درس فرائد الاصول - استصحاب

جلسه ۴۹: تنبیهات استصحاب ۵

 
۱

خطبه

۲

قول دوم و سوم در استصحاب کلی صورت سوم

بحث در این بود که استصحاب کلی در قسم سوم جایز است یا خیر.

مثال اول: مثال تقارنی: یقین داریم که در اتاق انسان بود و الان شک دارم که انسان باقی است یا خیر، چون یقین دارم فرد اول یقینا از بین رفته است و شک دارم که مقارن با این شخص، شخص دیگری بوده است یا خیر، در اینجا استصحاب انسان می‌شود.

مثال دوم: مثال تبدلی: من یقین داریم این جسم سیاه بوده، اما الان شک دارم سیاهی است یا خیر، چون یقین داریم سیاهی شدید از بین رفته است ولی احتمال می‌دهم که تبدیل به سیاهی ضعیف شده است، استصحاب کلی می‌شود.

مثال سوم: مثال حدوثی: من یقین دارم در اتاق انسان بود و الان شک دارم که انسان است یا خیر، چون فرد اول از بین رفته اما شک دارم مقارن با از بین رفتن آن، فرد دیگری موجود شده است یا خیر.

در این مسئله سه نظریه است:

نظریه اول: استصحاب کلی جایز است، مطلقا که جلسه قبل گذشت.

نظریه دوم: استصحاب کلی جایز نیست، مطلقا در هر دو قسمش. به دلیل:

صغری: شرط استصحاب، شک در بقاء است. بقاء یعنی عین همان کلی که در زمان اول موجود شد، عین همان در زمان دوم باقی باشد. شک در بقاء یعنی اینکه عین آنچه که در زمان اول موجود شد، در زمان دوم هم، همان بوده است یا خیر.

کبری: و شک در بقاء در قسم سوم منتفی است. چون کلی که یقین داشتیم در قبلا بوده، یقین داریم که از بین رفته است و کلی که در ضمن فرد دوم، شک داریم که بوده است یا خیر که به تبع شک در بقائش نداریم.

نتیجه: پس شرط استصحاب در صورت سوم، جاری نیست.

نکته: این فرد می‌گوید فرق بین قسم دوم و سوم همین هست که در قسم سوم شک در بقاء نیست اما در شک در قسم دوم، شک در بقاء است به اینکه اگر یقین داشته باشیم در این طویله حیوان است و این حیوان از اول بوده است و بعد شک می‌کنیم که همان حیوانی که اول بوده است، الان باقی است یا خیر که استصحاب جاری می‌شود همان حیوانی که در زمان اول بوده، وجود دارد.

نظریه سوم: شیخ انصاری: استصحاب کلی در صورت اول (تقارنی) جایز است ولی در صورت دوم و سوم جایز نیست. چون در صورت اول، ما شک داریم که کلی در ضمن یک فرد بوده که با از بین رفتن فرد، کلی از بین برود و یا در ضمن دو فرد بوده که با از بین رفتن فرد، کلی از بین رفته است، پس ما شک داریم که همان کلی، قابلیت بقاء دارد یا ندارد که استصحاب جاری می‌شود اما صورت دوم و سوم این شک در بقاء نیست و یقین داریم کلی که در ضمن فرد اول آمده، یقینا از بین رفته است.

اشکال: یقین داریم که زید از بین رفته است و نسبت به عمر، شک داریم که اصل عدم حدوث است، پس در زمان دوم، یقین به عدم بقاء کلی داریم.

جواب: این کار شما، اصل مثبت است.

۳

تطبیق قول دوم و سوم در استصحاب کلی صورت سوم

أو عدم جريانه (استصحاب کلی) فيهما (دو قسم)؛ لأنّ بقاء الكلّيّ في الخارج عبارة عن استمرار وجوده (کلی) الخارجيّ المتيقّن سابقا، وهو (بقاء) معلوم العدم، وهذا (علم به عدم استمرار کلی به وجوده الخارجی) هو (هذا) الفارق بين ما نحن فيه والقسم الثاني؛ حيث إنّ الباقي (کلی که حکم به بقاء آن می‌شود) في الآنِ اللاحق بالاستصحاب هو (باقی) عين (نه کلی که بعد پیدا شده است) الوجود المتيقّن سابقا.

أو التفصيل بين القسمين، فيجري (استصحاب) في الأوّل (قسم اول: تقارنی)؛ لاحتمال كون الثابت في الآن اللاحق هو عين الموجود سابقا، (سبب لاحتمال:) فيتردّد الكلّيّ المعلوم سابقا بين أن يكون وجوده (کلی) الخارجيّ على نحو لا يرتفع بارتفاع الفرد المعلوم ارتفاعه (فرد معلوم)، وأن يكون (وجوده الخارجی) على نحو يرتفع بارتفاع ذلك الفرد، فالشكّ حقيقة إنّما هو (شک) في مقدار استعداد (قابلیت) ذلك الكلّيّ (کلی که در زمان اول موجود بود)، (جواب اشکال مقدر:) واستصحاب عدم حدوث الفرد المشكوك لا يثبت تعيين استعداد الكلّيّ (چون اصل مثبت پیش می‌آید).

