناعی است، در این صورت:

اولا: منظورشان این نیست. چون خودش می‌گوید علیکم...، پس اسکاتی است.

ثانیا: اگر اقتناعی باشد، صحیح نیست. چون استصحاب زمانی است که دلیلی نباشد در حالی که دلیل داریم.

احتمال دوم: غرضش این است که دلیل الزامی قرار دهد، این هم باطل است چون شرط استصحاب، شاک بودن خصم است و شاک بودن خصم منتفی است چون عالم شیعی یقین به نبوت رسول اکرم دارد، در نتیجه استصحاب جاری نیست.

احتمال سوم: اگر منظورش این است که شیعی مدعی است و باید اثبات کند، این هم باطل است چون هر دو طرف مدعی هستند.

۵

تطبیق جواب پنجم

ثمّ إنّه يمكن الجواب عن الاستصحاب المذكور بوجوه:

الوجه الأوّل: أنّ المقصود (مقصود کتابی) من التمسّك به (استصحاب):

إن كان الاقتناع به (استصحاب) في العمل (عمل یهودی) عند الشكّ، فهو (اقتناع) ـ مع مخالفته (اقتناع) للمحكيّ عنه (کتابی) من قوله: «فعليكم كذا وكذا»؛ فإنّه (قول کتابی) ظاهر في أنّ غرضه (کتابی) الإسكات و (تفسیر است) الإلزام ـ فاسد جدّا؛ لأ نّ العمل به (استصحاب) على تقدير تسليم جوازه (عمل به ساتصحاب) غير جائز إلاّ بعد الفحص والبحث، وحينئذ (در زمان فحص) يحصل العلم بأحد الطرفين بناء على ما ثبت: من انفتاح باب العلم في مثل هذه المسألة، كما يدلّ عليه النصّ الدالّ على تعذيب الكفّار (منظور کفاری است که برایشان علم پیدا کردن ممکن بوده و نرفته بودند و الا معقول نیست خداوند عذاب کند کسی را که راه علم ندارد)، والإجماع المدّعى على عدم معذوريّة الجاهل، خصوصا في هذه المسألة (مسئله نبوت)، خصوصا من مثل هذا الشخص (که نزدیک پایگاه اسلام یعنی نجف بوده) الناشئ في بلاد الإسلام. وكيف كان، فلا يبقى مجال للتمسّك بالاستصحاب (استصحاب اقتناعی).

وإن أراد به (استصحاب) الإسكات والإلزام، ففيه: أنّ الاستصحاب ليس دليلا إسكاتيّا؛ لأنّه (استصحاب اسکاتی) فرع الشكّ، وهو (شک) أمر وجدانيّ ـ كالقطع ـ لا يلزم به (شک) أحد.

وإن أراد بيان أنّ مدّعي ارتفاع الشريعة السابقة ونسخها (شریعت سابقه) محتاج إلى الاستدلال، فهو (اراده) غلط؛ لأنّ مدّعي البقاء في مثل المسألة (مسئله نبوت) ـ أيضا (مثل مدعی نسخ) ـ يحتاج إلى الاستدلال عليه (بقاء).

النادر ، أو ما قبله الغالب ، بل قد يثبت بأصالة عدم ما عداه (١) كون هذا هو الأخير المغاير للباقي.

ما أورده على نفسه ثانياً وأجابعنه

ثمّ أورد قدس‌سره على نفسه : بجواز استصحاب أحكام الشريعة السابقة المطلقة.

وأجاب : بأنّ إطلاق الأحكام مع اقترانها ببشارة مجيء نبيّنا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لا ينفعهم (٢).

الإيراد على جوابه قدس‌سره

وربما يورد عليه : أنّ الكتابيّ لا يسلّم البشارة المذكورة حتّى يضرّه في التمسّك بالاستصحاب أو لا ينفعه.

توجيه كلامه قدس‌سره

ويمكن توجيه كلامه : بأنّ المراد أنّه إذا (٣) لم ينفع الإطلاق مع اقترانها بالبشارة ، فإذا فرض قضيّة نبوّته مهملة غير دالّة إلاّ على مطلق النبوّة ، فلا ينفع الإطلاق بعد العلم بتبعيّة تلك الأحكام لمدّة النبوّة ؛ فإنّها تصير أيضا حينئذ مهملة.

الجواب عن استصحاب الكتابي بوجوه أخر

ثمّ إنّه يمكن الجواب عن الاستصحاب المذكور بوجوه :

الوجه الأوّل : أنّ المقصود من التمسّك به :

الوجه الأوّل

إن كان الاقتناع به في العمل عند الشكّ ، فهو ـ مع مخالفته للمحكيّ عنه من قوله : «فعليكم كذا وكذا» ؛ فإنّه ظاهر في أنّ غرضه الإسكات والإلزام ـ فاسد جدّا ؛ لأنّ العمل به على تقدير تسليم جوازه غير جائز إلاّ بعد الفحص والبحث ، وحينئذ يحصل العلم بأحد الطرفين

__________________

(١) في (ظ) و (ص) بدل «ما عداه» : «ما عدا غيرهم».

(٢) القوانين ٢ : ٧٤.

(٣) شطب في (ت) على : «إذا».

بناء على ما ثبت : من انفتاح باب العلم في مثل هذه المسألة ، كما يدلّ عليه النصّ الدالّ على تعذيب الكفّار (١) ، والإجماع المدّعى (٢) على عدم معذوريّة الجاهل (٣) ، خصوصا في هذه المسألة ، خصوصا من مثل هذا الشخص الناشئ في بلاد الإسلام. وكيف كان ، فلا يبقى مجال للتمسّك بالاستصحاب.

وإن أراد به الإسكات والإلزام ، ففيه : أنّ الاستصحاب ليس دليلا إسكاتيّا ؛ لأنّه فرع الشكّ ، وهو أمر وجدانيّ ـ كالقطع ـ لا يلزم (٤) به أحد.

وإن أراد بيان أنّ مدّعي ارتفاع الشريعة السابقة ونسخها محتاج إلى الاستدلال ، فهو غلط ؛ لأنّ مدّعي البقاء في مثل المسألة ـ أيضا ـ يحتاج إلى الاستدلال عليه.

الوجه الثاني

الوجه الثاني : أنّ اعتبار الاستصحاب إن كان من باب الأخبار ، فلا ينفع الكتابيّ التمسّك به ؛ لأنّ ثبوته في شرعنا مانع عن استصحاب النبوّة ، وثبوته في شرعهم غير معلوم. نعم ، لو ثبت ذلك من شريعتهم أمكن التمسّك به ؛ لصيرورته حكما إلهيّا (٥) غير منسوخ يجب تعبّد

__________________

(١) فصّلت : ٦.

(٢) انظر شرح الألفيّة (رسائل المحقّق الكركي) ٣ : ٣٠٣ ، ومفتاح الكرامة ٣ : ٢٨٣.

(٣) تقدّم الكلام عن عدم معذوريّة الجاهل في مبحث البراءة ٢ : ٤١٢.

(٤) في غير (ظ) بدل «لا يلزم» : «لا يلتزم».

(٥) لم ترد «إلهيّا» في (ظ).