وجوه، أقواها (وجوه) الأخير.

ثمّ إنّ ما ذكره : من ابتناء جواب الكتابيّ على ما ذكره ، سيجيء ما فيه مفصّلا (١) إن شاء الله تعالى.

القسم الثالث من استصحاب الكلّي وفيه قسمان

وأمّا الثالث ـ وهو ما إذا كان الشكّ في بقاء الكلّيّ مستندا إلى احتمال وجود فرد آخر غير الفرد المعلوم حدوثه وارتفاعه ـ فهو على قسمين ؛ لأنّ الفرد الآخر : إمّا أن يحتمل وجوده مع ذلك الفرد المعلوم حاله.

وإمّا أن (٢) يحتمل حدوثه بعده ، إمّا بتبدّله إليه وإمّا بمجرّد حدوثه مقارنا لارتفاع ذلك الفرد.

هل يجرى الاستصحاب في القسمين أو لا يجري في كليهما أو فيه تفصيل؟

وفي جريان استصحاب الكلّيّ في كلا القسمين ؛ نظرا إلى تيقّنه سابقا وعدم العلم بارتفاعه ، وإن علم بارتفاع بعض وجوداته وشكّ في حدوث ما عداه ؛ لأنّ ذلك مانع من إجراء الاستصحاب في الأفراد دون الكلّيّ ، كما تقدّم نظيره في القسم الثاني.

أو عدم جريانه فيهما ؛ لأنّ بقاء الكلّيّ في الخارج عبارة عن استمرار وجوده الخارجيّ (٣) المتيقّن سابقا ، وهو معلوم العدم ، وهذا هو الفارق بين ما نحن فيه والقسم الثاني ؛ حيث إنّ الباقي في الآن اللاحق بالاستصحاب (٤) هو عين الوجود (٥) المتيقّن سابقا.

__________________

(١) انظر الصفحة ٢٦٣.

(٢) «أن» من (ت).

(٣) في (ص) زيادة : «على نحو».

(٤) كتب في (ص) على «بالاستصحاب» : «زائد».

(٥) في (ت) بدل «الوجود» : «الموجود».

أو التفصيل بين القسمين ، فيجري في الأوّل ؛ لاحتمال كون الثابت في الآن اللاحق هو عين الموجود سابقا ، فيتردّد الكلّيّ المعلوم سابقا بين أن يكون وجوده الخارجيّ على نحو لا يرتفع بارتفاع (١) الفرد المعلوم ارتفاعه ، وأن يكون على نحو يرتفع بارتفاع ذلك الفرد ، فالشكّ حقيقة إنّما هو في مقدار استعداد ذلك الكلّيّ ، واستصحاب عدم حدوث الفرد المشكوك لا يثبت تعيين استعداد الكلّيّ.

مختار المصنف هو التفصيل

وجوه ، أقواها الأخير.

استثناء مورد واحد من القسم الثاني

ويستثنى من عدم الجريان في القسم الثاني ، ما يتسامح فيه (٢) العرف فيعدّون الفرد اللاحق مع الفرد السابق كالمستمرّ الواحد ، مثل : ما لو علم السواد الشديد في محلّ وشكّ في تبدّله بالبياض أو بسواد أضعف من الأوّل ، فإنّه يستصحب السواد. وكذا لو كان الشخص في مرتبة من كثرة الشكّ ، ثمّ شكّ ـ من جهة اشتباه المفهوم أو المصداق ـ في زوالها أو تبدّلها إلى مرتبة دونها. أو علم إضافة المائع ، ثمّ شكّ في زوالها أو تبدّلها إلى فرد آخر من المضاف.

العبرة في جريان الاستصحاب

وبالجملة : فالعبرة في جريان الاستصحاب عدّ الموجود السابق مستمرّا إلى اللاحق ، ولو كان الأمر اللاحق على تقدير وجوده مغايرا بحسب الدقّة للفرد السابق ؛ ولذا لا إشكال في استصحاب الأعراض ، حتّى على القول فيها بتجدّد الأمثال (٣). وسيأتي ما يوضح عدم ابتناء

__________________

(١) في (ه) ونسخة بدل (ص) زيادة : «ذلك».

(٢) في (ر) و (ه) بدل «فيه» : «في».

(٣) هو قول الأشاعرة : بأنّ شيئا من الأعراض لا يبقى زمانين ، انظر أنوار الملكوت في شرح الياقوت للعلاّمة الحلّي : ٢٧.